پنیر پیتزا کیلویی #60تومن شده😱🍕🧀🍕
دخترمم هی گیر داده بود بخر بخر😍
اومدم خونه، رفتم تو کانال آشپزی مورد علاقم، آموزش #پنیرپیتزایخونگی رو پیدا کردم و خودم درست کردم😋💪
10تومن هم هزینهاش نشد😁👇
واقعا #عاليه 😍همه فيلماش يك دقيقه اي😳
ازدستش ندین👇
https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
بیا اینجا خودت با کمترین هزینه #پنیرپیتزا و #سوسیس #کالباس درست کن👆👆👆👆
May 11
شـــهــیــدانـــه🌱
﷽ #صدقهاولماه صدقه اول ماه فراموش نشه #بهوقتمهربانی #یازدهمین قربانی دوستان برآنیم که #قربانی
صدقه اول ماه فراموش نشه😊
بزنید روی کارت کپی میشه
❌ صبـر کنیـد رد نشیـد ❌
💥اینجا بمب لوازم اکسسور😍گیره😍تسبیح 😍و کلی وسایل دلبره😍
🛑🔥توی این کانال کلی تنـوع مدلا زیااااد 🛑🔥
جنسـااامون ارزونه چـون اجـاره مغـازه و مالیـات نداریـم😱😊😱
https://eitaa.com/joinchat/1862926649C63debfdba5
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
شـــهــیــدانـــه🌱
﷽ #صدقهاولماه صدقه اول ماه فراموش نشه #بهوقتمهربانی #یازدهمین قربانی دوستان برآنیم که #قربانی
دوستانی که اهل صدقه اول ماه قمری هستند، این متن یادتون نره بخونید😊
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت449 گذر از طوفان✨ ظرف شیرینی رو روی اپن گذاشتم با قدم های بلند
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت450
گذر از طوفان✨
ناخواسته لبخندی زدم به کتای های داخل پاکت خیره شدم
_ممنون دستتون دردنکنه چرا زحمت افتادید اسم کتاب ها رو میگفتید خودم میخریدم
_خواهش میکنم ،زحمت نیست
در ماشین رو بست و پلاستیک ها رو برداشت
حدس اینکه بازم برای خونه ما خریده کرده بود سخت نبود ،شرمنده نگاهم از دستش برداشتم
_آقای فروغی شما قول دادید هیچ خریدی رو برای ما انجام ندید
_من همچین قولی ندادم
ابروهام رو بالا انداختم
_قول دادید یادتونه رفت!
_گفتم وقتی باهام بیرون باشی خرید نمیرم که هی نگی نخرید هیچی لازم نیست همه چی هست
الان تنهایی رفتم خرید حالا هم بجای باچشم های گرد شده به من زل زدن راه بی افت فکر کنم آژانس رسیده باشه
لبم رو پایین کشیدم دستم رو سمت یکی از پلاستیک ها دراز کردم که برش دارم دستش رو جلو آورد ومانع شد
_خودم میارم سنگینه
پا به پای هم از مجتمع بیرون رفتیم فروغی سمت ماشینی که تابلو آژانس داشت رفت سلام کرد وجواب گرفت از راننده در خواست کرد
_لطف کنید صندوق عقب رو باز کنید
راننده کاری که گفته بود رو انجام داد
در ماشین رو باز کردم و سوار شدم
سرش رو از کنار در داخل آورد
_کرایه رو حساب کردم گفتم تا جلوی در خونه بره رسیدی بهم خبر بده
_چرا حساب کردید پول دارم
_میدونم داری ،اگر توی مسیر هم ترافیک بود خبر بده
_باشه چشم
راستی پرونده رو گذاشتم داخل پاکت کتابا فردا بیاریش شرکت یادت نره
_عه چرا گذاشتید کاملش کردم
لبخندی زد
_چون خانم خجسته میدونن پرونده رو بردی خونه میخوای بگی پرونده چطوری سر از خونه ما در آورده
دستم رو آروم روی سرم گذاشتم
_ای وای اصلا حواسم نبود
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
❌ صبـر کنیـد رد نشیـد ❌
💥اینجا بمب لوازم اکسسور😍گیره😍تسبیح 😍و کلی وسایل دلبره😍
🛑🔥توی این کانال کلی تنـوع مدلا زیااااد 🛑🔥
جنسـااامون ارزونه چـون اجـاره مغـازه و مالیـات نداریـم😱😊😱
https://eitaa.com/joinchat/1862926649C63debfdba5
هدایت شده از حضرت مادر
یازده امتیازِ امیرحســینزارع و مدال طلاش و اون «علیابنموسیالرضا» روی لباسش و دورِ افتخار با پرچم سهرنگِ ایران و بوسهش به پرچم؛ خار بشه تو چشِ هر بیوطنی که از ناداوریِ مسابقهٔ حسن یزدانی خوشحال شد! کور بشه هر بیوطنِ بدبختی که نمیتونه سربلندیِ وطن رو ببینه…
🇮🇷✌️
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْجابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ
سلام بر آن کسى که اجابتِ دعا،
در زیرِ بارگاه اوست...
#صلیاللهعلیکیااباعبداللهالحسینع♥️
#شـهـیـدانـه
@karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت450 گذر از طوفان✨ ناخواسته لبخندی زدم به کتای های داخل پاکت خی
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت451
گذر از طوفان✨
خرید های فروغی رو جلوی در هال گذاشتم و یکی یکی بردمشون داخل آشپزخونه
با صدای سلام ترانه خانم مادر ناز بانو برگشتم عقب نگاهم سمت مبلا رفت
_سلام زیبا خانم خوش اومدید
_ممنون عزیزم
نگاهش روی خرید ها قفل شد
_حاجی نیست زحمت خرید های خونه افتاده روی دوشت ناز بانو هم با دوتا بچه کوچیک نمیشه بره خرید خدا خیرت بده
از حرفش خنده م گرفت سعی کردم جلوی خندیدنم رو بگیرم فکر کرده دخترش کار نکردنش بخاطر بچه هاس نمیدونه چه بدهی های کف دستمون گذاشته الان تحریم شده از نسیه گرفتن
ناز بانو نرگس رو بغل مادرش گذاشت ذوق زده سمت خرید ها اومد
_چرانگفتی میری خرید مگه نگفتم هر وقت رفتی به منم بگو بیام
_یهوی شد
_سری های قبل هم همین رو گفتی
شروع به خالی کردن پلاستیک ها کرد با چه خوشحالی و لبخندی مشغول بررسی تک تک خرید ها شد
هرچقد هم خرج کنه در رفاه باشه تا اسم خرید بیاد مثل هیچی ندیده ها میشه انگار نه انگار همه زندگی بابام رو بخاطر الکی خرج کردن هاش به باد داده
پاکتی که کتاب ها و پرونده داخل بود رو برداشتم سمت اتاق رفتم
_داخل پاکت چیه بیار نگاهش کنم بعد برش دار
کلافه سمتش چرخیدم
_کتاب درسی نگاه کردن نداره
_تو این اوضاع خرج و مخارج بیمارستان پول دادی کتاب خریدی که چی بشه صبر میکردی خرج های بابات تموم بشه برای پول گیر نکنیم بعد میرفتی کاغذ میخریدی
ابروهام رو بالا انداخت کامل سمتش چرخیدم
_خدارو شکر تا امروز برای هزینه های بابا گیر نکردم بعدشم ان شاءالله مشکلی پیش نمیاد اگرم به در بسته بی پولی بخوریم از اون چهارده النگویی که با پول کرایه مغازه وحقوق بابا خریدی چند تاشو میفروشیم ،درضمن کتاب هم لازم بوده که خریده شده سعی کن توی هرکاری هم دخالت نکن
نگاه حرصی به مادرش انداخت
_میگم زبونش نیش مار میگی مادر نداره هواشو داشته باشه این خوبی حالیش نیست که بخوام براش خوب باشم
باهمون لحن تندش سمتم چرخید
_مثلا درس میخونی که چی بشه بری دانشگاه بعید میدونم بتونی کنکور قبول بشی اگرم قبول بشی که رشته الکی احتمالا باشه اول و آخرش باید بری خونه شوهر کارکنی کهنه بچه بشوری پس بجای روی اعصاب من و بقیه بودن خودت رو گول نزن شوهرکن برو سرخونه زندگیت حاجی یه نفس راحت بتونه بکشه
از شنیدن حرف های مسخره ش عصبانی شدم
_فکر نکن چون مادرت اینجاست میتونی هرچی از دهنت در بیاد بگی احترام زیبا خانم سرجاشه ولی تو نه اونی هم که باعث حال بد بابام میشه من نیستم بعدشم آرزوی اینکه بتونی منو راضی کنی زن این خواستگارهای که معلوم نیست ازکجا پیداشون میکنی بشم روی دلت میمونه
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
سلام
دوستان عزیز به خاطر درخواست های زیاد شما بزرگواران نویسنده تصمیم گرفتن vip رمان ها رو بار گزاری کنند😍
🌹توجه داشته باشید عزیزانی که میخواند تو کانال خصوصی نویسنده عضو بشن لطفا قبل از رفتن به پی وی ادمین شرایط رو کامل بخونن درصورت قبول شرایط پی وی ادمین مراجعه کنند
.
https://eitaa.com/joinchat/1087308137C16faeedd95
در فشار زندگی اندوهگین مشو، شاید خداست که در آغوشش می فشاردت!
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن...
صبر اوج احترام به حکمت خداست
_وای عاشقتم🤤😋
خانومایی که میخوان حرف اولو
توسلیقه بزنن بیان تواین کانال😅
همه نوع #خلاقیتی برای شمابانوها داره🔮
شدیدا توصیه میکنیم خانما این کانال عضو شن😳👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
همه چیز از روزی شروع شد که تلفن شوهرم نصفه شب زنگ خورد. روی ویبره بود خودش بیدار نشد گوشیش رو برداشتم که ساکتش کنم اما با دیدن اسم پریسا یه حسی درونم گفت داره بهم خیانت میکنه. تماس رو وصل کردم و صدایی پر از ناز و عشوه اما دلخور از اونور خط گفت: عزیزم خیلی منتظرت بودما چرا نیومدی... تماس رو قطع کردم از ناراحتی تا صبح خوابم نرفت، تا صبح خیلی نقشه کشیدم ولی هیچ کدوم عملی نبود برای همین مستقیم رفتم پیش مادر شوهرم...
#پندوعبرت
https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت451 گذر از طوفان✨ خرید های فروغی رو جلوی در هال گذاشتم و یکی یک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت452
گذر از طوفان✨
سوزش معده م هر لحظه حالم رو بدتر میکرد توانای کار کردن و انجام ثبت هارو ازم گرفت بود
سرم رو روی میز گذاشتم دستم رو روی سرم گذاشتم صدای پریسا بلند شد
_ترانه خوابت میاد
بزور نفس کشیدم
_نه دارم از معده درد میمیرم
صدای نگرانش بلند تر شد
_چت شد یهو!
سریع خودش رو بهم رسوند دستش رو روی پشتم گذاشتم شروع به ماساژ دادن کرد
_چند وقتیه خبری از دردش نبود باز چش شده ؟
باحال زاری جواب دادم
_وای پریسا دارم میمیرم
با حس زیر و رو شدن محتوای داخل دلم تند سرم رو از روی میز برداشتم صندلی رو عقب کشیدم بلند شدم دستم رو جلوی دهنم گرفتم باقدم های بلند از اتاق بیرون رفتم خودم رو به سرویس رسوندم درش رو باز کردم با شتاب داخل رفتم و در بستم
بعد از چند بار بالا آوردن شیر آب روشویی رو باز کردم چند مشت آب به صورتم زدم با
صدای ترانه ترانه گفتن به در کوبیدن پریسا
دستم رو روی دستگیره گذاشتم و بی حال بیرون رفتم خانم خادمی و شفقت نگران جلو اومدن خانم خادمی دستم رو گرفت
_مادر حالت خوبه؟این انقد رنگت پریده
صدای چی شده گفتن فروغی باعث شد نگاه ها از روی من برداشته بشه و همه سمت فروغی بچرخن شفقت چند قدمی جلوتر رفت
_حال خانم نیکجو بد شده نگران شدیم
فروغی که سعی داشت عادی رفتار کنه ولی خیلی موفق نبود مثل بقیه کارمندان نگران شد چند قدم جلوتر اومد نگاهش بین من و پریسا جابجا شد و پرسید
_مریض شدید ؟
با کف دستم قطره های آب روی پیشونیم رو پاک کردم بی حال لبم زدم
_نه
_پس چرا رنگ و روت پریده؟
پریسا جلوتر اومد دستم رو گرفت در جواب فروغی گفت
_قبلا معده درد داشت خوب شده بود امروز باز مثل قبل حالش بد شد
فروغی کیفش رو توی دستش جابجا کرد
_کمکش کنید ببریمش دکتر
_باشه
پریسا دستم رو محکم تر گرفت
_بریم
سرم رو تکون دادم
_دکتر نمیخوام الان خوب میشم
فروغی با نگرانی و کلافگی گفت
_خانم خجسته در اتاق بایگانی قفل کنید برید بیرون وایسید الان میام
❌ صبـر کنیـد رد نشیـد ❌
💥اینجا بمب لوازم اکسسور😍گیره😍تسبیح 😍و کلی وسایل دلبره😍
🛑🔥توی این کانال کلی تنـوع مدلا زیااااد 🛑🔥
جنسـااامون ارزونه چـون اجـاره مغـازه و مالیـات نداریـم😱😊😱
https://eitaa.com/joinchat/1862926649C63debfdba5
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
_کجا میخوایم بریم؟
_بریم چادر بخریم
وارفته نگاهی بهش انداختم: مگه ما حرف نزدیم گفتم من چادر نمیپوشم همینطورکه هستم قبولم کن
خونسرد لبخندی زد
_الانم میریم یه چادر آستین دارمیخریم که دیگه اذیت نباشی
ابروهام روتوی هم گره زدم
_وقتی من ازیه پوششی خوشم نمیای چرا مجبورم میکنی.من رودیدی پس باید همون طور قبولم داشته باشی
_اره دیدمت وحرفاتم شنیدم من هم برات چادر هدیه آوردم.گفتم اگر چادر رو قبول کرد پس راضی به این ازدواجِ اگر قبول نکرد دیگه اصراری نمیکنم پا پس میکشم.تو هم پوشیدیش این رو هم بدون من از هرچی بگذرم ازپوشش وارایش نامتعارف نمیگذرم هرچی بخوای دراختیارت میزارم پابه پا برای همه خواسته هات میام ولی پا روی خط قرمز مننزار
https://eitaa.com/joinchat/2196242718Cd5445224c1
دختری که باکاراش همه خانواده شو رو توی دردسرمیندازه
أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاِْجابَةُ تَحْتَ قُبَّتِهِ
سلام بر آن کسى که اجابتِ دعا،
در زیرِ بارگاه اوست...
#صلیاللهعلیکیااباعبداللهالحسینع♥️
#شـهـیـدانـه
@karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت452 گذر از طوفان✨ سوزش معده م هر لحظه حالم رو بدتر میکرد توانای
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت453
گذر از طوفان✨
به کمک پریسا روی مبل داخل سالن نشستم
از شدت درد معده م وسوزشش توی خودم جمع شدم و چشم هام رو بستم
با صدای در اتاق رو کلید کردم پریسا بزورچشم هام رو باز کردم پریسا روبروم وایساد و دستم رو گرفت
_بلند شو بریم
بی حال به دست پریسا تکیه دادم وبلند شدم
_زنگ بزن خانم خزایی بیاد بریم خونه داروهامو بخورم خوب میشم
صدای شماتت بار فروغی بلند شد
_با این حالتون چطوری میخواید برید خونه در مانگاه نزدیکه اول دکتر میرید بعد خونه
توانایی مخالفت کردن با فروغی رو نداشتم تسلیم حرفش شدم پریسا یه دستش رو روی کمرم گذاشتم با یه دست دیگه ش دستم رو محکم گرفت کمکم کرد به طرف در بریم همزمان با باز شدن در شرکت طیب توی چهارچوب در ظاهر شد سلام کرد پریسا و فروغی جوابش رو دادن با دیدن حالم رنگ نگاهش تغییر کرد چند قدمی عقب رفت
_چی شده !
فروغی بیرون رفت
_قبلا معده درد داشته الان دردش اومده سراغش
طیب هم مثل بقیه ناراحت شد رو به برادرش گفت
_تو بمون شرکت تا طاهر میرسه من میبرمشون درمانگاه
فروغی که از طرز نگاهش مشخص بود از پیشنهاد طیب راضی نیست بعد از چند ثانیه سکوت با صدای ناراحت وکلافه ای گفت
_باشه فقط داخل رفتید خبر بده
_باشه
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
از صبح تا شب پای دوربین نشستم.نرگس توی خونه تنها بود و فقط دو بار به خودم زنگ زد. گفتم حتما روز بعد دستش رو میشه بهش گفتم کارم طول کشید نمیام. روز دوم تلفن خونه رو برداشت وزنگ زد به یکی گفت بیا تنهام محسن نمیاد. خون، خونم رو میخورد. منتظر بودم کسی بیاد خونه تا زنگ بزنم پلیس و مچ هر دوشون رو بگیرم. نرگس به اتاق خواب رفت و لباس مرتبی پوشید. چایی دمکرد و میوه ها توی ظرف چید. شیرینی هم گذاشت دلممیخواست همین الان برم و با دست های خودم خفهش کنم. صدای زنگ خونه بلند شد. بدون اینکه بپرسه کیه دکمهی آیفون رو زد و در رو باز کرد. دیگه دلم نمیخواست به صفحهی مانیتورم نگاه کنم. با چشمهای پر اشک و عصبی خیرهی صفحهموندم تا ببینم اونی که به خاطرش بهم خیانت کرده کیه که در باز شد و نرگس با خوشرویی شخصی که اصلا باورم نمیشد اون باشه رو به داخل تعارف کرد. ناباورانه به مانیتور نگاه کردم
https://eitaa.com/joinchat/1909326006C2fcb3adffd
_😭😭😭😭
+چرا گریه میکنی؟
_دیروز مادر شوهرم اومد #خونمون، یخچالو باز کرد، دید که #میوه هارو با پلاستیک گذاشتم تو #یخچال، کلی #مسخرم کرد😭
+اخه کی دیگه از این کارا میکنه #دختر؟🤦♀
_خب من که بلد نیستم😢
+مگه تو کانال هنر خانه داری جویین نیستی؟😒
_نه، چی هست؟
+یه کاناله که ترفند #خونه داری یاد میده، این که چجور وسایل رو #تزئین کنی و خونت #شیک و #باکلاس باشه، تازه کلی کارای هنری هم داره...
_وااقعا؟ وای نمیدونستممم😳
+بیا لینکشو بهت میدم ولی به کسی نگیا🤫خزش میکنن..👇
https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
حاج حسین یکتا :
یکوقت دم دم خیمه و دم دم ظهور
خوابت نبرد چون بینالطلوعین
خیلی خواب میچسبد
اصلاً هر چیز شیطانی
به جان این نفس اماره ما میچسبد.
#امام_زمان 🌙
.گذر از طوفان
پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت453 گذر از طوفان✨ به کمک پریسا روی مبل داخل سالن نشستم از شدت د
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت454
گذر از طوفان✨
برادر فروغی رو به روی درمانگاه ماشین رو پارک کرد به کمک پریسا پیاده شدم
داخل رفتیم روی صندلی های گوشه سالن نشستیم سرم رو روی شونه پریسا گذاشتم
طیب سمت پذیرش رفت چند دقیقه ای با دونفری که پشت سیستم بودن حرف زد و برگشت کنار صندلی های که نشسته بودم
_این مریض بیاد بیرون نوبت ماست
پریسا نگاهی به جمعیتی که توی سالن نشسته بودن انداخت
_مگه اینا هم توی نوبت نیستن؟
_چرا گفتم مریضمون حالش بده قبول کردن بی نوبت بریم
_دستشون درد نکنه
همزمان با باز شدن در اتاق دکتر صدای خانم نورا نیکجو گفتن آقای که قسمت پذیرش بود بلند شد
سرم رو از روی شونه پریسا برداشتم به کمکش بلند شدم همراه برادر فروغی سمت اتاق دکتر رفتیم چند ضربه ای به در زد با صدای بفرمایید گفتن دکتر داخل رفتیم
دکتر نگاهی به هرسه تامون انداخت سلام کردیم وجواب گرفتیم پریسا صندلی روبروی دکتر رو کمی عقب کشید وکمک کرد روش بشنیم
دکتر صندلی چرخ دارشو رو تکون داد وجلوتر اومد
_دختر ما چرا حالشون بده؟مریض شدید؟
پریسا فوری گفت
_نه آقای دکتر مریض نشده چند سال پیش معده درد داشت بعد از چند وقت امروز حالش بد شد
دکتر لبخندی زد و روبه پریسا گفت
_اجازه بدید از خودشون بپرسیم بهمون جواب بده
پریسا سرش رو تکون داد باشه آرومی گفت
دکتر دستگاه فشار سنج رو دور بازوم چسبوند شروع به کار کرد بعد از چند لحظه گفت
_فشارتون خیلی پایینه چند وقت معده درد دارید؟ قبلا دکتر رفتید؟
_فکر کنم سه سالی میشه بله دکتر رفتم ولی یکسالی میشه نرفتم
سرش رو متاسف تکون داد
_دکتر رفتن انقد سخته که پیگیر سلامتیتون نمیشید
_از دیروز تا الان نهار و شام و صبحانه چی خوردید؟
یاد تندی شام دیشب بخاطر فلفلی که خواهر ناز بانو ریخته بود افتادم
_دیشب غذای که خوردم خیلی تند بود پر از فلفل بود فکرکنم برای همین حالم بد شد
دکتر خودکارش رو برداشت
_دفترچه داری؟
_همراهم نیست
طیب سریع گفت
_نسخه رو آزاد بنویسید
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
✨✨
روانشناسم بهم گفت دختر تو انقدر تحتِ فشار بودی که چیزی نزدیکه ۳ سال زمان میبره تا به حالِ عادیت برگردی البته با قرص و روان درمانی همزمان !😞
شبش باگریه اومدم تو یکی از کانالهای روانشناسی عضو شدم،۶ماه گذشته و روانشناسم انگشت بدهن مونده از سرعت خوب شدنم اونم بدونِ قرص!!
کمک اینجاست👇
https://eitaa.com/joinchat/3225157676Cb1ca1c809a
اگه افسرده ای یا کم حرفو خجالتی هستی راه حلشو تو بیشتر از ۳۰۰تا ویس #رایگان برات گذاشتیم👆👆