eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت869 گذر از طوفان✨ بعد یک ساعت بلاخره رسیدیم گوشیم رو از داخل جی
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ پریسا نگاهی به در دیوار خونه انداخت آروم گفت _ترانه اینا چطوری داخل این خونه زندگی میکنن از وقتی نشستیم همش دارم خدا خدا میکنم سقف روی سرمون خراب نشه هیچ وقت فکر نمیکردم دیگه داخل شهرهم خونه ای که سقفش چوبی باشه وجود داشته باشه زبونم رو روی لبم که خشک شده بود گفتم کشیدم _منم فکر نمیکردم اوضاعشون انقد داغون باشه ،این مادر و دختر کجا رفتن بیان زودتر برگردیم صدای راننده در نیاد _راننده کرایه شو میگیره مهم نیست ،زنده از اینجا بریم بیرون بمیریم جنازه هامونم پیدا نمیکنن بامشت ضربه ای به پاش زدم _من خودم استرس دارم تو بیشترش نکن _این بچه رو صدا کن بریم _صدف جان؟ بعد از چند دقیقه در رو باز کرد و با چند تا بشقاب داخل اومد لبخندی زد و گفت _بله _عزیزم مامانت کجاست بهش میگی بیاد _الان میاد داره چایی میاره پریسا آروم گفت _بنده خدا چرا زحمت افتاده کاش نمیذاشتیم از اتاق بره بیرون یعنی اون اتاقک گوشه حیاط آشپزخونه شون میخواستم جواب پریسا رو بدم که صدای لرزش گوشیم بلند شد وای همین یکی رو کم داشتم نکنه فروغی باشه آروم گوشیم رو از جیبم بیرون آوردم بدون اینکه صفحه رو ببینم تماس رو رد کردم باورود مامان صدف به احترامش بلند شدیم از فرصت استفاده کردم کمی از پریسا فاصله گرفتم و گفتم _ببخشید من یه زنگی به بابام بزنم صدف به بیرون اشاره کرد _باید بری کنار باغچه داخل خونه صدا قطع وصل میشه از پیشنهادش خوشحال شدم بیخیال سردی هوا سریع یه جفت از دمپایی های جلوی در رو پوشیدم و سمت باغچه رفتم و صفحه گوشی رو باز کردم دیدن شماره فروغی استرسم رو بیشتر کرد تند تند شماره ش رو گرفتم خدا کنه جواب بده که بهش بگم تا میرسم خونه زنگ نزنه _الو _سلام خوبی؟چرا رد تماس زدی؟ _سلام ممنون پریسا کنارم بود نتونستم جواب بدم _اومده خونه تون؟ _نه نفس کلافه ای کشید _رفتی خونه شون _نه ،اومدیم خونه صدف اینا چند ثانیه ای سکوت کرد -صدف؟صدف کیه؟ _همون دختر گل فروشی که چند وقت پیش دیدیمش هنوز حرفم تموم نشده بود که با لحن متعجب وشاکی گفت _چی!نورا دوتا دختر تنهایی رفتید جنوب شهر ؟اصلا تو با اجازه کی رفتی اونجا از لحن حرفش زدنش دستپاچه شدم وبه من من افتادم _راننده آژانس منتظر که برگردیم خونه با جذبه ومحکم وتاکیدی گفت _نورا سریع برمیگردی تا نیم ساعت دیگه باید خونه باشی آب دهنم رو قورت دادم _چشم الان برمیگردیم ولی نیم ساعته نمیرسیم خونه شون خیلی دوره یک ساعت بیشتر طول میکشه نفس کلافه ای کشید _آدرس بفرست خودم بیام دنبالتون وای خدایا با لحن پر ازخواهشی گفتم _پیش پریسا چطوری بگم آقای فروغی میاد دنبالمون ،خودمون بر میگردیم با نفس های پر از حرصی که میکشید گفت _سریع برمیگردید منتظرتم بهم زنگ بزنی نورا متوجه شدی _بله چشم خداحافظی کردم و با قدم های تند سمت خونه رفتم کی گفته مذهبیا نمیتونن استایل های شیک و قشنگ داشته باشن؟😐 پاشو بیا گالری هانا‌ماه ببین چه کرررده🤤 https://eitaa.com/joinchat/1862926649C63debfdba5 نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫