eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت185 گذر از طوفان✨ فروغی متاسف سرش رو تکون داد به کاغذ روی میز اش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ همه اتاق رو مرتب کردم صدای زنگ تلفن پخش شد نگاهی به صفحه ش انداختم این شفقت امروز تا درست وحسابی اعصابم رو بهم نریزه خیالش راحت نمیشه کلافه تلفن رو برداشتم _الو باصدای بلندی گفت _خانم نیکجو آروم شدی؟ الان جا داره یه به توچه بهش بگم _بله _آقای فروغی گفتن برید اتاق مدیریت _چرا؟ _خب کارتون دارن چرا نداره چکار داره من که بهش گفتم امروز میرم صدای شفقت دوباره بلند شد _خانم نیکجو شنیدی ؟ _بله شنیدم میرم خداحافظی کردم وتلفن رو قطع کردم مقنعه م رو مرتب کردم کلید رو از روی میز برداشتم سمت در اتاق رفتم وبیرون رفتم در رو کلید کردم به طرف اتاق مدیریت رفتم چند ضربه به در اتاق زدم صدای به فرمایید گفتن فروعی بلند شد دستگیره رو پایین کشیدم در رو باز کردم چند قدم جلوتر رفتم سمت در چرخید _خانم شفقت گفتن بیام وسط حرفم به مبل روبروی میزش اشاره کرد _در ببنید بفرمایید بشینید کاری که گفت رو انجام دادم روی مبلی که روبروی میزش بود نشستم گوشی رو برداشت شماره ای رو گرفت _خانم شفقت کسی با اتاق مدیریت کار داشت بگید منتظر بمونه کار پرونده ها تموم بشه زنگ میزنم تلفن رو سر جاش گذاشت گلوش رو صاف کرد وکمی صندلیش رو جلو کشید دست هاش رو روی میز گذاشت _شماره پدرتون بدید باهاشون صحبت کنم نفس کلافه ای کشیدم _آقای فروغی خواهشا کوتاه بیاید دردسر برام درست نکنید نگاهش رنگ تعجب گرفت _چه دردسری میخوام مشکل پدرتون حل بشه شماهم حواستون به کارتون باشه _توضیح دادم بابام خبر از قسط وبدهی ها نداره طوری که انگار حرفم رو باور نکرده باشه گفت _مگه میشه پدرتون از شرایط خونه و زندگیش خبر نداشته باشه کمی رو مبل جابجا شدم _برای زندگی ما شده _پس پدر شما چه نقشی توی زندگی دارن که دخترش باید برای خرج ومخارج زندگی کار کنه از حرفش عصبانی شدم _بابام آدم بی خیالی نیست ولی بعد فوت مامانم زن براش گرفتن بعد چند ماه متوجه قرض های که زن بابام برای خونه گرفته بود مجبورشدم برم سرکار چند جایی کار کردم ولی باحقوق خیلی کم روز به روز شرایط نسیه گرفتن ها بدتر میشد فروغی چشم هاش هر لحظه گرد تر میشد سوالی گفت _زن بابات چرا نسیه میگرفت مگه پدرتون همه چی تهیه نمیکرد؟ چه گرفتاری شدم چطوری بگم برادرای ناز بانو باعث شدن بابام درگیر اعتیاد بشه حواسش رو از زندگی پرت کنن و خواهرش بشه خونه خراب کن زندگیمون کارم بجایی رسیده برای فروغی شرح حال اتفاق های که افتاده رو تعریف کنم _بابام بعد از فوت مامانم دیگه مثل قبل نبود همه کارت پس انداز و همه چی افتاد زیر دست ناز بانو اونم میگه همه رو دادم بجای بدهی های قبلی میدم _خب پدرتون چرا قبلا قرض هارو تسویه نکرد کلافه تر از قبل اعصابم بهم ریخت دندون هام رو روی هم فشار دادم _چون فکر میکرد زنش فرشته نجاته همه زندگی رو داره درست اداره میکنه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫