شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت807 گذر از طوفان✨ _مگه نخوندی؟ _مثلا داشتم درس میخوندم دایی زن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت808
گذر از طوفان✨
جلوی آینه وایسادم روسریم رو روی سرم انداختم و دور گردنم مرتبش کردم و گره زدم
کوله پشتیم رو برداشتم از اتاق بیرون رفتم
بابا با نگاهش مهربونش بهم خیره شد
_میخوای بری سر کار؟
_نه
صدای معترض ناز بانو از توی آشپزخونه بلند شد
_شال و کلاه کردی بری کجا ؟مهمونی دعوت شدی ما خبر نداریم؟
بی توجه به غر زدن ناز بانو به بابا گفتم
_بابا کلاس دارم، با پریسا میخوام برم
_برو عزیزم رسیدی بهم خبر بده
_باشه چشم
ناز بانو دوباره صدای غر زدنش بلند شد
_این هفته هم بیاد این چند امتحان آخرتم تموم بشه یه نفس راحت بکشم
نفس کلافه ای کشیدم بابا بب صدا لب زد
_برو کلاست دیر نشه
از خونه بیرون رفتم کفش هام رو پوشیدم در راهرو بستم با صدای زنگ گوشیم دستم رو داخل جیب پالتوم کردم و گوشیم رو بیرون آوردم
فروغی چرا داره زنگ میزنه نکنه اتفاقی افتاده
کمی از در فاصله گرفتم تماس رو وصل کردم
_الو سلام
_سلام خوبی؟کجایی؟
_بله ممنون ،میخوام برم دنبال پریسا بیایم شرکت چطور مگه؟
_من رسیدم ،کاش میشد خودم بیام دنبالتون
_وقتی خانم خجسته هم هست چطوری خودتون بیاید
آروم خندید
_نذاشتی بیام دیگه چرا حرص میخوری
_از دیشب داری میگی بیام میگم نمیشه الانم داری میگی
به لحن شوخی گفت
_چقد این تغییرات حرف زدنتو دوست دارم
چند لحظه ای سکوت کردم
مگه چی گفتم ،جوابی که دادم رو توی ذهنم مرور کردم خنده م گرفت
انقد گفت چرا رسمی حرف میزنی قاطی کردم
صداش بلند شد
_نورا هستی؟
_بله
_زودتر بیاید منتظرتم
_خب قطع نمیکنید برم دنبال خانم خجسته
با خنده گفت
_ببخشید خداحافظ
_خدانگهدار
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫