شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت625 گذر از طوفان✨ شعله سماور رو کم کردم کتری رو روی سماور گذاشت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت626
گذر از طوفان✨
با صدای لرزش گوشیم از کنار پنجره بلند شدم گوشیم رو از روی زمین برداشتم و صفحه ش رو باز کردم انگشتم رو روی پاکت پیام بالای صفحه کشیدم
_سلام بیداری ؟نیم ساعت دیگه پایین تر از ایستگاه منتظرتم
نفس کلافه ای کشیدم و براش نوشتم
_سلام باشه
صفحه گوشی رو قفل کردم و سمت کمد رفتم نگاهی به مانتو هام انداختم
دلم نمیخواد رنگ روشن بپوشم ولی با شناختی که از فروغی دارم احتمال داره گیر بده بریم مانتو بخرم پس یه چیزی بپوشم بیخیال خرید رفتن بشه
نگاهی به مانتوم که ترکبیب رنگ پارچه ش سفید و کاربنی بود انداختم
اینو میشه بپوشم ولی نمیدونم برگردم خونه عکس العمل ناز بانو بخاطر اینکه با این مانتو مثلا سرکار رفتم چیه
دوباره نگاهی به مانتوهام انداختم
مانتو سفید بپوشم نازبانو رسوای عالم و آدمم میکنه با مانتوی مجلسی سر کار میره نقره ای و کرم هم باز رنگشون کمتر از سفید نیست
کاش میتونستم یکی از مانتوهای رنگ تیره رو بپوشم
در کمد رو بستم نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم تند تند شروع به عوض کردن لباسام کردم
کشوی دراور رو کشیدم نگاهم بین شال و روسری ها جابجا شد شال طوسی کم رنگم رو برداشتم روی سرم انداختم
بلند شدم سر پا روبروی آینه وایسادم
شال یا روسری سفید بارنگ کاربنی قشنگ تر میشه حالا این شالم بد نیست خداکنه فروغی گیر نده یه شال یا روسری دیگه بخرم
روسری رنگ کرم رو هم بندازم داخل کیفم یه وقت بهانه ای برای خرید پیدا نکنه
شالم رو مرتب کردم روسری رنگ کرم و گوشیم رو توی کیفم انداختم و دستگیره در رو آروم پایین کشیدم و از اتاق بیرون رفتم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫