شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت753 گذر از طوفان✨ برادر پریسا جزوه و کتابمون باز کرد برگه باطله
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت754
گذر از طوفان✨
بعد از سه ساعت ونیم تمرین و رفع اشکال به اصرار ترانه میوه های که پونه پوست کنده بود رو خوردم کتاب جزوه و کتابم رو برداشتم و بلند شدم
پریسا به شوخی به جا مدادیش اشاره کرد
_یادت باشه باید چند تا خودکار برام بخری
خنده صدا داری کردم
_چقد خسیس شدی جامدادیم رو گذاشتم روی میز یادم رفت بیارمش
_خب دفعه بعد بیارش با خودکارهای تو بنویسیم
پونه خندید و گفت
_پریسا خجالت نکشی
_نه دارم از حقم دفاع میکنم
مامانش وسط شوخی هامون اومد داخل اتاق
_خسته نباشید چرا بلندشدی نهار پیش ماهستی
_ممنون خاله دستتون درد نکنه برم خونه باید سر ساعت داروهای بابارو بدم بخوره
_خب زنگ بزن نازبانو بهش بهش یاد آوری کن
پریسا صدای خنده ش بلند شد
_مامان خدا خیرت بده چه آدمی گفتی
نگاه چپ چپی به پریسا انداخت
_عه این چه حرفیه مگه چشه
_هیچی فقط یه هیولا ولی در شکل آدمیزاد
مامانش سرش رو متاسف تکون داد
_زشته دختر اینطور درمورد دیگران حرف نزن
پریسا دستش رو نمایشی بالا آورد
_چشم چشم تکرار نمیشه مامان جونم
چشم غره ای بهش رفت و نگاهش سمت من چرخید
_پس نهار آماده بشه میدم پریسا بیاره براتون
_نه خاله دستتون دردنکنه نهار داریم
پریسا وسط حرفم پرید و گفت
_من که میدونم الان میری مشغول آشپزی میشی تعارف نکن دیگه
لبخندی زدم
_تعارف نمیکنم
_پس نهار میارم حرف هم نباشه
_برم خونه اگر نازبانو چیزی درست نکرده بود بهت خبر میدم
دوباره خندید
قبل از اینکه حرفی بزنه مامانش گفت
_پریسا بس کن ترانه ناراحت نمیشه توام توهین نکن هرچی باشه زن باباشه
بین خنده هاش گفت
_ چشم ببخشید
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫