eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.9هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش برای اولین بار گزارش تصویری از قطر فرستاده از درگیری با منافقین و برانداز ها قبل از بازی ایران و ولز در خارج از استادیوم تا لحظات حساس بازی و لحظه گل و شادی مردم اتفاقاتی که حواشی زیادی داشت 🔻https://eitaa.com/joinchat/2595225693Cb759e2481e
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت44 گذر از طوفان✨ با دیدن عمه نرگس و زن عمو صفورا سعی کردم لب
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ باصدای زنگ آیفون و بازشدن در حیاط از آشپزخونه بیرون رفتم ،به محض دیدن بابا و عمو با بدو سمتشون رفتم خودم رو توی بغل بابا انداختم بابا روی سرم رو بوسید _خوبی عزیزدلم؟ _شما خوب باشید من هم خوبم _مگه میشه با داشتن دختر نازم خوب نباشم عمو سلمان وسط حرف زدن بابا صدام زد بابا دستش رو باز کرد وسمت عمو رفتم _جانم؟ _برو آماده شو بریم بیرون _کجابریم ؟ _بیا بهت میگم ناز بانو جلوتر اومد وگفت _فعلا بیاید داخل بشینید شام بخورید بعد میرید عمو نگاهی بهم انداخت _شام درست کردی؟ ناز بانو از سوالی که عمو ازم پرسید جاخورد _دارم درست میکنم _برو جمعش کن برای فردا نهار ،نه تو برو آماده شو بیا بریم میگم آبجی جمعش کنه شام از بیرون میخرم _باشه چشم الان میام _سریع بیا داخل ماشین منتظرم بدون توجه به ناز بانو در راهرو رو باز کردم وداخل رفتم نگاهم سمت آشپزخونه رفت زشته عمه بیاد وسایل روجمع کنه خودم جمعشون کنم رفتم داخل آشپزخونه قابلمه وظرف هارو روی سینک گذاشتم گوشت رو برداشتم و داخل یخچال گذاشتم با قدم های تند بیرون رفتم سمت اتاق رفتم لباس هام رو عوض کردم قبل از اینکه در اتاق روباز کنم ناز بانو با شتاب داخل اومد -کاش بیرون نری نگاه سوالی بهش انداختم -باعموبیرون رفتن چه مشکلی داره که نرم؟ -مشکلی که نداره ولی زشته بدون پول بری عموت خرج کنه ازحرفش خنده م گرفت اخم کرد -مگه جوک برات تعریف میکنم که میخندی -اره جوک بود اگر خیلی ناراحتی و دوست نداری عمو خرج کنه کارت رو بده ببرم -فکر کردی من بهت میگم برو کار کن بخاطره خودمه، نخیر نمیخوام توی اینطور موقع های بی پول باشیم سرم رو متاسف تکون دادم -اگرصبح تاشب هم سرکار برم حقوق ماهانه بگیرم هرهفته یه لیست بالا بلند میاری میگی انقد خرج خونه شد -خیلی زبونت دراز شده نمیتونی خرج خونه رو بدی خواستگار رد نکن برو سر خونه زندگی خودت "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
یه‌چند‌،دقیقہ‌بیشتر‌ طول‌نمیکشہ‌بجاش‌بہ‌حرف‌رهبرت‌ احترام‌گذاشتے‌رفیق🙂🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻 🌤صبح ها را به سلامی به تو پیوند زنم... ✨ای سر آغازترین روز خدا صبح بخیر... ✨به امیدی که جوابی ز شما می آید... ✨گفتم از دور سلامی به شما، صبح بخیر... @karbala_ya_hosein
farahmandAUD-20210812-WA0021.mp3
زمان: حجم: 1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
اگر پرستش جز ذاتِ خدا مجاز می‌بود مسلّما علی را می‌ پرستیدم ! علی خدا نیست ولی وجودِ علی را چیزی جز خدا پُر نکرده است... "شهید‌دکتر‌مصطفی‌چمران"
خوف فرزند شک است... و شک زائیده ی شرک و این سه ، خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند... که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راه تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد. شهید سید مرتضی آوینی
حاج آقا دولابی: وقتی غفاریت خدا رو باور کردی، به خودت میگویی در دیزی باز است ولی حیایِ گربه کجا رفته است؟! آن وقت ادب میکنی و از گناه پرهیز میکنی...
2.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ صدای شهید محسن فخری زاده را می‌شنوید 🔹انتشار به مناسبت سالگرد شهادت دانشمند برجسته هسته‌ای و دفاعی، محسن فخری زاده
3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد عالی - نادرشاه و معجزه امام رضا(علیه السلام)
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت45 گذر از طوفان✨ باصدای زنگ آیفون و بازشدن در حیاط از آشپزخونه
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ خونسرد به چشم هاش خیره شدم و گفتم -تو خواب هم نمیبینی بزور منو سرسفره عقد بنشونی قصد ازدواج هم ندارم مخصوصا باکسی که مورد تایید خانواده شما باشه - همه این زبونی درازی هات رو به حاجی میگم جوابش روندادم از اتاق بیرون رفتم کفش هام رو پوشیدم در حیاط رو باز کردم همین که پام رو داخل کوچه گذاشتم در خونه پریسا اینا باز شد ومحمد بیرون اومد باهام روبرو شد سرش رو پایین انداخت و سلام کرد جوابش رو دادم باترس و استرس نگاهی به داخل حیاط انداختم در حیاط رو بستم به درشون اشاره کرد -میخوای بری پیش پریسا؟ -نه باعموم میخوام برم بیرون نگاهی به پژو عمو انداخت صدای بوق ماشین عمو بلند شد خداحافظی کردم وسمت ماشین رفتم چه شانس بدی دارم من چه وقت بیرون اومدن محمد بود با چرت وپرت های که ناز بانو گفته اگر به گوش عمو هم رسیده باشه احتمالا الان باید جواب پس بدم در ماشین رو باز کردم و سوارشدم -این زود اومدنته بخوای دیر بیایی چقد طول میکشه -ببخشید وسایل رو جمع کردم -مگه نگفتم جمع نکن -عمه اومده سر بزنه نیومده کارای خونه مارو انجام بده -زن داداشش چرا انجام نمیده ؟ -اذیت میشه -چرا نمیگی هیچ وقت انجام نمیده -چون نمیخوام بهانه حرف زدن به بابا دست همه بی افته بهش حرف بزنن نفس کلافه ای کشید -چرا نمیایی پیش خودمون ما هم از تنهایی در میایم -عمو شما که تنها نیستید سایه و سامان همش خونه پدر جون هستن بیام اونجا اختلاف می افته بین همه نمیخوام بابام ناراحت بشه چند دقیقه ای سکوت کرد ویهوی گفت -این پسره داداش دوستته؟ برای چند لحظه نفس کشیدن برام سخت شد -چت شد سوال بدی پرسید؟ -نه، اره داداشم پریساست پسرخوبیه سرش رو سمتم چرخوند از نگاهش خجالت کشیدم وسرم رو پایین انداختم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫