شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت44 گذر از طوفان✨ با دیدن عمه نرگس و زن عمو صفورا سعی کردم لب
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت45
گذر از طوفان✨
باصدای زنگ آیفون و بازشدن در حیاط از آشپزخونه بیرون رفتم ،به محض دیدن بابا و عمو با بدو سمتشون رفتم خودم رو توی بغل بابا انداختم بابا روی سرم رو بوسید
_خوبی عزیزدلم؟
_شما خوب باشید من هم خوبم
_مگه میشه با داشتن دختر نازم خوب نباشم
عمو سلمان وسط حرف زدن بابا صدام زد بابا دستش رو باز کرد وسمت عمو رفتم
_جانم؟
_برو آماده شو بریم بیرون
_کجابریم ؟
_بیا بهت میگم
ناز بانو جلوتر اومد وگفت
_فعلا بیاید داخل بشینید شام بخورید بعد میرید
عمو نگاهی بهم انداخت
_شام درست کردی؟
ناز بانو از سوالی که عمو ازم پرسید جاخورد
_دارم درست میکنم
_برو جمعش کن برای فردا نهار ،نه تو برو آماده شو بیا بریم میگم آبجی جمعش کنه شام از بیرون میخرم
_باشه چشم الان میام
_سریع بیا داخل ماشین منتظرم
بدون توجه به ناز بانو در راهرو رو باز کردم وداخل رفتم
نگاهم سمت آشپزخونه رفت زشته عمه بیاد وسایل روجمع کنه خودم جمعشون کنم
رفتم داخل آشپزخونه قابلمه وظرف هارو روی سینک گذاشتم گوشت رو برداشتم و داخل یخچال گذاشتم با قدم های تند بیرون رفتم سمت اتاق رفتم
لباس هام رو عوض کردم قبل از اینکه در اتاق روباز کنم ناز بانو با شتاب داخل اومد
-کاش بیرون نری
نگاه سوالی بهش انداختم
-باعموبیرون رفتن چه مشکلی داره که نرم؟
-مشکلی که نداره ولی زشته بدون پول بری عموت خرج کنه
ازحرفش خنده م گرفت
اخم کرد
-مگه جوک برات تعریف میکنم که میخندی
-اره جوک بود اگر خیلی ناراحتی و دوست نداری عمو خرج کنه کارت رو بده ببرم
-فکر کردی من بهت میگم برو کار کن بخاطره خودمه، نخیر نمیخوام توی اینطور موقع های بی پول باشیم
سرم رو متاسف تکون دادم
-اگرصبح تاشب هم سرکار برم حقوق ماهانه بگیرم هرهفته یه لیست بالا بلند میاری میگی انقد خرج خونه شد
-خیلی زبونت دراز شده نمیتونی خرج خونه رو بدی خواستگار رد نکن برو سر خونه زندگی خودت
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫