شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت222 گذر از طوفان✨ _اونی که باید تو دهنی بخوره منم نه تو وسط
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت223
گذر از طوفان✨
کاری که بابا گفت رو انجام دادم نگاهی به آینه کوچوله که بالاتر از روشویی نصب شده بود انداختم
به هر دری زدم بابام از هیچی باخبر نشه حالش بد نشه ولی فروغی با اومدنش همه تلاش این چند وقتم رو نابود کرد
باصدای ترانه گفتن بابا روی پاشنه پا چرخیدم به طرف تخت رفتم
_جانم بابایی ؟
_رفتی خونه در مورد امروز هیچی به ناز بانو نگو تا خودم بیام خونه فردا هم برو پیش مدیر شرکتتون یه نوشته هست بیار امضاش کنم
_چشم اصلا حرفی به ناز بانو نمیزنم ،چی رو میخواید امضا کنید؟
_فردا بهت میگم فقط اینو بدون از این به بعد نمیزارم اذیت بشی مگر زنده نباشم
_بابا جان من حرف از نبودن نزن ازت خواهش میکنم
نفس عمیقی کشید چشم هاش رو بست
سرم رو خم کردم آروم دستش رو بوسیدم
بابا دستم رو روی صورتم گذاشت وگفت
_بابا جان زنگ بزن سلمان ببین کجاست
_کارش داری؟
_هوا داره تاریک میشه بگو زودتر بیاد بری خونه امشب اینجا نمونی
-عجله ای نیست بابا میاد
_زنگ بزن عزیزم
_چشم
شماره عمو رو گرفتم صدای مشترک مورد نظر درحال مکالمه هست پخش شد گوشی رو قطع کردم
_چی شد جواب نداد؟
_مشغوله
_برو رو صندلی بشین از وقتی اومدی همش سر پاهستی
_راحتم بابا جونم
_امروز چرا حرف گوش نمیدی
لبم رو پایین کشیدم
_خب دارم گوش میدم
_نه هرچیزیو چندبار دارم تکرار میکنم حواسم هست نهار هم نخوردی
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫