هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد حاجے...💔😔
#جان_فدا
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت97 گذر از طوفان✨ سوار ماشین شدیم پریسا به آقای که جلو نشسته بو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت98
گذر از طوفان✨
پریسا روی اولین پله طبقه دوم وایساد به در شرکت اشاره کرد
_چرا منو نگاه میکنی زنگ در رو بزن
_برو الان میزنم
_توبرو داخل بعد میرم زنگ بزن سریع
از سماجتش خنده م گرفت انگشتم رو روی زنگ گذاشتم بعد از چند لحظه شفقت در رو باز کرد با لبخند سلام کرد جوابش رو دادم سمت پله ها چرخیدم
_برو دیگه منم دارم میرم
_اگر کارت زودتر تموم شد بیا بالا
شفقت سرش رو از کنار در بیرون آورد رو به پریسا گفت
_شما که اونجا کار زیادی نداری کارت تموم شد بیا کمک دوستت
پریسا پشت چشمی براش نازک کرد
_دوستم خودش زبون داره کمک بخواد میگه
برای اینکه پریسا و شفقت بحثشون ادامه پیدا نکنه گفتم
_ببخشید خانم شفقت میرید کنار رد بشم
کمی عقب رفت و در رو کامل باز کرد
داخل رفتم در روبست پشت سرم اومد
به طرف اتاق بایگانی رفتم که صدای شفقت بلند شد
_خانم نیکجو فعلا بیا بشین تا آقای فروغی بیاد
قدم های رفته رو برگشتم وگفتم
_چرا چیزی شده؟
_نه هیچی نشده دیروز آقا قفل در بایگانی و اتاق روبرو کلا عوض کرد یادم رفت کلید رو ازش بگیرم زنگ زدم بهش گفت صبرکنیم تا خودش بیاد
باشه ای گفتم و روی مبل نشستم چشمم به کتاب خونه گوشه سالن افتاد نگاهی به شفقت که در حال نوشتن بود انداختم
کاش میتونستم برم یکی از کتاب هارو بیارم تا فروغی میاد بخونم
صدای سلام دخترم خوبی خانم خادمی لبخند روی لبم آورد سرم روتکون دادم وجوابش رو دادم
_یه چایی بیارم برات ؟
_ممنون زحمت میشه خودم میریزم
نگاه مهربونی بهم انداخت
_زحمت چیه کارم همینه دیگه الان دوتا چایی میریزم میارم
شفقت کیفش رو برداشت صندلیش رو سرجاش گذاشت از پشت میز بیرون اومد چند قدمی جلو اومد
کلیدی سمتم گرفت دستم رو دراز کردم ازش گرفتم
_برم خونه بر میگردم آقا اومد این کلید بهش بده
_باشه چشم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
شَھـٰادت پاداش تلـٰاشهاے بۍوَقفہی او
درهَمہے این سـٰالیـٰانبُود.🌷
_رهبر انقلاب
#جان_فدا
#لبیک_یا_خامنهای
#حاج_قاسم
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاد حاجے...💔😔
#جان_فدا
#سلام_به_ارباب✋🏻
🌤صبح ها را به سلامی
به تو پیوند زنم...
✨ای سر آغازترین روز
خدا صبح بخیر...
✨به امیدی که جوابی
ز شما می آید...
✨گفتم از دور سلامی به
شما، صبح بخیر...
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
نصف شب رفتم آسایشگاه تا وضعیت انضباطی سربازها رو چک کنم؛ همینطور که داشتم تو تاریکی قدم میزدم چشمم به پوتینهای یک سرباز افتاد که واکس نزده و خاکی کنار تختش افتاده بود، با عصبانیت رفتم جلو و محکم پتو رو از روش زدم کنار و داد زدم: "چرا پوتینهاتو واکس نزدی؟"
بندهی خدا از شدت صدای من از جا پرید و روی تخت نشست، بعد همینطور که سرش پایین بود گفت: ببخشید برادر، دیر وقت بود که از منطقهی جنوب رسیدم، خونوادهام رفته بودن شهرستان و منم چون نمیخواستم مزاحم کس دیگه بشم، اومدم آسایشگاه، وقتی رسیدم همه خواب بودن و نتونستم واکس پیدا کنم.
صداش برام خیلی آشنا بود، وقتی سرش رو بلند کرد، دیدم جناب سرهنگ بابایی، فرماندهی پایگاه است، بدجوری شرمنده شدم.
#شهید_عباس_بابایی🕊🌹
قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ
مائده/۱۵
از طرف خدا، نور و كتاب آشكاری به سوی شما آمد
طوری قرآن بخون که انگار آیه به آیه اش، تک تک سوره های کوچک و بزرگش فقط برای خودِ خودت نازل شده!
وقتایی که دیگه حال خودت رو هم نداری، حتی وقتی حس می کنی از خدا خیلی دور شدی، با تو حرف می زنه و نیازهات رو پاسخ میده، آروم میگیری در پناه واژه هاش و زندگی می کنی باهاش...
#قرآن_بخوانیم 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت98 گذر از طوفان✨ پریسا روی اولین پله طبقه دوم وایساد به در شرکت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت99
گذر از طوفان✨
صدای در زدن به در شرکت با یه تک زنگ بلند شد خانم خادمی دستش رو روی دسته مبل گذاشت قبل از اینکه بلند شه سریع بلند شدم
_شما بشینید من در رو باز میکنم
لبخند مهربونی روی صورتش نقش بست
_دستت درد نکنه خدا خیرت بده
_خواهش میکنم
سمت در رفتم دستگیره رو پایین کشیدم با پریسا روبرو شدم
لبخند پر از شیطنتی زد سرش رو نزدیک گوشم آورد وگفت
_شفقت هستش ؟
نگاه چپ چپی بهش انداختم
_نه رفت ،چرا حرف گوش نمیدی
بادستش به داخل اشاره کرد
_برو کنار بیام داخل ،چه حرفی رو گوش ندادم!
_میگم بیخیال شفقت شو ولی انگار حرفم رو نمیشنوی ،مگه شرکت باز نیست؟
_فعلا لیست های که باید چک کنم آماده نشده منم اومدم پایین بعدشم گوشام با اسم شفقت حساس هستن وقتی اسمش میاد اون حرف رو نمیخواد بشنوه
از حرفش خنده م گرفت در رو کامل باز کردم
_بفرمایید خانم
پریسا سمت مبلی که خانم خادمی نشسته بود رفت سلام کرد وجواب گرفت در رو بستم وبرگشتم پیششون
خانم خادمی بانگاه مهربونش روبه پریسا گفت
_دخترم چایی میخوری برات بیارم ؟
پریسا لبخندی زد
_شما چرا خودم میارم
دستم رو آروم روی شونه پریسا گذاشتم
_بلند نشو خودم میارم
سمت آبدر خانه رفتم در رو باز کردم و داخل رفتم نگاهی به کل وسایل های مرتب چیده شده انداخت یکی از استکان های داخل سینی کنار سماور رو برداشتم چای خوش رنگی برای پریسا ریختم قوری رو روی سماور گذاشتم استکان رو برداشتم بیرون رفتم خانم خادمی نگاهی بهم انداخت
_مادر ببخشید زحمت افتادی
_این چه حرفیه اینطوری نگید ناراحت میشم
_پریسا برای چای تشکر کرد نگاهش رو که روی دست های خانم خادمی قفل شده بود برداشت به صورت مهربونش خیره شد
_میشه یه سوالی بپرسم؟
لبخند پهنی که باعث شد گوشه چشم های خانم خادمی چین بخوره روی لبش نشست
_آره دخترم بپرس
_چرا توی این سن کار میکنید؟
_ کار من سخت نیست خودم دوست داشتم بیام اینجا مشغول بشم وگرنه حاجی راضی نبود
پریسا باز حس کنجکاویش فعال شد
_حاجی کیه؟
خانم خادمی خندش گرفت
_حاج حسین پدر آقا طیب داستان اینجا اومدن من طولانیه شاید یه روزی براتون تعریف کردم
پریسا کامل سمت خانم خادمی چرخید
_خب الان بگید دیگه کنجکاو شدیم
خادمی دوباره آروم خندید دستش رو دراز کرد لپ پریسا رو کشید
_دوستت که خنثی نه کنجکاو میشه نه حرف میزنه ولی ماشاءالله شما بجاش جبران میکنی
صدای خنده هردوتامون بلند شد
با باز شدن در شرکت هرسه تا نگاهمون سمت در رفت
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
اومد به ابومهدی گفت:
حلالمون کن؛ پشت سرت حرف می زدیم
ابومهدی خندید..!
با همون خنده بهش گفت:
شما هرموقع دلتون گرفت پشت سر من حرف بزنید تا دلتون باز شه
#شهید_ابومهدی_المهندس🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__آخرین دعای
حضرت زهرا سلام الله علیها🖤🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
__◑ذوالفقار عــلــی
عمری پای کار عــلـی
ماشاالله به این ســـپـــاه یـــه نـفــره♥️
◁بـدرقـه فـــاطـــمـــیـه🕯🏴
🎙مـــداح
ســـجــاد مـحـمـدی.
⚡️پیشنهاد دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌«با همه ارتباط برقرار کنید»
▪️شهید قاسم سلیمانی: من خودم شخصاً اگر داخل هواپیما بنشینم، دوست دارم بین اینکه بچه حزبالهی کنار من بنشینه، یا به تعبیر خودمون یک سوسولی کنار من بنشینه؛ من ترجیحم اون سوسولِ است..
#جان_فدا ♥️
#حاج_قاسم_سلیمانی.
49.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرف_خاص
⚡️_قلبِ آدمیزاد؛
بویی شبیه به "عملش" دارد و
هر چه عمل به صفاتِ خداوند نزدیکتر
باشد؛ خوشبوتر و لطیفتر است.
⚡️_چرا بعضیها با وجودیکه شریعت
را رعایت میکنند، عاقبت به شر میشوند
اما برخی با وجود مشکلات ظاهری؛
عاقبت به خیر میشوند؟
🎬 #کلیپ
🎙#استاد_شجاعی
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
#روزبیستهشتم
#ختمحدیثکسا
به نیابت ازشهدا
هدیه به
#پنجتنآلعباحضرتخدیجهحضرتنرجسخاتون
#حضرتامالبنین
#حضرتزینب
#حضرترقیهحضرتعباس
#چهاردهمعصوم
#هفتاددوتن
به نیت
#سلامتیوتعجیلدرفرجامامزمانعج
#سلامتیحضرتآقا
#ریشهکنشدنشرفتنهگراآرامشوسلامتی وامنیتمردم کشور
#شفایمریضا
#عاقبتبخیریوخوشبختیجونا
حاجت روایی همگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلند شو علمدار...
بفهمم که هستی...
هنوز زنده ای و چشاتو نبستی...
ای خدا اشک رهبرم را می بینم
قلبم اتیش میگیره
سنگ تموم بذارین برای سالگرد شهید
قاسم سلیمانی تا تسلی دل داغداررهبر
باشد
- #ختمصلوات
#ختمیکوتوحید
#ختمیکمرتبهتسبیحاتحضرتزهرا(س)
هدیهبه
شهیدسردارحاجقاسمسلیمانیوشهدایهمرزمش
به نیت
#سلامتیوتعجیلدرفرجامامزمانعج
#سلامتیحضرتآقا
#آرامشوامنیتکشور
#شفایمریضا
#عاقبتبخیریوخوشبختیجونا
#حاجترواییهمگی
دوستانی که میخوان دراین ختم شرکت کنن عضو این کانال بشن تعداد برای ادمین بفرستن
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بــراے دلـم سـوره فلـق بخـوان
از شـرِ احسـاس دلتنگــی ...💔
# دلتنگی_کربلا_از_حد_گذشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی حـضـــورت زنده ام در قــفــسـی...🦋
ســـخــنـــان رهـبــرعــزیـزمــان در مــورد
ایـــن شـــهـیـد بـــزرگــوار...🇮🇷🌷
شـــهــیــدانـــه🌱
- #ختمصلوات #ختمیکوتوحید #ختمیکمرتبهتسبیحاتحضرتزهرا(س) هدیهبه شهیدسردارحاجقاسمسلیمانیوش
دوستانی که میخوان درختم هدیه به شهید سردار حاج قاسم سلیمانی شرکت کنن جا نمونن
👆👆👆👆👆👆👆👆👆
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت99 گذر از طوفان✨ صدای در زدن به در شرکت با یه تک زنگ بلند شد خا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت100
گذر از طوفان✨
فروغی در حال حرف زدن با گوشی داخل اومد سمت میز شفقت رفت وکیفش رو روی میز گذاشت چندثانیه بعد با شخصی که حرف میزد خداحافظی کرد
سلام کردیم جوابمون رو داد خانم خادمی دستش رو روی پاش گذاشت یاعلی گفت وبلند شد چندقدم سمت طاها رفت
_مادر قهوه برات بیارم یا چایی؟
_فعلا هیچ کدوم نهار نخوردم زنگ بزنم یه غذا بیارن شما نهار خوردید؟
_عه چرا زنگ زدی بگی یه چیزی درست کنم آره مادر من نهار خوردم
_انقد که از صبح در حال بدو بدو بودم از این اداره به اون اداره رفتم یادم رفت زنگ بزنم
طاها سمتمون چرخید نگاهش روی پریسا ثابت موند
_چرا نرفتید بالا؟
بجای پریسا استرس گرفتم، خیلی خونسرد گفت
_ لیست وسایل رو چاپ نکرده بودن منم بیکار بودم اومدم پایین پیش ترانه کمکش کنم
طاها گوشیش رو روی میز گذاشت
_برید بالا کسری هم با من رسید احتمالا لیست هم آماده س
پریسا سرش رو تکون داد از روی مبل بلند شد
_باشه آقا
تاجلوی در همراهش رفتم باصدای آرومی گفت
تند تند کار نکن لیست چک کنم میام کمکت لبخندی زدم
_خانم خادمی وشفقت کمک میکنن حواست به کارت باشه بهانه دست فروغی نده
_من بلدم چکار میکنم
دستگیره در پایین کشید خداحافظی گفت وبیرون رفت
برگشتم سمت مبلی که نشسته بودم چشمم به کلید روی میز عسلی افتاد برش داشتم
برای اینکه هول نشم نفس عمیقی کشیدم به طرف میز شفقت رفتم آروم فروغی رو صدا زدم سرش رو بلند کرد
_بله؟
کلید رو سمتش گرفتم
_خانم شفقت گفت اینو بدم به شما
با نوک انگشت هاش کلید رو گرفت
_ممنون
کیفش رو برداشت سمت اتاقش رفت قبل از اینکه داخل بره چرخید وپرسید
_شما وخانم خجسته نهار خوردید؟
_بله
_چند دقیقه دیگه بیاید اتاق من کلید بایگانی رو بهتون بدم وچند نکته رو براتون توضیح بدم
سرم روتکون دادم
_باشه
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی حـضـــورت زنده ام در قــفــسـی...🦋
ســـخــنـــان رهـبــرعــزیـزمــان در مــورد
ایـــن شـــهـیـد بـــزرگــوار...🇮🇷🌷
شـــهــیــدانـــه🌱
- #ختمصلوات #ختمیکوتوحید #ختمیکمرتبهتسبیحاتحضرتزهرا(س) هدیهبه شهیدسردارحاجقاسمسلیمانیوش
دوستانی که میخوان درختم هدیه به شهید سردار حاج قاسم سلیمانی شرکت کنن جا نمونن
👆👆👆👆👆👆👆👆👆