eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸 #پارت830 گذر از طوفان✨ وارد رستوران سنتی که فضای داخل حیاطش با سنگ های
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بعد از خوردن نهار از رستوران بیرون اومدیم و سمت ماشین رفتیم و سوار شدیم محض سوار شدنمون بخاری رو روشن و حرکت کرد بعد از چند دقیقه سکوت گفت _فضای اینجارو دوست داشتی ؟ _قشنگ بود _هفته بعد میریم یه جای دیگه کامل سمتش چرخیدم _نه دیگه چه خبره هر هفته بریم رستوران دکتر رو هم با خانم خجسته میرم دستت دردنکنه ابرو هاش رو به نشونه نه بالا انداخت _خودم میبرمت اول نهار میریم بیرون بعدشم پیش دکتر _آخه با لبخند گفت _آخه نداریم،قرارمون یادت رفته _نه یادمه ولی نمیخوام زحمتت بی افتی از گوشه چشم نیم نگاهی بهم انداخت مهربون گفت _دیگه از این حرفها نشنوم ها لبخندی زدم و دیگه جوابش رو ندادم با نزدیک شدن به خیابون خونه ش خواستم بگم یه روز دیگه برای لباس ها بریم قبل از اینکه حرفی بزنم گفت _به چی فکر میکنی؟ چند ثانیه ای فکر کردم جوابی برای سوالش پیدا نکردم ،بیخیال حرفی که میخواستم بزنم شدم لبخندی زدم و گفتم _هیچی _بگو دوست ندارم بگم ولی نگو هیچی _آخه چیز مهمی نبود با لبخند گفت _باشه نورا خانم باشه تا رسیدن به داخل پارکینگ مجتمع دیگه حرفی نزدیم ماشین رو پارک کرد پیاده شدیم و سمت خونه رفتیم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫