شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت793 گذر از طوفان✨ با دست چپم چند تا از ظرفهای سر سفره رو برداشت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت794
گذر از طوفان✨
خودکارم رو روی برگه های جلوی دستم انداختم نگاهم سمت گوشی رفت
_پس مهمون های پریسا اینا هنوز نرفتن که خبری ازش نیست ،فروعی هم که گفت تاصبح نیستش
امشب رو تا نماز صبح بیدار بمونم درس بخونم صبح بگیرم بخوابم
ولی فروغی زنگ بزنه بیدارم میکنه مگه گوشی رو بزارم روی سکوت که مطمئنم بهش برمیخوره،فعلا گوشی رو بزنم شارژ بعد از نماز میزارم روی سکوت و میخوابم
از اتاق بیرون رفتم سمت آشپزخونه رفتم یه لیوان آب جوش با یه نسکافه رو روی سینی گذاشتم برگشتم داخل اتاق
خودکار رو برداشتم و مشغول حل کردن نمونه سوال ها شدم
بعد از تموم شدن سه تا از نمونه سوالا کش وقوسی به بدنم دادم نسکافه رو باز کردم وداخل لیوان آب جوش ریختم و هم زدم کمی از محتوای داخل لیوان رو خوردم نگاهم به طرف ساعت روی دیوار کشیده شد
با دست چپ نوشتن چقد سخت و زمان بره دوساعت طول کشیده که جواب سوال هارو بنویسم
همه نسکافه رو بخورم این سه ساعتی که به اذان باقی مونده خواب نرم
لیوان رو برداشتم توی چند نفس نسکافه رو خوردم با انگشتام چشم هام رو ماساژ دادم
خودکارم رو برداشتم چند صفحه از کتاب رو ورق زدم با صدای لرزش گوشیم سرم رو چرخوندم
ساعت دو نصف شب کی پیام داده احتمالا پریساس پس اونم مثل من بیداره داره درس میخونه
سمت گوشی رفتم قفلش رو باز کردم انگشتم رو روی پیام بالای صفحه کشیدم
فروغی تا الان بیدار مونده که نتش وصل بشه
کاش پیام رو باز نمیکردم الان دیگه نمیشه جواب ندم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫