شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت442 گذر از طوفان✨ جلوی در آپارتمان منتظربودم توقف کنه کلید رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت443
گذر از طوفان✨
تا جلوی در آپارتمان با خود خوری کردن رفتم دسته کلیدش رو از جیبش بیرون آورد در رو باز کرد سمتم چرخید
_بفرمایید
دستم رو کنار در گذاشتم کمی مِن مِن کردم
_نمیتونی راه بری؟
آب دهنم رو قورت دادم به خودم جرأت دادم و گفتم
_مگه شما نگفتید از شرکت خدماتی برای کارهای خونه میخواد یه خانم بیاد
سرش رو تکون داد
_آره خب
_پس چرا داخل آسانسور گفتید کدوم خانم
خنده صدا داری کرد
_سوالتو درست نپرسیدی
خجالت زده سرم رو پایین انداختم دوباره خندید وگفت
_اگر بازجویت تموم شده برو داخل
بدون هیچ حرفی داخل رفتم کفش هام رو کنار جا کفشی گذاشتم جلوتر رفتم کنار دیوار هال وایسادم فروغی در روبست داخل اومد
_راه میری اذیت نمیشی ؟
_نه خوب شدم
_به هر حال خیلی راه نرو که مچ پات دردنگیره
_باشه
به مبل و میز عسلی کنار پنجره اشاره کرد
_بشین همون جا وقتی از دفتر خدمت بیان نگهبانی زنگ میزنه میپرسه بگو بفرستش بالا برای باز کردن در هم هول نشو قدم بلند برندار
سرم رو تکون دادم ،حرفش روتایید کردم
برگه ای از روی اپن برداشت سمتم گرفت
_این شماره شرکت زنگ بزن بگو دیروز هماهنگ کردیم به اسم فروغی ،پول هم داخل کشو میز تلفن هرچقد حقوقش شد از اونجا پول بردار من برم بیرون یه کاری دارم انجام بدم برمیگردم
چه خوب داره میره اینطوری راحت ترم
یهوی لبخند روی لبم اومدم از چشم فروغی دور نموند
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫