شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت751 گذر از طوفان✨ برگشتم داخل اتاق گوشیم رو برداشتم شماره فروغ
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت752
گذر از طوفان✨
کتاب زیست رو بستم سمت کمد رفتم لباس هام رو عوض کردم گوشیم رو برداشتم داخل صفحه پیام ها رفتم و برای فروغی نوشتم
_میرم خونه خانم خجسته
پیام رو فرستادم
شالم رو روی سرم مرتب کردم صدای زنگ پیامک گوشیم بلند شد
صفحه ش رو باز کردم پیام بالای صفحه رو پایین کشیدم
_باشه برگشتی پیام بده
_باشه
جزوه و کتابم رو برداشتم از اتاق بیرون رفتم سمت تخت بابا رفتم
_بابا جون برم خونه پریسا اینا میخوایم درس بخونیم برادرش برامون رفع اشکال کنه
_برو بابا جان
لبخندی زدم و ازکنارش بلند شدم ناز بانو از آشپزخونه بیرون اومد
_کی برمیگردی ؟
_هر وقت درسم تموم بشه
_یه فکری برای نهار و شام میکردی بعد میرفتی دورهمی
چشم هام از کلمه آخر حرفش گرد شد
باصدای بلندی گفتم
_تو خانواده شما وقتی دورهمی دارید درس میخونید
بابا پاهاش رو ازتخت پایین آورد
_ناز بانو چه خبرته باز گیر دادی به ترانه کوه که نمیخوایی جابجا کنی دوساعت وقت بزار آشپزی کن فکر کن ترانه نیستش اون وقت باید از گرسنگی بمیری
دلخور نگاهش رو به بابا داد
_حاجی همین طرفداری های بی جا تو باعث شد دخترت برای حرف های من ارزش قائل نباشه اگر میگم آشپزی کنه نمیخوام چند وقت دیگه که رفت خونه شوهر بیان بگن پسرمون از گرسنگی داره تلف میشه دخترتون بلد نیست یه املت درست کنه
با حیرت بهش خیره شدم که بابا با لحن تند وکوبنده ای گفت
_ترانه اول باید دانشگاه بره نه خونه شوهر هرکی دستپخت ترانه رو خورده باشه میدونه از کدبانوی و خوش سلیقگی چیزی کم نداره
نگاه بابا سمتم چرخید
_بجای اینکه وایسی حرفهای الکی بشنوی برو به درست برس
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫