شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت548 گذر از طوفان✨ دوتا پرستاری که بالای سرم بودن هیچ کدوم نتونس
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت549
گذر از طوفان✨
_ترانه بهتری؟
سعی کردم با حال بدم لبخند بزنم
_آره نگران نباش
_پرستارا نمیزارن اینجا باشم کلی خواهش کردم اجازه بدن چند دقیقه بیام پیشت
_میدونم برو بشین داخل سالن سر پا اذیت میشی
_فروغی هم خواست بیاد گفتن اول من بیام
نفس کلافه ای کشیدم
کاش اجازه ندن داخل بیاد
_ترانه؟
به چشماش خیره شدم
_جانم؟
_گوشیت چند بار زنگ خورد مجبور شدم جواب بدم
_اشکال نداره کی بود؟
_دوبار عموت چند بارم حاجی جواب بابات رو دادم
_بهش گفتی بیمارستانیم؟
_نه گفتم اومدیم درمانگاه ترانه داره با دکتر حرف میزنه
_ای وای الان نگران شده
_نه طوری نگفتم نگران بشه گفتم از قبل نوبت گرفتی
_آها باشه
یکی از پرستارها داخل اومد روبه پریسا گفت
_خانم شما بفرمایید برید بیرون آقای که منتظرن بیان داخل
کاش میتونستم به پریسا بگم بیرون نره اگر بگم نمیره ولی از اینکه فروغی کوتاه بیاد مطمئن نیستم
نفس عمیقی کشید و بیرون رفت
چشم هام رو بستم سعی کردم پلک هام رو تکون ندم که فکر کنه خوابم
به تخت نزدیک شد گلوش رو صاف کرد
_شانس آوردی دکتر گفت درد معده ت بخاطر تغذیه ت نبوده ،ولی ناراحتم چون نمیدونم بخاطر چی معده ت عصبی شد
چقد پرروه نمیدونه معده م چرا عصبی شده
تک سرفه ای کرد
_اگر حرفهای امروز من و لحنم ناراحتت کرده عذر میخوام،میدونم بیداری چشم هات رو باز کن باهات حرف دارم
سعی کردم عکس رو العملی نشون ندم کوتاه نیومدکلافه تر گفت
_نورا الان پرستاره میاد گیر میده چشم هات رو باز کن
سلام روزتون بخیر دوستانی که میخوام عضو وی آی پی بشن
عزیزان رمان هنوز تموم نشده روزانه دوتا پارت داریم وتعطیلات رسمی پارت نداریم
عضو کانال اشتراکی بشید شرایط بخونید 🌸
https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫