✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت43 گذر از طوفان✨ پریسا نگاهی به مغازه آقای واحدی انداخت و پرسید _ترانه رفتی پیش آقا سید بپرسی چقد بدهکارید ؟ _نه هنوز برم خونه کمی استراحت کنم میام میپرسم _الان که خلوته بیا بریم بپرسیم نفس عمیقی کشیدم _آخه الان که پول ندارم چی بهش بگم _فعلا بیا بپرس من یه کم پس انداز دارم شاید همون کافی باشه اگر کم بود یه فکر دیگه ای میکنیم جلوی پله های فروشگاه ضربان قلبم بالا رفت _چته تو ،انگار میخوایم چکار کنیم داری غش میکنی _نمیدونی چه استرسی میگیرم وقتی میخوام بپرسم احساس شرمندگی دارم _اونی که باید شرمنده باشه اون ناز بانو بیشعوره نه تو پله هارو بالا رفتیم و وارد مغازه شدیم سلام کردیم آقا سید با دیدنمون کتاب دستش رو روی شیشه ویترین گذاشتم وجوابمون رو داد _بفرمایید درخدمتم بزور آب دهنم روقورت دادم وگفتم _ببخشید آقا سید میشه دفترتون رو نگاه کنید ببینید چقد بدهکار هستیم _باشه دخترم الان نگاه میکنم سمت کشو کنار صندوق رفت بازش کرد دفتر بزرگی رو از داخلش بیرون آورد خودکار و یه کاغذ کوچولو رو برداشت شروع به نوشتن کرد کاغذ رو سمتم گرفت ازش گرفتم _دخترم لیستی که نوشتم کلا سه میلیون وپانصد هزار تومن میشه البته خرید های امروز صبح رو جمع نزدم خانم سوری گفتن برای ماه بعد اضافه بشه از شنیدن حرفهای سید وقیمتی که گفت نفس کشیدن برام سخت شد بزور زبونم رو چرخوندم وتشکر کردم خداحافظی کردیم از فروشگاه بیرون اومدیم پریسا باحرص وجوش گفت _کارد به شکمش بخوره کوفت بخوره این همه توی یک ماه مگه چی خریده _نمیدونم حالا این همه پولو از کجا بیارم، قرض میوه فروشی وقصابی هم هست با بغضی که به گلوم نشسته بود ادامه دادم _هنوز این یکی رو تسویه نکردم دوباره اومده قرض گرفته _نگران نباش دیشب پولامو جمع کردم یک میلیون وچهارصد تومن دارم داداش محمد هم اولین حقوقش رو تا آخر هفته میگیره قرار به من وپونه پول بده هرماه هم ماهانه بهمون بده اگر کم آوردیم از محمد میگیریم _نه محمد که قرض نکرده بخواد پسش بده خودم یه کاریش میکنم _حرف نباشه ،فقط رفتی خونه بهش میگی این آخرین باریه که قرض هارو تسویه میکنی باشه؟ سرم روتکون دادم با حال زار سمت خونه رفتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫