eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت732 گذر از طوفان✨ بعد از گذشت یک ساعت فروغی ماشین رو جلوی پاساژ
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ صدای خوش آمد گویی های که به فروغی میگفتن کنجکاوم کرده بود زودتر چشم هام رو باز کنم ببینم چه خبره دستم رو محکم تر گرفت و گفت _نورا جان چند تا پله رو باید بالا بریم _باشه با صدای که خوشحالی توش موج میزد گفت _اینم از آخرین پله چند قدم دیگه بیایی تموم شده دلیل این چشم بستن رو بفهمم اون وقت من میدونمو فروغی دستش رو از روی دستم برداشت و با صدای راه رفتنش متوجه دور شدنش شدم با لحن مهربون و پر از آرامشی گفت _ نوراجان چشم هاتو باز کن سریع چشم هام رو باز کردم با منفجر شدن بمب شادی های روی سرم و دیدن میزی که روبروم بود برای چند لحظه هنگ کردم و چند باری نگاهم جابجا شد بین میز و چشم های فروغی که در حال دست زدن بهم خیره شده بود چند قدمی رو جلو اومد _عزیزم تولدت مبارک باشنیدن حرفش دوباره همه وسایلی که روی میز چیده شده بود با کیکی که وسط میز بود رو رصد کردم چشمه اشک چشمام جوشید _وای ممنونم،مگه تاریخ تولدم رو بلد بودید؟ صندلی که کنارم بود رو بیرون کشید با لحنی که شادی توش موج میزد گفت _بله که میدونم فردا تولدته، ولی دوست داشتم امروز یه جشن دونفره داشته باشیم _خیلی ممنون اصلا ازتون انتظار نداشتم، حتی تولدمم یادم نبود دست هاش رو روی شونه هام گذاشت و سمت صندلی هدایتم کرد _بشین عزیزم نشستم ذوق زده به وسایل روی میز خیره شدم دستش رو دراز کرد کیک رو جلوتر آورد صندلی کنارم رو بیرون کشید و نشست گوشیش رو از روی میز برداشت دوربینش رو روشن کرد نگاه پر از محبتی بهم انداخت _نمیخوای شمع رو فوت کنی ؟ لبخندی زدم و شمع رو فوت کردم ذوق زده گفت _چه فیلم قشنگی شد "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫