eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.7هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
یه‌طورے‌باش‌بهت‌که‌میرسن بگن‌مال‌کدوم‌مکتبی‌‌ڪه آنقدمشتی‌هستے...؟! بگی مکتب‌‌ِحاج‌قاسم.
✯ساعتم را جلو میکشم شاید کمے بـــہ آمـدنــتـــــ نزدیکتر شوم...♥️🦋 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج… به حق ...
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت92 گذر از طوفان✨ آقای که کارمندهای شرکت عمو کریم صداش میکردن هم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بعد از دوساعت بدون وقفه کار کردن دیوار وپنجره های اتاقی که توی رنگ خاکستری خاک غرق شده بود تمیز شدن ازشدت خستگی به دیوار تکیه زدم خانم خادمی سطل و وسایلی که استفاده کرده بودیم رو برداشت سمت در رفت قبل از اینکه دستش به دستگیره در برسه در باز شد با ورود برادران فروغی دست هام رو پشت کمرم قایم کردم وآستین مانتوم رو پایین کشیدم شفقت چند قدمی جلوتر اومد به در و دیوار اتاق اشاره کرد _آقا چطوره راضی هستید؟ هرسه برادر از دیدن اتاق چشم هاشون برق زد وتشکر کردن مدیرشرکت با لبخند رضایت بخشی که روی لبش نشسته بود گفت _دست خانم نیکجو درد نکنه اگر پیشنهاد ایشون نبود حالا حالا ها بایگانی مثل انباری های بهم ریخته میموند برادرفروغی حرفش رو تایید کرد وگفت _فکرشم نمیکردم از پسش بر بیایی همش منتظر بودم خانم شفقت یا خادمی بیان بگن این کارمند جدیده خسته شده کم آورده کارنمیکنه ولی انصافا خوب که نه عالی پیش رفتی از اینکه روز اول کاری باعث رضایتشون شدم خوشحال شدم خادمی همونطور سمت در میرفت گفت _خدا خیرش بده بیشتر کار هارو تنهایی انجام داد من وخانم شفقت بیشتر نظاره گر بودیم برم چند تا چایی بریزم خستگی از تن همه مخصوصا این دختر گل در بره همه از پیشنهاد خادمی استقبال کردن بعد از رفتن فروغی و برادر هاش من وشفقت هم از اتاق بیرون رفتیم به راهنمایی شفقت سمت سرویس رفتم دست هام روشستم و برگشتم داخل سالن روی مبل روبروی در ورودی نشستم شروع به ماساژ دادن پاهام کردم خادمی باسینی که دوتا استکان چایی روش گذاشته بود سمتم اومد وسینی رو روی میز عسلی گذاشت روی مبل کناریم نشست ونگاهش به ماساژ دادن پاهام قفل شد _دخترگل خسته شدی رفتی خونه اگر مادرت بادکش بلده بگو پشت پاهات بندازه و کمی روغن مالی کنه خستگیت در میره باحرف خادمی ناخواسته اشک مهمون چشم هام شد ودلم برای نبودن مامانم تنگ شد خادمی با دیدن چشم هام رنگ نگاهش عوض شد _دختر چت شد پاهات درد میکنه ؟ قطره اشکی که یهوی از چشم هام سرازیر شد رو پا انگشت هام پاک کردم _نه خوبم _پس چرا گریه میکنی؟ برای اینکه بیخیال سوال پرسیدن بشه لبخندی زدم _نمیدونم بعضی وقتا یهوی اشک هاهم سرازیر میشه خادمی به استکان چایی وجعبه شیرینی که روی میز بود اشاره کرد _بخور تا از دهن نیفتاده شیرینی هاش خوشمزه س آقا طاهر برای دلجویی آورده دستم رو دراز کردم یکی از شیرینی هارو برداشتم وکمی ازش خوردم وکنجکاوپرسیدم _دلجویی از کی ؟ "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
یه موتور گازی داشت کارهای توی پایگاه مثل خرید و.... را همیشه با آن انجام مى داد. مرتب از طرف بعضی از خلبان‌ها مورد نکوهش قرار می‌گرفت. می‌گفتن: علی شأن یک خلبان را رعایت نمی‌كند. ولی او کاری با این کارها نداشت، تا کار بود و پرواز و گردان، ماشین و راننده در اختیارش بود. برای کار شخصی حتی اگر در مسیر حرکت ماشین گردان بود هرگز توقف نمی‌كرد. می‌گفت: برمی‌گردم با همون موتورم می‌رم، نمی‌خوام با پول بیت‌المال حتی یک ترمز برای من زده بشه. 🕊🌹
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج احمد متوسلیان نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش. گفت: "برادر اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم. این طوری کمتر درد می‌کشید." حاجی هم ناله ای کرد و گفت: "نه! بی هوشم نکن! دارویت را نگهدار برای آنهایی که زخم های عمیق تری دارند." ❤️🌸
‍وقتی قرار شد برويم؛ محمد گفت : اول نمازمان را بخوانيم.. ما كه خوانديم و برگشتيم ، محمد هنوز در گوشه حياط سپاہ مشغول نماز بود . او نماز را هميشه خوب می خواند . اغلب ، در جمع ها ، او را به دليل تقوايش ، پيش نماز می كردند . با اينهه، اين بار نمازش حال ديگری داشت بعد از آنكه تمام شد يكی از برادرهـا به شوخی گفت: نماز جعفر طيار می خواندی؟! او با خوشحالی پاسخ داد: به جنگ آمريكا می رويم. شايد هم نماز آخرمان باشد 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدے‌‌ڪہ‌با‌اذانش۱۸عراقی‌تسلیم‌شدن😱😳 اذانی‌ڪه‌روحت‌رو‌جلا‌میده😌🕊
پشتِ در یا دلِ بغداد چه فرقی دارد؟! هر کسی ذوبِ علی گشت تنش می سوزد...
یه موتور گازی داشت کارهای توی پایگاه مثل خرید و.... را همیشه با آن انجام مى داد. مرتب از طرف بعضی از خلبان‌ها مورد نکوهش قرار می‌گرفت. می‌گفتن: علی شأن یک خلبان را رعایت نمی‌كند. ولی او کاری با این کارها نداشت، تا کار بود و پرواز و گردان، ماشین و راننده در اختیارش بود. برای کار شخصی حتی اگر در مسیر حرکت ماشین گردان بود هرگز توقف نمی‌كرد. می‌گفت: برمی‌گردم با همون موتورم می‌رم، نمی‌خوام با پول بیت‌المال حتی یک ترمز برای من زده بشه. 🕊🌹
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت93 گذر از طوفان✨ بعد از دوساعت بدون وقفه کار کردن دیوار وپنجره
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ _آقا طیب وطاها استکان چاییم رو روی سینی گذاشتم و دوباره باهمون حس کنجکاویی که بیشتر شده بود پرسیدم _مگه آقا طاهر کارمند اینجاست؟ مگه چکار کرده؟ خادمی کمی از چاییش رو خورد وگفت _آقا طاهر کارمند نیست اینجا هرسه تاشون مدیر هستن ولی مدیریت اصلی با آقا طاهاست چند لحظه ای به جواب خادمی فکر کردم وگفتم _متوجه نشدم مگه میشه یه شرکت سه تا مدیر داشته باشه؟ _نه نمیشه هرسه تاشون باهم شریک هستن ولی بیشتر کارا دست آقا طاهاست، آقا طیب کارای مدیرتی وهماهنگی با قرار دادها رو انجام میده طاهر مدیر انجام پرژوه هاست ولی چند وقتیه حواسش پی کار نیست چند تا مشکل پیش اومده آقا طاهاهم چون ازهمه شون کوچیکتره حرمت نگه میداره وگرنه هرکسی دیگه بود بدجوری با طاهر برخوردمیکرد _آقا طاهر بزرگتر از همه شون هستن؟چه مشکلی براشون درست شده ؟حل شدنی نیست؟ _آقا طیب برادر بزرگشونه بعدش طاهر بعد طاها،من که سر از کارای ادارای و پرژوه ها در نمیارم طوری که میگن آقا طاهر قرار داد یکی از پروژه ها رو گم کرده مسئول خرید مواد اولیه بهشون مواد درجه سه وچهار فروخته یه نفر هم میره به صاحب ملک میگه اینا دارن از مواد نامرغوب استفاده میکنن بعدش شکایت ازشون میکنن این دردسر شروع میشه _خب چرا مواد نامرغوب خریدن که اینطور بشه _طاهر میگه برای مواد درجه یک هزینه رو پرداخت کرده ولی مدارک پرداخت و قرار داد رو گم کرده میگه داخل شرکت گذاشته ولی نیست روی مبل جابجا شدم که بهتر بتونم خادمی رو ببینم _خب اگر نتونن ثابت کنن چی میشه؟ –دعاکن ثابت بشه وگرنه ممکنه چند وقتی شرکت تعطیل بشه چرا هرجا میرم باید یه گرفتاری بزرگ سر راهم باشه باید به هیچ کاری دل خوش نکنم کاش امروز هم سرکار نمی اومدیم باصدای زنگ در خادمی از روی مبل بلند شد وسمت در رفت وبازش کرد با دیدن پریسا که صورتش خسته تر از من بود ولی لبخند روی لبش بود از روی مبل بلند شدم سمتش رفتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻 🌤صبح ها را به سلامی به تو پیوند زنم... ✨ای سر آغازترین روز خدا صبح بخیر... ✨به امیدی که جوابی ز شما می آید... ✨گفتم از دور سلامی به شما، صبح بخیر... @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
اللهم لاَ أَجِدُ لِذُنُوبِي غَافِراً... خدایا كسی را پيدا نمی كنم مرا ! جز !
هم مداح بود هم شاعر اهل بیت علیه السلام میگفت: شرمنده ام که من با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود. بعد شهادت وصیت نامش رو آوردند نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم. سراغ قبر که رفتند دیدند به هیکلش کوچیکه وقتی اومد قبر اندازه ی اندازه بود..اندازه ی تن بی سرش.... 🕊🌹
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت94 گذر از طوفان✨ _آقا طیب وطاها استکان چاییم رو روی سینی گذا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ سلام کردم وخسته نباشید گفتم جوابم رو داد با چشم هاش نگاه کلی به سالن انداخت وگفت _شفقت نیست؟ _چرا هستش رفته اتاق مدیریت کارش داری؟ سرش رو روبه بالا تکون نداد _نه میخواستم جواب چپ چپ وبا اخم نگاه کردنش رو بدم _زشته پریسا ولش کن _من که کاریش ندارم اون ادعاش میشه _باشه حرفت درسته ولی بخاطر من کوتاه بیا دستش رو کنار سرش گذاشت تعظیم کرد به شوخی گفت _چشم سرورم از حرکتش خنده م گرفتم دستش رو پایین کشیدم _دیونه داری چکار میکنی روبروی دوربینا هستی یکی ببینه بهمون میخنده آروم بادستش ضربه ای به پشت دستش زد _چرا زودتر نمیگی الان شفقت منو ببینه سوژه ش میشم آروم خندیدم _خیلی مسخره ای این همه آدم داخل شرکت سورزنت روی شفقت گیر کرده _خودش مقصره ماکه کاریش نداشتیم بدو کیفت رو بیار بریم _فعلا چند دقیقه بیا بشین ببینم فروغی میخواد برای فردا چی بهم بگه بعد میریم _خب برو در اتاقش بپرس _نه منتظر میشم بیاد بیرون بگه _میخوای من برم در اتاقش ؟ _نه بابا چند دقیقه صبرمیکنیم اگر نیومد میگه خانم خادمی بره ازش بپرس از حرفی که زدم تعجب کرد _خودت چرا نمیری بپرسی؟ _وقتی میخوام چیزی بپرسم یا جواب بدم استرس میگیرم ابروهاش رو توی هم گره زد _نه باید اینطوری باشه دوسال دیگه بخوای با استاد دانشگاه آقا یا هم دانشجوهات روبرو بشی میخوای چکار کنی باید از همین الان این استرس رو بزاری کنار وگرنه به مرور زمان بدتر میشی واینطور خوب نیست از نظر رفتاری بهت صدمه میزنه میگن رفتار اجتماعی بلد نیستی _حالا تا دوسال دیگه خدابزرگه درست میشه صدای باز شدن در اتاق فروغی باعث شد پریسا حرفش رو بخوره سکوت کنه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقــط چنـد روز دیگــر؛ تـا سالگرد شهـادت ســردار ... 💔 چقدر خوشگل ارباب تحویلش گرفت اربــاً اربـــا شــــد ... 💔😭
روضه برایِ من از همین اولین جمله‌یِ این نامه‌یِ حسین‌بن‌علی به حبیب‌بن‌مظاهر آغاز می‌شود “من‌الغریب الی‌الحبیب…
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
❓حاجت میخوای...؟! 🤲 بعد از نماز مغرب دستها را بلند و هفت بار بگو و بعد حاجتت را از خدا بخواه که برآورده می شود. 📙مصباح الهدی ، ص۲۳۷ ✍حاج اسماعیل دولابی ‌‌‌‌
بسم رب الشهدا و الصدیقین نام و نام خانوادگى: هاشم  بندار تاریخ و محلّ تولّد: 22/1/1344 ـ حسین‏آباد تاریخ شهادت: 1/7/1366 آخرین سمت: فرمانده‏ى گردان لیلة القدر لشكر 5 نصر... تنها بیسیم‏چى‏اى بود كه تمام رمزهاى بیسیم‏هاى فعّال در محور را حفظ بود.. هدیه به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقــط چنـد روز دیگــر؛ تـا سالگرد شهـادت ســردار ... 💔 چقدر خوشگل ارباب تحویلش گرفت اربــاً اربـــا شــــد ... 💔😭
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت95 گذر از طوفان✨ سلام کردم وخسته نباشید گفتم جوابم رو داد با چ
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ باصدای باز شدن در اتاق مدیریت من وپریسا نگاهی به در اتاق انداختیم هر سه برادر پشت سر هم از اتاق بیرون اومدن وسمت میز خانم شفقت اومدن برادر بزرگ فروغی جلوتر اومد سریع از روی مبل بلند شدیم روبه پریسا سلام کرد وخسته نباشیدی گفت پریسا جوابش رو داد فروغی پرسید _کسری بالاست ؟ پریسا سوالی گفت _ کسری ؟نمیشناسم برادر کوچیک فروغی همون طوری که انگشتش رو روی صفحه گوشیش تکون میداد گفت _منظورش آقای امیریه پریسا نگاهی به فروغی انداخت _آها بله ایشون بالا هستن اسم کوچیکشون بلد نبود فروغی سمت برادراش چرخید _فعلا این پوشه ومدارک بدید خانم شفقت درستش کنه فردا کل شرکت زیر و رو میکنیم شاید پرونده وکپی هارو پیدا کردیم الان بریم بالا ببینیم کسری وایمان تونستن کار رو پیش ببرن یانه پریسا بادستش آروم با بازوم زد بهش خیره شدم آروم لب زدم _عه چرا میزنی ؟ _بپرس دیگه ،زودتربریم _خب دارن حرف میزنن _الان که ساکت شدن بگو دیگه وسط حرف زدنمون فروغی کوچیک گفت _خانم نیکجو فردا ساعت یک ونیم میتونید اینجا باشید؟ نگاه زیر چشمی به پریسا انداختم بدون صدا لب زد _جواب بده خوب چرا زمین نگاه میکنی بزور آب دهنم رو قورت دادم و جواب دادم _بله میتونم _خوبه فردا اومدید سریع مشغول مرتب کردن قفسه وکمدها بشید خیلی وقت نداریم _باشه حتما _ممنون میتونید برید سریع کیفم رو از روی مبل برداشتم خداحافظی کردیم از شرکت بیرون رفتیم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫