eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
11هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت448 گذر از طوفان✨ شنیدن صدای سلام و احوال پرسی طیب ضربان قلبم رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ ظرف شیرینی رو روی اپن گذاشتم با قدم های بلند از آشپزخونه بیرون رفتم آروم روبه فروغی گفتم _همه چی آماده س فقط بچینید روی میز عسلی من دیگه برم لبخندی روی لبش نشست _ممنون ببخشید امروز خسته شدی _خواهش میکنم نه کاری نکردم به طرف مبل رفتم کیف وگوشیم رو برداشتم و سمت در رفت فروغی نگاهی بهم انداخت _صبرکن داداش از اتاق بیاد بیرون بعد میریم _خودم میرم شما زحمت نیفتید _زحمت نیست میام جلوی در تا ماشین برسه سواربشی _ممنون ولی لازم نیست _هست طیب با چند تا کیف بزرگ که قبلا هم توی شرکت دیده بودم از اتاق بیرون اومد وسایلی که دستش بود رو کنار میز عسلی گذاشت طاها کلیدی که روی جا کلیدی آویزون بود رو برداشت روبه برادرش گفت _تا نقشه هارو باز میکنی برم خانم نیکجو رو بدرقه کنم میام سرش رو تکون داد و طیب سمتم چرخید _سلام به پدرتون برسوند رسیدید خونه هم به طاها خبر بدید دیگه از بودنش نمیترسیدم ولی حس خجالتی که توی موجود بود کم نشده بود سر به زیر جواب دادم _بزرگیتونو میرسونم ،باشه حتما خدا حافظ _خدا نگهدار طاها سمت در رفت پشت سرش راه افتادم در رو باز کرد کنار رفت که بیرون برم، در خونه رو بست به پله ها اشاره کرد _از اینجا بریم _باشه پابه پاش باهاش هم قدم شدم پله هارو پایین رفتیم به جای در ورودی سمت ماشینش رفت در ماشین رو باز کرد چند پلاستیک بزرگ رو بیرون آورد پاکت دسته داری رو سمتم گرفت جلوتر رفتم پاکت رو ازش گرفت قبل از اینکه بپرسم این چیه گفت _چندتا کتاب تست وکنکوری برات خریدم شروع کن به خوندن و تست زدن تا سر وقت مباحثی که لازمه بیشتر تمرین کنی رو برات توضیح بدم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫