eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت130 گذر از طوفان✨ تسبیحات حضرت زهرا (س)رو زمزمه کردم تسبیحی که
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ ظرف های یکبار مصرف رو از داخل پلاستیک در آوردم جلوی دست پریسا گذاشتم _بسته بندی برنج ها رو آماده میکنی یا خورشت ؟ _فرقی نمیکنه چرا از صبح انقد پکری؟ _دیشب از دست نازبانو سرم درد گرفت خوب نخوابیدم صبح هم زودتر بیدار شدم نهار درست کنم انقد خسته بودم دلم میخواست امروز سرکار نیام ولی اذیت شدن مسیر رو ترجیح دادم به شنیدن غرغر ناز بانو اول صبح هم این خود شیفته روی اعصابمه دیگه دارم قاطی میکنم _چند بار بهت گفتم این عطایی تا یه گوش مالی بهش ندیم دست از سرت بر نمیداره باید بگم محمد حالش رو بگیره _نمیخوام شلوغ بازی راه بی افته یه بار دیگه حرف بزنه چشماش رو در میارم کور بشه نتونه هیچکسی روببینه همه راحت بشن صدای خنده پریسا بلند شد ‌_‌کوفت چرا میخندی _‌هرکی بتونه چشم یکی رو در بیاره تو یکی نمیتونی شروع کن برنج بکش برم دوتا قابلمه خورشت بیارم دیگه بلند نشیم تا تموم بشن _باشه یکی یکی ظرف های یکبار مصرفی که جلوی دستم بود رو پر کردم پریسا قابلمه دوم رو هم آورد روی میزگذاشت مشغول به کار شد صدای خانم کریمی سفارش ها آماده نشدن عطایی بلند شد خانم کریمی دستش رو با پارچه ای که به کمرش بسته بود خشک کرد وجواب داد _نه فعلا آماده بشن میزارم جلوی در بیایی ببری صدای حرف زدن عطایی هرلحظه نزدیک تر میشد پریسا زیر چشمی نگاهی به در سالن انداخت _چقد پررو این، خانم کریمی داره بهش میگه داخل نیا باز اومد _بهش توجه نکن ظرف یکبار مصرف بعدی رو برداشتم عطای سمت میز اومد بادستش به ظرف ها اشاره کرد _من ظرف هارو آماده میکنم میزارم جلوی دستتون زود تر تموم بشن جوابش رو ندادم پریسا باحرص گفت _‌ممنون لازم نیست شما برید آماده بشن خانم کریمی صداتون میزنه _‌فعلا که کاری ندارم کمکتون میکنم خسته نشید کفگیر رو توی قابلمه کوبیدم دستم رو سمت قابلمه جلوی دست پریسا دراز کردم بلندش کردم و سمت عطایی چرخید به صدای نگران پریسا که پشت سر هم میگفت چکار میکنی داغه الان دستت میسوزه توجه نکردم _اگر فارسی متوجه نمیشی یا گوش هات مشکل دارن که حرف توی کله ت نمیره خودت رو به یه دکتر نشون بده الانم از اینجا نری خورشت رو روی سرت میریزم چند وقتی همه قیافه ت رو نبینن بخاطر بلند شدن صدام وعصبانیتم همه جمع شدن داخل آشپزخونه آقای صارمی با اخم سمت عطایی اومد "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫