شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت664 گذر از طوفان✨ ضربه ای به در زدم جوابی نشنیدم چند لحظه صبر ک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت665
گذر از طوفان✨
سریع خودش رو به مبلی که نشسته بودم رسوند مضطرب گفت
_چت شد؟
به سختی نفسی کشیدم
_کمی معده م درد گرفته
نگاه نگرانش به چشم هام دوخت و نوچی کرد
_نهار خوردی؟داروهاتو خوردی؟
_بله
_باید دکترتو عوض کنم
دستم رو روبه بالا تکون دادم و گفتم
_لازم نیست هرجا برم بازم حرفهای همین دکتر رو میزنن و داروهای که دارم رو تجویز میکنن
_نه شاید نظر چند تا دکتر مثل هم نباشه داروی که تأثیر نداشته باشه به درد نمیخوره
_معده درد من عصبیه یه قسمتش با دارو و تغذیه بهتر میشه اگر حرص وجوش بخورم استرس داشته باشم هم درد میگیره
دوباره به چشم هام خیره شد سریع سرم رو پایین انداختم بعد از چند ثانیه سکوت پرسید
_مشکلی پیش اومده ؟
_نه میشه سوالی که میپرسم رو جواب بدید برم
_جانم بپرس
سرم رو بلند کردم با اعتراض گفتم
_آقای فروغی حواستون کجاست
نگاهش رنگ تعجب گرفت
_حواسم همین جاست
شاکی گفتم
_منظورم لحن حرف زدنتونه
وسط حرفم پرید
_نورا با نامحرم که حرف نمیزنم چرا حساس شدی ؟
بهت زده بهش زل زدم
_چرا اینطوری نگاه میکنی مگه دروغ میگم!
آب دهنم رو قورت دادم با کلافگی گفتم
_یه عقد مصلحتی رو چقد جدی گرفتید
نفس عمیقی کشید
_مهم اینه الان محرم هستیم سوالتو بپرس
وای خدایا هرچی میگم یه چیزی میگه بحث کردن باهاش بی فایده س سوالم رو بپرسم برم تا از دستش سکته نکردم
_به بابا گفتید ناراحت نشد ؟
_نه
_یعنی هیچی نگفت ؟مگه میشه
_اولش تعجب کرد وقتی داداش همه چی رو توضیح داد و فهمید به اجبار شرایط رو قبول نکردی گفت اشکالی نداره تا سر پا بشم پیگیر کارای طلاق میشم مشکلی پیش نیاد
نفس راحتی کشیدم یهوی فروغی گفت
_ولی من یه درخواست از حاجی داشتم
کنجکاو شدم
_درخواست چی ؟
_فعلا بین منو و حاجی و داداشه
لبم رو پایین کشیدم
_متوجه نشدم
_به وقتش متوجه میشی
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫