شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت655 گذر از طوفان✨ خانم خادمی خرید ها رو از داخل یخچال بیرون آور
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت656
گذر از طوفان✨
خانم خزایی سر کوچه توقف نکرد و فرمان رو سمت کوچه چرخوند ،پریسا سریع گفت
_خانم خزایی ممنون همین جا پیاده میشیم داخل کوچه نرید
_خریدهای ترانه زیاده دستتون اذیت میشه
لبخندی زدم
_ببخشید مسیرتون دور تر میشه
_اشکالی نداره روزهای که هوا سرد باشه باید بیام در خونه مسیر خیابون پشتی رو هم یاد بگیرم بد نیست
_دستتون درد نکنه
جلوی در خونه توقف کرد پیاده شدیم به کمک پریسا خریده ها رو از داخل صندوق عقب بیرون آوردم از خانم خزایی خداحافظی کردیم
کلید رو توی قفل در چرخوندم پریسا تا جلوی در راهرو کمکم کرد در رو باز کردم
_نمیایی داخل؟
_نه چشمم به این زهر هلاهل بی افته خستگی امروز به تنم میمونه
آروم خندیدم
_آخرش این اسم های که براش میزاری کار دستمون میده
خنده صدا داری کرد و خداحافظی گفت سمت در رفت
با صدای باز شدن در هال چرخیدم خواهر ناز بانو بیرون اومد
_سلام خسته نباشی
_سلام ممنون
چند قدم جلو تر اومد دوتا از پلاستیک ها رو برداشت و گفت
_چقد کلاس هات طولانیه خسته نمیشی ؟
خریدها رو برداشتم و داخل رفتم
_باید بخونم دیگه
ناز بانو از آشپزخونه بیرون اومد و جلومون ظاهر شد با چشم های که داشت برق میزد گفت
_رفتی خرید چه کار خوبی کردی ،اندازه امشب بیشتر میوه نداشتیم
پلاستیک ها رو وسط آشپزخونه گذاشتم نفس عمیقی کشیدم و گفتم
_دوتا از پلاستیک ها برای باباس میخوام آب میوه براش بگیرم لباس هام رو عوض کنم میام خودم خریدها رو بسته بندی میکنم
پشت چشمی نازک کرد و گفت
_برا حاجی از سر خیابون آب میوه طبیعی میخریم
_وقتی خودم میتونم بگیرم چرا بخرم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫