✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت689 گذر از طوفان✨ پلاستیک ها رو به سختی تا جلوی در هال بردم در رو باز کردم داخل رفتم نیلو از جلوی تلوزیون بلند شد و خوشحال سمتم اومد _آبجی از اون بیسکویت خوشمزه هم خریدی؟ پلاستیک ها رو وسط آشپزخونه انداختم دستم رو روی کمرم گذاشتم و نفسی کشید لبخندی به نیلو زدم _سلام عزیزم نمیدونم کدوما رو میگی صبرکن لباس هام رو عوض کنم میام با همدیگه خریدها رو میچینیم داخل کابینت ناز بانو شتاب زده و کنجکاو خودش رو به آشپزخونه رسوند با دیدن خریده ها چشم هاش برقی زد لبخند پیروز مندانه ای زد _چند بار بهت زنگ زدم بگم سر راه کمی خرید کنی جواب ندادی میخواستم به حاجی بگم به داداش زنگ بزنه بره خرید خوب شد کارعقلانی کردی رفتی خرید باخنده گفتم _یه طوری حرف میزنی انگار تا الان کل خریدهای خونه رو خودت انجام میدادی در ضمن قبلا هم گفتم نمیخوام فکر بابا در گیر شرایط خونه بشه اگر بهش گفته باشی به عمو بگه بره خرید و ناراحت شده باشه من میدونمو تو انگار حرف توکله ت نمیره میگم بابا بدش میاد عمو اینا برای خونه خرید کنن قیافه طلبکاری به خودش گرفت _حاجی اشتباه میکنه خوشش نمیاد برادراش وظیفه شون برای خودش و زن بچه ش خرج کنن مگه شرایط برادرشون نمیبینن با حرص و جوش گفتم _این چند وقت چیزی های شماها خوردید خیلی پولدار هم نخوردن و خداروشکر از گرسنگی نمردی با عصبانیت حرفم رو قطع کرد _خوبه خوبه منت نزار برای چند تاخریدی که بیشترش بخاطر خودت بوده نه ما پوز خندی زدم _نه که من خونه م برای خودم میخورم و میخوابم پاکت لباس ها رو برداشتم سمت اتاق رفتم نیلو باصدای آرومی گفت _آبجی داخل این پاکت هم خوراکیه؟ _نه عزیزم لباسه صدای ناز بانو بلند شد غرغر کنان گفت _این طفلک چند وقته یه لباس نخریده تو هر روز برا خودت میخری خجالت نکشی یه وقت برای خواهرت یه لباس بخری من که هیچی اصلا نمیبینی "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫