eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت188 گذر از طوفان✨ تا سر از کل زندگی من در نیاره کوتاه بیا نیست
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ به طرف در اتاق رفتم قبل از اینکه به در نزدیکتر بشم صدای فروغی بلند شد _فکر کردید با یه بچه طرف هستید !یا پیش خودتون گفتی فروغی رو با این حرفها گول میزنم شنیدن حرفش باعث شد شوکه بشم با عصبانیت روی پاشنه پا چرخیدم جلوی درمثل چوب خشک شده ایستادم با بغضی که به گلوم حمله ور شده بود گفتم _متاسفم برای طرز فکرتون گول زدن شما چه سودی داره که رفتار پلیدی داشته باشم من اینطور بزرگ نشدم توی هیچ شرایطی به گول زدن کسی فکر نمیکنم چند لحظه ای به میز خیره شد با لحنی که انگار طلبکار بود گفت _مگه میشه یه پدر از زندگی دخترش بی خبر باشه! کاش میمردم و اینجا استخدام نمیشدم خودکار توی دستش رو روی میز گذاشت _کسی که مشکلی داشته باشه وقتی بهش بگن میتونن مشکلش رو حل کنن دنبال راه در رو نمیگرده به خودکار و کاغذی که روی میز بود اشاره کرد خیلی جدی وشمرده شمرده گفت _اگر دروغ نگفتید شماره پدرتون بنویسید چقد بیشعوره که باز داره بهم میگه دروغگو اصلا بجهنم هرطوری دوست داره فکر کنه اخم کردم با بغضی که داشت خفه م میکرد گفتم _هرطوری که راجبم فکر میکنید مهم نیست خدا از اوضاع زندگیم خبر داره همین کافیه نگاه زیر چشمی بهم انداخت باصدای آروم وسرزنش باری گفت _خیلی بده راجب زن بابات این‌طور حرف بزنی مگه میشه یه انسان اینطور رفتارای داشته باشه ازش خوشت نمیاد بحثش جداست ولی پشت سرش حرف زدن وتهمت ودروغ گفتن خیلی کار زشتیه کلمه های آخرش و طرفداریش از ناز بانو باعث شد بغضم منفجر وصورتم غرق در اشک بشه _آقای مثلا متشخص که راحت بخودت اجازه میدی قضاوت کنی وتهمت بزنی من پدر کشتگی با زن بابام ندارم بابام بیمارستان بستری تحت نظر دکتره مریضیشم بخاطر نقشه کشیدن های زنشه دکتر گفته باید از حرف وخبر اتفاق شوکه کننده دور باشه وگرنه سکته میکنه یا فلج میشه یا میمیره الان همه بد بختی های زندگی مارو فهمیدید خیالتون راحت شد سریع از ر‌وی صندلیش بلند شد نگاه شرمنده وپیشمانی بهم انداخت _ببخشید نمیخواستم ناراحتتون کنم اشک های که وسط حرف زدنم ناخواسته از چشم هام سرازیر شده بود رو با پشت دستم پاک کردم و از اتاق مدیریت بیرون رفتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫