شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت684 گذر از طوفان✨ بعد از رفتن فروغی شروع به آشپزی کردم در زود
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت685
گذر از طوفان✨
خیار و پیاز های سالاد رو آماده کردم و داخل یه ظرف ریختم
با صدای بسته شدن در هال برای برداشتن روسریم از روی مبل با قدم های تند سمت مبل رفتم قبل از اینکه روسری رو بردارم با فروغی روبرو شدم و نفس کلافه ای کشیدم
یهوی خنده ش گرفت سعی کرد جلوی خندیدنش رو بگیره ولی موفق نبود
_چرا هول میکنی یه طوری روسری رو برمیداری انگار نامحرم اومده
روسری رو روی سرم انداختم و مرتبش کردم توی دلم به خودم بد و بیراه گفتم
کاش روسری رو روی مبل نمیذاشتم که اینطور نشه
برگشتم داخل آشپزخونه خرید ها رو کنار یخچال گذاشت سمت میز اومد نگاهی به خیار و پیازهای نگینی خرد شده بودن انداخت
_بیا سوالای فیزیک رو برات توضیح بدم بقیه سالاد بعد خودم درست میکنم
پلاستیک گوجه ها رو برداشتم و بدون اینکه نگاهش کنم گفتم
_قبلا درست کردید؟
_نه ولی سعی میکنم مثل خیار و پیازها بشه
ناخواسته خنده م گرفت
_اگر خراب شد چی؟
_دیگه کاریه که شده تنهایی همه شو میخورم نمیزارم سر سفره
گوجه ها رو شستم برگشتم سمت میز نهاری مشغول پوست گرفتن شدم
نیم نگاهی بهم انداخت
_چرا نشستی ؟
_اول سالاد و ژله رو درست کنم بعد سوالای فیزیک رو میپرسم
_دیر نمیشه
سرم رو تکون دادم
_نه
یه استکان برداشت سمت کتری و قوری روی گاز رفت قبل از اینکه آب جوش داخل استکانش بریزه گفتم
_اگر آب داخل کتری کمه آب بریزید داخلش شعله گاز رو زیاد کنید جوش بیاد
لبخندی زد و به شوخی گفت
_اطلاعت امر میشه خانم دستور دیگه ای نیست ؟
لبم رو به دندون گرفتم جلوی خنده م رو بگیرم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫