🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃
🍁🍁🍂🍁🍃🍂 #پارت26🍁🍃🍂🍁
⚡️مـسـیـراشتـبـاه⚡️
به محض ورودمون پیام با کلافگی از روی مبل بلند شد و به ساعت روی دیوار اشاره کرد و طلبکار رو به سمیه گفت:
_اصلا حواست هست ساعت چنده، انقدر سرگرم خریدن و دیدن بازار شدی یادت رفته قبل از تاریکی هوا برگردی خونه
سمیه سر به زیر شد و آروم لب زد
_ببخشید
پیام صداش رو بلند تر کرد و عصبانی گفت:
_سمیه چی رو ببخشم؟ هزاربار گفتم هر جا میخوای بری برو ولی قبل از تاریکی هوا خونه باش، مگه مجبور بودی بری مسیر دور خرید کنی؟
سمیه شرمنده نگاهی به پیام کرد
_حق با تو، درست میگی معذرت میخوام
چقدر از این اخلاق سمیه حرصم میگیره
چرا نمیگی مسیر دور نرفتیم، زن ها خودشون باعث میشن مردا بهشون زور بگن و تو سری خور بشن
نگاهی به سمیه انداختم
_مگه ما مسیر دور رفتیم که عذرخواهی می کنی؟
آروم به پهلوم زد و لب زد
_هیچی نگو بزار پیام آروم بشه بعد حرف میزنیم
پیام عصبانی نگاهم کرد
_اگر مسیر دور نرفتید پس چرا دیر برگشتید؟ ها
مامان از آشپزخونه بیرون اومد و سمت پیام رفت
_عزیزمن چرا انقدر حرص و جوش میخوری، حالا که چیزی نشده، خداروشکر هردوتاشون صحیح و سالم برگشتن خونه، به جا بحث کردن و سوال جواب کردن صلوات بفرست آروم بشی
_مامان چرا باید حرص و جوش نخورم، از دیشب کلی سفارش کردم سمیه دیر برنگردید، الانم پریاخانم میگه مسیر دور نرفتیم اگر مسیر دور نرفتید چرا دیر برگشتید ها؟
سمیه خواست جواب بده دستش رو گرفتم
_میخواستیم مسیر دور بریم ولی نرفتیم چون قبل از اینکه بریم سمیه خواست بهت زنگ بزنه گوشی از دستش افتاد شکست، بعدشم رفتیم داخل آژانس زنگ زدیم بهت و برگشتیم
به جا اینکه بیایی دنبالمون طلبکارم هستی
پیام با اخم نگاهم کرد
_اولا من تا اونجا می اومدم باید تو و سمیه یک ساعت تو خیابون میموندید، بعدشم چرا گوشی مامان رو با خودت نبردی ها؟
_والا خوبه به جا اینکه من طلبکار باشم که چرا گوشیم رو گرفتی تو طلبکاری، اگر گوشیم باهام بود میتونستیم با گوشی من زنگ بزنیم، بعد میگی چرا گوشی مامان رو نبردم؟ گوشی مامان رو چرا ببرم؟ مگه خودت نگفتی فقط حق دارم برای پرسیدن سوال درسی زیر نظر مامان با گوشیش به بچه ها پیام بدم، بعدشم من هم بیسیم نداشتم بگم مرکز مرکز بگو پیام گوشی سمیه شکسته بیا دنبالمون
سمیه و مامان از مثالی که زدم خندشون گرفته بود ولی به خاطر عصبانیت پیام جلوی خندشون رو گرفته بودن
پیام با اخم چند قدمی به سمتم اومد
با قدم برداشتن پیام ترسیدم و کمی به عقب رفتم
مامان و سمیه قبل از اینکه پیام بهم نزدیک بشه جلوش وایسادن
مامان دست پیام رو گرفت
_پیام جان مادر پریا از رو بچگی یه چیزی گفت اشتباه کرد
_مادر من به من اجازه بده این رو ادبش کنم تا یاد بگیره چطور حرف بزنه و بلبل زبونی نکنه، هم به درد الانش میخوره هم وقتی شوهر کنه
مامان دست پیام رو گرفت و به سمت مبل ها هدایتش کرد
_دورت بگردم بیا بشین یه چای گل محمدی بیارم بخوری آروم بشی
پیام نفسی کشید و سرش رو به حالت تاسف تکون داد و روی مبل نشست، چپ چپ نگاهم کرد و با اشاره مامان به سمت مبلا رفتم و نشستم
زیر چشمی نگاهی به پیام کردم
من مگه دیونه ام بشم زن یه گند اخلاق و زوگویی مثل تو...
🍁🍃
🍁🍃
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
⚡️براساس واقعیت⚡️
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت25 گذر ازطوفان✨ پریسا چشم هاش روبست ونفس عمیقی کشید بعد از چن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت26
گذر از طوفان✨
جلوی در پریسا نگاهی به تابلوی که به اسم شرکت بود انداخت
_چرا زوم کردی روی تابلو ها بیا بریم
_دنبال یه شماره تلفن یا همراه گشتم زنگ بزنم بگم منشی شون چقد پررو بی ادبه ،یه تو دهنی بهش بزنن حرف زدن یاد بگیره
_بیخیال بیا بریم اینا که استخدام ندارن فردا هم این همه راه رو نیایم
_فردا نمیایم ولی این شفقت دروغ گفت استخدام ندارن مشکوک میزنه
_چرا الکی بگه استخدام نداریم؟
_همین برام سوال شده ،حواست بود تا گفتم رئیس تون کی میاد چقد هول شد
_آره شاید ترسیده میخوایم بهش بگیم منشی بداخلاقه ،نگران شد
_حیف مسیر اینجا تا خونه دوره وگرنه صبح می اومدیم برجکشو میاوردیم پایین تا حرف زدن یاد بگیره
_چرا انقد حرص میخوری کسی که اخلاقش بد باشه یه روزی چوبشو میخوره اگر با همه مثل ما رفتار کنه جواب رفتار بدش رو میبینه
_آخه پررو بود ،بعضی از منشی ها یه طوری خودشون میگیرن تند و بد با همه حرف میزنن که دکتر یا رئیسی که براشون کار میکنن اونطور حرف نمیزنن
_آره درست میگی ولی به ما چه که حرص بخوریم
_ترانه چقد خونسرد و آرامی من تحمل ندارم جواب اینجور کسی رو ندم
_چند بار بی خیال بشی توجه نکنی دیگه برات مهم نیست
_نمیشه اگر جواب ندم چند روز با خودم میجنگم چرا دو تا حرف بهش نزدم
خنده صدا داری کردم
_خدا به داد کسی برسه پیش تو اشتباه کنه
_آره تا ادبش نکنم کوتاه نمیام
به شوخی گفتم
_اگر قصد کتک زدن منم نداری بگو داریم کجا میریم
لبخندی گوشه لبش نشست
_من دنیا رو بزنم نمیتونم دوست خل چند ساله مو بزنم داریم میریم خونه مادر بزرگم
_مطمئنی داییت خونه س؟
_آره بهش گفتم، احتمالا الانم منتظرماست
_کاش خودمون برمیگشتیم زحمتش نمیدادیم
_زحمت نیست فقط من قضیه رو یه طور دیگه ای براش تعریف کردم چیزی پرسید حواست باشه سوتی ندی
_باشه اصلا حرف نمیزنم تا سوار ماشین بشم میخوام بخوابم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫