شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت837 گذر از طوفان✨ سرم رو بلند کردم و نفس عمیقی کشیدم _تا نما
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت838
گذر از طوفان✨
پریسا با تعداد زیادی پرونده که روی دستش بود و باعث شده بود صورتش مشخص نباشه داخل اومد
_ترانه بیا چند تا این پرونده هارو بردار،نمیدونم فروغی چرا نمیزنه تو سر امیری بگه آدم پر ادعا وقتی این حسابرسی ها تموم شدن بفرستشون پایین،پسره پرو
چند سرفه پشت سرهم کردم که پریسا ادامه نده ولی فایده نداشت تند از روی صندلی بلند شدم و سمتش رفتم چند تا از پرونده هارو برداشتم کنار گوشش گفتم
_فروغی اینجاست
کمی جا خورد چند ثانیه سکوت کرد پرونده هارو روی میز گذاشت حق به جانب سمت فروغی چرخید و سلام کرد و جواب گرفت و خونسرد گفت
_آقای فروغی خداییش اگر من جایی شما بودم از حقوق چند ماه آقای امیری کم میکردم،پیش خودش چه فکری کردی این همه پوشه و فایل جمع کرده نفرستاده شون بایگانی بشن
نفسی تازه کرد و ادامه داد
_اصلا اگر من از روی پله ها زمین میخوردم چه جوابی داشت بده
فروغی بلند شد و چند قدمی بالا اومد نگاه ناراحتی به پوشه ها انداخت
_نمی آوردیشون ،برمیگشتی میگفتم عمو کریم بیارشون
_دوستتون انقد پررو که با صدای بلند داد میزنه یکماه کار نکرده همه پرونده و پوشه ها اینجا جمع شدن اتاق بهم ریخته
منم حرصم گرفت همه رو برداشتم خانم ملک خواست کمکم کنه گفت بهش برید کارتون انجام بدید فقط در برام باز کرد و بست
بعد امیری میگه به خانم ملک کسی که از خود راضی و مغروره درخواست کمک نمیکنه باید خودش تنهایی کارشو انجام بده
من و فروغی از جمله آخر پریسا خنده مون گرفت
پریسا نگاه چپ چپی بهم انداخت و گفت
_خوشحال شدی
از حالت صورتش خنده م بیشتر شد و گفتم
_نه بخدا چرا خوشحال بشم ،آقای امیری رو باخاک یکسان کردی از این خنده م گرفت
_حقش بود فکر کرد حالا میگم من نمیتونم یا نمیبرم یا کمکم کنید
فروغی گلوش رو صاف کرد
_من از طرف آقای امیری معذرت میخوام الانم میرم بهش تذکر میدم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫