شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت613 گذر از طوفان✨ در ماشین رو بستم ، دنده رو عوض کرد و حرکت کرد
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت614
گذر از طوفان✨
_اجازه بده حرفم رو بزنم
نفسم رو با حرص بیرون فرستادم
_بفرمایید؟
نه داداش خبر داشت حاجی داره میره حج نه من، محرم نزدیک یه سفر براش پیش اومده رفته
وقتی طیب بهش پیام میده میگه عازم سفر هستم آدرس یه محضر رو میفرستم هماهنگ میکنم برید اونجا خطبه خونده بشه خودم برگردم کارهای ثبت محضری و شناسنامه رو انجام میدم
بطری آب جلوی دستش رو باز کرد کمی آب خورد و ادامه داد
پیش خودم فکر کردم اینطوری دیگه مشکلی هم پیش نمیاد شناسنامه سفیده تا وقتی حال حاجی خوب بشه
ابروهام رو توی هم کشیدم و طلبکار گفت
_بعد بابا خوب بشه حتما انتظار دارید اجازه بده شناسنامه ها ثبت بشن بعد هم من توی دردسر بی افتم
دستش رو کنار گردنش کشید
_نه اون وقت میشه صیغه طلاق خونده بشه دیگه شناسنامه هم اسمی داخلش نیست
صورتم رو برگردونم به خیابون خیره شدم
اگر اسمش توی شناسنامه م ثبت نشه مشکلی پیش نمیاد هرچند من که دیگه قصد ازدواج ندارم میخوام درسم رو بخونم باید یا دندون پزشکی قبول بشم یا دارو سازی اون وقت دیگه استرسی برای آینده ندارم اگرم یه روزی کسی بخواد بیاد توی زندگیم یکی که واقعا بشه بهش تکیه و اعتماد کرد نهایتش اینه میگم یه بار عقد کردم بعد بهم خورده
ولی بعید میدونم یه روزی بخوام به ازدواج فکر کنم
باید برای فروغی شرط بزارم که شناسنامه م نباید ثبت بشه اگر قبول کرد بخاطر شرایط بابا مجبورم قبول کنم
سرم رو چرخوندم بدون اینکه نگاهش کنم گفتم
_اگر اسمتون توی شناسنامه م
ثبت نمیشه قبول میکنم البته تا خوب شدن بابا بعدش باید سریع کارای طلاق رو انجام بدید
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫