🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃
🍁🍁🍂🍁🍃🍂 #پارت213🍁🍃🍂🍁
⚡️مـسـیـراشـتـبـاه⚡️
امیرحسین کارتش رو سمتم گرفت نگاهی به اطراف انداخت
_یه لباسی بخر عجق وجق نباشه یه قیمت مناسب هم انتخاب کن چون برای عقدشم باز لباس میخوای
کارت روگرفتم
_مگه چقد روکارته درحد خرید هست
_آره هست نگران نباش فقط یه لباسی انتخاب نکنی قابل پوشیدن نباشه وگرنه الکی پول دادی ونمیزارم بپوشیش اون وقت حق غروحرف زدن هم نداری چون دارم باهات اتمام حجت میکنم
_خب نمیرم خرید
_چرا؟
_ازالان داری دنبال بهانه برای گیر دادن میگردی
ابروهاش روبالا انداخت
_دنبال بهانه نیستم اگرم اینطوری فکرمیکنی درست انتخاب کن بهانه دست من ندی
پشت چشمی براش نازک کردم ازش خداحافظی کردم
فاطمه خانم وسایل صبحانه رو روی میز چید
_دختر بیا صبحانه بخوریم بعدش بریم خرید
_ممنون صبحانه خوردم نوش جانتون
_بیا بشین کنارما یه لقمه بخوریاحداقل یه چای بخور
سمت میز رفتم روصندلی کنار انیس نشستم به محض دور شدن فاطمه خانم از کنار میز سرم رو نزدیک گوش انیس بردم آروم گفتم
_کلید سازی بلدی کجاها میشه پیدا کرد
ازسوال یهویم جاخورد باتعجب گفت
_کلید ساز میخوای چکار؟
_بایداز روی یکی ازکلید های خونه یه دونه درست کنم
_خب چرا به داداش نمیگی ببره ازروی کلید یکی بزنه
_نمیخوام امیر حسین باخبر بشه
_متوجه نمیشم چرا داداش باخبرنشه ؟
_انیس چقد سوال میپرسی حالا بعد بهت میگم آدرس بلدی یانه؟
_آخه بگو ببینم چی شده من که بلد نیستم مگراز امیرحسین بپرسم
_انیس چقد پیله ای،نه نه نمیخوام کسی بجز خودت خبرداشته باشه
_پریا داری میترسونیم ها چرانمیگی چی شده
_بابا چته تو عه هیچی نشده کلیدم رو گم کردم نمیخوام امیر حسین باخبربشه میخوام از رو کلیدش یکی درست کنم
_وای اینکارو نکنی ها
_چرا آخه؟
_چندسال پیش یکی ازکلید هارو فکر کردیم گمش شده امی حسین کل کلید در هارو عوض کرد گفت خطرداره بهش بگویه قفل جدید میخره یه کلیدهم بهت میده دیگه استرس اینکه کلید الان دست کسی دیگه هست یاچه اتفاقی می افته روندارید
_انیس چرا قضیه رو جنایش میکنی یه کلید گم شده مگه کسی بیکار بگرده بیاد امتحان کنه خونه مارو پیدا کنه کلید رو بندازه به قفل در بیاد خونه ما توفقط یه کلید سازی برای من پیداکن امیرحسین بفهمه کلید نیست ماجرا رو بدتر از تو وخیم میکنه اصلا حوصله بحث تازه والکی ندارم میتونی کمک کنی یانه؟
_پریا بنظرمن به داداش بگو اینطوری بهتره بعدأهم استرس نداری
_انیس امیر حسین بفهمه داستان میشه اعصاب ندارم خودم یه کاریش میکنم
_خیلی کله شقی بزار ببینم کلید سازی پیدا میکنم،ولی چطوری بریم بیرون؟
_فردا نوبت آرایشگاه داریم درسته؟
_آره چرا؟
_سهیلا خانم کار رنگ موی مامانت رو شروع کرد به یه بهانه ای ازآرایشگاه بزنیم بیرون فقط حواست باشه گوشی مامانت روباید باخودمون ببریم
_گوشی مامان روچرا ببریم!
_اگر امیر حسین زنگ زد لونریم
باصدای گذاشته شدن سینی روی میز به روبه رو نگاه کردم لبخندی به فاطمه خانم زدم دیگه سکوت کردم
🍁🍃
🍁🍃
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
⚡️براساس واقعیت⚡️
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/23907
پارتاول
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂