شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت662 گذر از طوفان✨ نه که خیلی فکر و استرس روی رفتارش تاثیر داره
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت664
گذر از طوفان✨
ضربه ای به در زدم جوابی نشنیدم چند لحظه صبر کردم دوباره در زدم
_بفرمایید
در رو باز کردم و داخل رفتم فروغی تلفن به دست صندلیش رو سمت در چرخوند لبخندی رو لبش نشست بی صدا لب زد
_سلام خوبی؟
سرم رو تکون دادم چند قدم جلو تر رفتم لیست فرم های که پریسا داده بود رو روی میز گذاشتم
وسط باشه چشم گفتنش به مخاطب پشت خط به مبل اشاره کرد و دستش رو روی دهنی تلفن گذاشته و گفت
_بشین
اگر سوال ازش نداشتم بی توجه به حرفش از اتاق بیرون میرفتم
سمت مبلها رفتم و نشستم بعد از چند دقیقه خداحافظی کرد و تلفن رو قطع کرد و نفس راحتی کشید
صندلی رو عقب کشید برگه های روی میز رو برداشت نگاه سوالی بهم انداخت
_کار فرم ها رو کی انجام داده؟
_خانم خجسته
_آهااا خوبه فکر کردم باز کار جدید قبول کردی
سرم رو به دو طرف تکون دادم چشم هاش رو ریز کرد و آروم گفت
_چرا زنگ میزدم رد میزدی؟
سعی کردم دستپاچه نشم و خونسرد جوابش رو
_چون مسخره کردید
ابروهاش رو بالا انداخت
_من از این اخلاق ها دارم ؟شوخی کردم نه مسخره
به خودم جرات دادم و گفتم
_خب شوخی کردنتونم اشتباه
دستش رو زیر چانه ش گذاشت و با شیطنت گفت
_با نامحرم که شوخی نکردم
نفس عصبی کشیدم
_آقای فروغی لطفا شروع نکنید
_تموم نمیشه
با تعجب گفت
_یعنی چی؟
_همه شروع ها که نباید تموم بشه
چشم هام رو با حرص بستم و باز کردم دستم رو روی معده م که در حال سوزش بود گذاشتم و بخاطر درد یهوی معده م یه لحظه صورتم رو جمع شد
نگران از روی صندلی بلند شد و سمتم اومد
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫