شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت974 گذر از طوفان✨ بعد از کلی کل و دست جیغ زدن وارد سالن شدیم ب
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت975
گذر از طوفان✨
لبخندی زدم لباسم رو جمع کردم و کمی جابجا شدم
پریسا کنارم نشست و با اعتراض گفت
_معلوم هست کجایی فکر کردم مهمون ها رو دور زدید نمیخواید تالار بیاید، هرچی زنگ میزنم چرا گوشیتو جواب نمیدی
آروم خندیدم
_مگه میشه مهمون ها رو دور زد ،گوشیمو آرایشگاه توی کیف جاگذاشتم فروغی زنگ زد محیا برام بیارش هنوز ندیدمش
با چشم های شده ش گفت
_ کی؟
_محیا دیگه
با حرص گفت
_اونو که متوجه شدم ،فروغی چیه؟کی شوهرشو به فامیلی صدا میکنه که تو نفر دوم باشی
_آها خب همش با فامیلی صداش زدیم دیگه عادت کردم
نگاه چپ چپی بهم کرد
_ترک کن این عادت رو یکی مثل ناز بانو بشنوه مسخره کنه دختره بلد نیست اسم شوهرشو صدا بزنه
با آوردن اسم ناز بانو یاد سوال فروغی افتاد
دست پریسا رو گرفتم و وسط حرفش پریدم
_پریسا
سرش رو تکون داد
_جانم؟
دیشب راجب چی حرف زدیم که من اخم کردم
چند لحظه ای توی فکر رفت
_راجب حرفهای ناز بانو حرف زدیم چطور مگه؟
_فروغی پرسید
وسط حرفم پرید ابروها شو بالا انداخت
_کی؟؟؟؟
_وای پریسا خب حالا
_من چند روزه دارم تمرین میکنم ترانه نگم کلا نورا میگم دیگه ،پس بگو طاها که فروغی گفتن از دهنت بی افته
_باشه بزار حرفمو بزن
_حرف گوش نمیدی آدمو حرص میدی،بگو
پشت چشمی براش نازک کردم
_این ادا ها رو برا من در نیار حرفتو بزن
_ازم پرسید دیشب چرا اخم کردی
به شوخی گفت
_کی پرسید؟؟
کلافه اسمش رو صدا زدم ولی کوتاه نیومد
_تا نگی هیچی نمیگم
عصبی گفتم
_وای از دست تو ،طاها پرسید
لبخندی زد
_آفرین حالاشد.
آینده
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫