eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ جلوی در دارو خانه ماشین رو پارک کرد پیاده شدیم و داخل رفتیم سمت پذیرش رفتم سلام کردم و جواب گرفتم کد نسخه ای که عمو فرستاده بود با اسم و فامیل بابا رو برای خانمی که قسمت پذیرش بود گفتم _چند لحظه صبر کنید سمت قفسه های دارو رفت و با پلاستیک سفیدی برگشت _هزینه داروها سه میلیون و سیصد هزار تومن میشه برید صندوق پرداخت کنید رسید رو بیارید داروها رو تحویلتون بدم فروغی نسخه رو برداشت قبل از من سمت صندوق رفت کارت عابر بانکش با نسخه رو روی میز گذاشت خودم رو بهش رسوندم کارت عابر بانکم رو روی میز گذاشتم _ممنون خودم حساب میکنم نگاه زیر چشمی بهم انداخت _برش دار مسئول صندوق نگاهی به مبلغ نسخه انداخت _دستگاه کارتخوانمون خرابه فعلا نیومدن درستش کنن لطف کنید هزینه رو نقدی حساب کنید نفس کلافه ای کشیدم _عابر بانک سه میلیون وسیصد هزار پول نمیده باید برم بانک فروغی کارت رو از روی میز برداشت و گفت _نمیشه برای شماره کارت دکترتون واریز بزنم؟ _خانم دکتر نیستن سرش رو تکون داد به صندلی ها اشاره کرد _بشین برم پول بیارم _از کجا؟ _احتمالا عابر بانک همین اطراف هست _خب نهایتش دویست تومن میشه از عابر بانک بگیری _کارت باهام هست یه کاریش میکنم روی صندلی نشستم و منتظر اومدن فروغی شدم با تکون خوردن پایه صندلی از پشت سر سرم رو برگردونم با پسری که با نیش باز بهم خیره شده بود روبرو شدم ابروهام رو توی هم گره زدم از روی صندلی بلند شدم یه ردیف جلو تر رفتم و نشستم سریع پشت سرم اومد روی صندلی کناریم نشست "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫