eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹نمازمهمّ شب بیست و هفتم ماه رمضان 🍃 4 رکعت نماز 🍃 در هر رکعت یک بار سوره حمد و یک بار سوره تبارک( و اگر سوره تبارک را حفظ نباشد، در هر رکعت، 25 مرتبه سوره توحید بخواند)، 👈خداوند او و والدین او را می آمرزد. 📕‏ بحارالأنوار، ج97، ص384- 385 به نقل از اربعین شهید 🌹امام سجادعليه السلام در شب بیست و هفتم از اول شب تا اخر شب مكرر ميخواندند 👇 💥اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ‏ 💥بار خدايا دورى گزيدن از خانه غرور و فريب را ، روزى من فرما و هم بازگشت بسوى خانه جاويدان و هم آمادگى براى مرگ را پيش از فرا رسيدنش روزى من گردان. 📕مفاتیح الجنان ص٤٢٨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁨•💛🕊• دلخوشم‌باتواگرازدورصحبت‌میکنم باسلامی،هرکجاباشم‌زیارت‌میکنم..!
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟
🎈تولد حضرٺ عشـــق🎈 اے آنكہ نشان گرفتہ از فاطمہ اے با هر نفست بہ فتنہ ها خاتمہ اے عشـــق است تو و نام قشنگت آقـــا سید علـــے حسینے خامنه اے 🌹تولد آقاموݩ بر همگاݩ مبارک 🌹
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت230 گذر از طوفان✨ اخم کردم و ناراحت گفتم _چرا باید حرف نزنم ؟م
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ _پنهون کاری شما از اول اشتباه بوده الانم از این دو راهی که دارید میتونید یکیش رو انتخاب کنید نفس کلافه ای کشیدم از شدت عصبانیت انگشت های دستم رو جمع کردم خدایا من راه درست شدن مشکلات ازت میخوام چرا راهی رو پیدا نمیکنم اینطوری یه استرس دیگه م به بقیه استرس هام اضافه میشه با پخش شدن زنگ تلفن از فکر بیرون اومدم و دستم روی پیشیمون گذاشتم فروغی تلفن روبرداشت _بله خانم شفقت چندلحظه ای سکوت کرد _باشه الان میان تلفن رو قطع کرد برگه ای که باید امضا میشد رو تا زد وگفت _خانم خجسته جلوی در بایگانی منتظرتونن برید نهار بخورید من دیگه حرفی ندارم میتونید برید، همون راه دوم رو انجام میدم کوله پشتیم رو از روی مبل برداشتم سمت در رفتم اگر دایی اینا بفهمن یه اختلاف بزرگ بین خانواده ها می افته عمو بفهمه سعی میکنه خانواده مامانم باخبر نشن ولی بازم برای بابا بد میشه مجبورم راه اول انتخاب کنم راهی که نمیدونم چرا بابا حرف فروغی رو قبول کرده باید دلیلش رو ازش بپرسم بدون اینکه به فروغی نگاه کنم گفتم _شما میدونید اگر یکی از اعضا خانواده م متوجه بشن بابام زیر سوال میره حالا چرا گزینه دومتون این شرط بود رو نمیدونم همون راه اول قبول میکنم ولی باید بگید چیا به بابام گفتید که این پیشنهاد رو قبول کرده دستش رو از روی میز برداشت به صورتش کشید _باشه بهتون میگم فعلا برید نهارتون بخورید خانم خجسته رفتن میام اتاقتون دستش رو سمت کمد کنار پنجره دراز کرد —چند تا پرونده و برگه های که داخل کاور هستن رو ببرید بعد توضیح میدم چطوری جمع بندیشون کنید سرم رو تکون دادم ادامه حرفاش گفت _همه حرف های امروز همین جا میمونه هیچکسی باید خبردار نشه حتی خانم خجسته باشه زیر لبی گفتم وسمت کمد رفتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام دوستان عزیز به خاطر درخواست های زیاد شما بزرگواران نویسنده تصمیم گرفتن vip رمان ها رو بار گزاری کنند😍 🌹توجه داشته باشید عزیزانی که میخواند تو کانال خصوصی نویسنده عضو بشن لطفا قبل از رفتن به پی وی ادمین شرایط رو کامل بخونن درصورت قبول شرایط پی وی ادمین مراجعه کنند . https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
استاد میگفت؛ ‏سراغ‌ قبرِ شهیدهایی که زیاد زائر ندارن برید. اونا چیزایی که می‌خوان به صدنفر بدن رو به یک‌ نفر میدن...
ما ارتش زینبیه‌ی محترمیم، با چادر خود نماد بانوی غمیم هرچند به ما جهاد ممنوع شده با چادرمان مدافع حرمیم! [روز ارتشیان جان بر کف گرامی باد🌹]
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت231 گذر از طوفان✨ _پنهون کاری شما از اول اشتباه بوده الانم ا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ پرونده هارو برداشتم و سمت در رفتم دستگیره رو پایین کشیدم وبدون هیچ حرفی بیرون رفتم پریسا معترض چند قدم جلو اومد _کجایی غذاها سرد شدن کلید رو داخل قفل در چرخوندم ‌_ببخشید خانم شفقت گفت فروغی کارم داره اول رفتم اتاق مدیریت در باز کردم و داخل رفتیم غذاهارو روی موکت گذاشت وبه بخاری اشاره کرد _نمیخوای بگی بیان برش دارن؟ کوله پشتیم رو روی میز انداختم _نه فعلا بعد از تعطیلات جمعشون میکنن ظرفهای یه بار مصرف ونوشابه ها رو از داخل پلاستیک بیرون آورد _بیا بشین نهارمون بخوریم از دهن افتاد _یادم رفت دستمو بشورم نگاه چپ چپی بهم انداخت _با قاشق میخوری بیا بشین دیگه امروز چقد حرص خوردم از دست هیچی نخوردنت کفش هامو کنار موکت گذاشتم و روبروی پریسا نشستم قاشق یه بار مصرف رو برداشتم ظرف رو باز کردم _چرا کوبیده سفارش دادی جوجه میگرفتی _به این چیزا کار نداشته باش بخور یه قاشق از غذاش رو خورد بسم الله گفتم وشروع کردم نارنج کنار ظرف رو برداشت _خانم ملک از جای خوبی سفارش داده دستش دردنکنه ،میخواستم بگم پیتزا سفارش بده ولی پشیمان شدم _چرا گرون تر بود؟ _نه پیش خودم فکر کردم یه روز بریم کافی شاپی که ملک رفته بود همون جا میخوریم _آها برات تعریف کرده پیتزا خورده؟ _نه یه روز دوتا پیتزا آورده بود شرکت گیر داد بخور یکی رو برداشتم خوردم خیلی خوشمزه بود طعمش باهمه پیتزاهای که تا حالا خوردیم فرق داشت _مگه از کجا خریده بوده؟ _کافی شاپه دوتا خیابون پایین تر از شرکته دامادشون مهمونشون کرده بود دوتا هم برای بچه های شرکت خریده بودبعد از تعطیلات یه روز میریم لقمه داخل دهنم رو قورت دادم باشه ای گفتم قاشق رو کنار ظرف گذاشتم با دهن پر وناراحت گفت _چرا نمیخوری؟ _سرم خیلی درد میکنه چند قاشق خوردم _باید همه غذاتو بخوری وگرنه من میدونمو تو _پریسا الان به مسکن بیشتر از غذا احتیاج دارم _از صبح هیچی نخوردی فشارت افتاده نهارتو بخور بعدش هم چایی برات میارم هم مسکن ولی نخوری نمیارم با چشم و ابرو به قاشق اشاره کرد برش داشتم و بزور مشغول خوردن شدم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام دوستان عزیز به خاطر درخواست های زیاد شما بزرگواران نویسنده تصمیم گرفتن vip رمان ها رو بار گزاری کنند😍 🌹توجه داشته باشید عزیزانی که میخواند تو کانال خصوصی نویسنده عضو بشن لطفا قبل از رفتن به پی وی ادمین شرایط رو کامل بخونن درصورت قبول شرایط پی وی ادمین مراجعه کنند . https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
ما ارتش زینبیه‌ی محترمیم، با چادر خود نماد بانوی غمیم هرچند به ما جهاد ممنوع شده با چادرمان مدافع حرمیم! [روز ارتشیان جان بر کف گرامی باد🌹]
به تو حسادت می‌کنند تو مکن تو را تکذیب می‌کنند آرام باش تو رو می‌ستایند فریب مخور تو را نکوهش می‌کنند شکوه مکن مردم از تو بد می‌گویند اندوهگین مشو همه مردم تو را نیک می‌خوانند مسرور مباش آنگاه از ما خواهی بود حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت(از امام پنجم)... شهید بابک نوری هریس🕊🌹
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت232 گذر از طوفان✨ پرونده هارو برداشتم و سمت در رفتم دستگیره
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ غذا روکامل با اصرار واجبار پریسا خوردم بلند شد پلاستیکی که ظرفهارو داخلش انداخته بود رو برداشت _الان میرم از پیش خانم خادمی دوتا چایی میارم قرص مسکن هم بپرسم ببینم شفقت داره اگر نداشته باشه میرم بالا احتمالا الهام داشته باشه _نمیخواد همون چایی بیار شاید بهتر شدم _چی چی رو نمیخواد داری از حال میری امروز توی دلم همش دعا میکردم یهو غش نکنی راهی بیمارستان بشیم کفش هاش رو پوشید از اتاق بیرون رفت روی موکت راز کشیدم به سقف خیره شدم حواسم نبود بگم پریسا کلید ببره در کلید کنه از شدت سر درد هم نمیتونم بشینم یکی بیاد داخل ببینه دراز کشیدم زشت میشه دوتا دستم رو روی پیشونیم گذاشتم با صدای باز شدن سریع نشستم پریسا با سینی که دستش بود داخل اومد _عه چرا ترسیدی؟ _فکر کردم تو نیستی _هرکی باشه قبل از اینکه بیاد داخل در میزنه سینی رو سمتم گرفت دستم رو دراز کردم و سینی رو ازش گرفتم و روی زمین گذاشتم _چرا نمیشینی ؟ _منتظرم خانم خادمی قرص مسکن بیاره ازش بگیرم چند لحظه بعد خانم خادمی با یه ظرفی که نبات داخلش بود ویه بسته قرص ژلوفون داخل اومد نگاه نگرانی بهم انداخت _دخترم چطوری؟ لبخند بی جونی زدم _بد نیستم سرم درد میکنه مسکن بخورم خوب میشه نزدیکتر اومد دستش رو روی پیشونیم گذاشت _برم به آقا طاها بگم مرخصی بهت بده بری خونه استراحت کنی ؟ _نه ممنون باید کارامو انجام بدم انباشته نشن _باشه مادر چاییت رو با نبات شیرین کن بخور شاید سر دردت بخاطر سردی هوا باشه اگر سینوزیت داشته باشی مال همونه کاش میشد بگم سردی زندگی و اتفاق هاش باعث سردرد های پی در پی شده "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام دوستان عزیز به خاطر درخواست های زیاد شما بزرگواران نویسنده تصمیم گرفتن vip رمان ها رو بار گزاری کنند😍 🌹توجه داشته باشید عزیزانی که میخواند تو کانال خصوصی نویسنده عضو بشن لطفا قبل از رفتن به پی وی ادمین شرایط رو کامل بخونن درصورت قبول شرایط پی وی ادمین مراجعه کنند . https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
به تو حسادت می‌کنند تو مکن تو را تکذیب می‌کنند آرام باش تو رو می‌ستایند فریب مخور تو را نکوهش می‌کنند شکوه مکن مردم از تو بد می‌گویند اندوهگین مشو همه مردم تو را نیک می‌خوانند مسرور مباش آنگاه از ما خواهی بود حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت(از امام پنجم)... شهید بابک نوری هریس🕊🌹
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 .
اندوه خوردن، نيمى از پيرى است. -ابانا‌علی﴿؏﴾ نهج‌البلاغه ، حکمت ۱۴۳✨
_ الان که محرم شدیم، عقدمون دائمی شد و زن و شوهریم، فکرکنم دیگه می‌تونی به این سوالم جواب بدی. خُب من خیلی‌در رابطه‌با تو‌حرف‌زدم که زیبایی، نازی، اینکه بعضی‌از‌رفتارهات‌ بامزه‌ست. از نظر تو من چی هستم؟ چه زیرکانه میخواد ازم بپرس که دوستش دارم یا نه! گفتن این کلمه واقعا برام سخته نگاهی بهش انداختم _ خوب شما هم بامزه‌اید. خنده صداداری کرد _ من که نباید بامزه باشم! یکی از ابروهاش رو بالا داد_من باید برات جذاب باشم. هستم؟ نگاهم رو پایین انداختم. چی باید الان جوابش رو بدم؟ با کمترین صدای ممکن لب زدم _بله _وقتی نگام نمی‌کنی می‌خوای ازم تعریف کنی یه چیز بهم می رسونه. که تازه هم برام نیست. از اول تو وجودت دیدم_ چی؟! https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac کانال‌ ثبت‌ شده‌ در‌