✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت625 گذر از طوفان✨ شعله سماور رو کم کردم کتری رو روی سماور گذاشتم با ترانه گفتن عمه چرخیدم نان به دست داخل آشپزخونه اومد _سلام عمه _سلام عزیزم صبح بخیر آقا مهدی میخواد بره اومده دنبالم برم وسایلش رو آماده کنم گفتم سر راه نان بخره بیاره _دستتون درد نکنه چرا گفتید بیاره خودم میرفتم میخریدم اندازه صبحانه م داشتیم _میدونم ولی نان تازه برای صبحانه بیشتر میچسبه، من برم مهدی رو راهی کنم عصری شایدم زودتر بر میگردم _عمه هر وقت اومدید قدمتون روی چشم ولی بخاطر ما از کار و زندگیتون نیفتید _نه عزیزم من وقتی مهدی میره یا خونه آقاجون هستم یا پدر شوهرم اینا فعلا هم که بچه ای ندارم سرگرمش باشم از اولشم اشتباه کردم زودتر نیومدم پیشت که ناز بانو اینطوری دور بر نداره لبخندی زدم _ان شاءالله خدا یه بچه سالم وصالح بهت بده از تنهایی در بیاید آهی کشید از آشپزخونه بیرون رفت سفره رو باز کردم و آروم صداش زدم _عمه صبحانه نمیخوری ؟ چادر به دست سمت اپن اومد _نه عزیزم برم خونه با آقا مهدی میخورم، راستی ترانه جان این چند وقت چرا نرفتی سر بزنی خونه پدر بزرگت ؟حاج آقا پیش بابا گلگی کرده بود ترانه انقد غرق کارای خونه شده وقت نداره بیاد یه سر بهمون بزنه ماهم دلتنگیمون رو باید با زنگ زدن رفع کنیم دلم گرفت برای دلتنگیشون _حق دارن ناراحت باشن هرچی برنامه ریزی میکنم برم پیششون یه کاری پیش میاد نمیشه برم شرمنده شون شدم _اینطوری ما و داداش هم شرمنده میشیم این روزهای که میام برو سر بزن سرم رو روبه بالا تکون دادم _نه فعلا دوست ندارم با این حال و روزم برم اینطوری ببیننم غصه شون میگیره بجای اینکه خوشحالشون کنم باعث ناراحتیشون میشم بابا مرخص بشه حالش بهتر بشه میریم سر میزنیم _اینطوری که خیلی طول میکشه زشته انقد منتظرشون بزاری _برای عیادت بابا میان میبنمشون سعی میکنم هر روزم زنگ بزنم باهاشون حرف بزنم به دایی و خاله هم میگم باهاشون حرف بزنن ازم دلخور نباشن _باشه عمه جان ولی بنظرم زودتر بری بهتره حالا هرطور صلاح میدونی رمان تخفیف خورد😍جانمونی👇 https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95 "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫