eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
خانمی که خونت کوچیک و بد مدله دیگه غصه نخور با این کانال خونتو تغییر بده😍 ایده های خونه هاتون رو اینجا انتخاب کنید و همیشه بدرخشید 🏡😍 اینجا دیگه خونه دست خودته که چطور باشه 😍 مخصوصه خونه های مستاجری و کوچیک🏡💒 https://eitaa.com/joinchat/3772711076C9933cb4d43 جهت ایده😍😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
❤️ صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است 🌿
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت754 گذر از طوفان✨ بعد از سه ساعت ونیم تمرین و رفع اشکال به اصرا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ در هال رو باز کردم بوی پیاز سوخته توی دماغم پیچید نگاهم سمت آشپزخونه کشیده شد با دیدن شعله گاز تند داخل رفتم شعله رو خاموش کردم و صدام رو بلند کردم _نمیخوای آشپزی کنی چرا وسایل خراب میکنی طلبکار داخل اومد _رفتم لباس نرگس عوض کنم بار آخرت باشه صداتو برای من بلند میکنی _شعله گاز رو خاموش میکردی بعد میرفتی نزدیک بود خونه رو به آتیش بکشی _من هرطوری دلم بخواد آشپزی میکنم خونه خودمه هرجا آتیش بگیره به کسی ربطی نداره پوزخندی زدم _خونه بابای منه نه تو منتظر جوابش نموندم تند سمت اتاق رفتم با عصبانیت در اتاق رو بهم کوبیدم چند نفس عمیق کشیدم ،چه گرفتاری شدم این یه روز خوش برامون نذاشته لباس هام رو عوض کردم گوشیم رو برداشتم دوست ندارم پریسا رو زحمت بندازم بهش بگم خودم نهار درست میکنم غذا نیاره صفحه گوشی رو باز کردم چشمم به تماس های بی پاسخ و پیام های روی صفحه افتاد وای فروغی چرا انقد زنگ زده خوبه گوشیم روی سکوت بود وگرنه پریسا شماره شو میدید میفهمید صفحه پیام هارو باز کردم چقدم پیام فرستاده _هنوز برنگشتی؟ فکر کرده خنگم یا فراموشی دارم وقتی گفت برگشتی پیام بده خودش چرا دیگه پیام داده نمازم رو بخونم پیام بدم ببینم چکار داشته سجاده و چادر نمازم رو روبه قبله انداختم و برای گرفتن وضو بیرون رفتم انقد که ناز بانو عصبیم کرد حواسم به شرایط بابا نبود یهویی صدام رو بلند کردم الان چرا نیستش نیلو رو صدا زدم ناراحت از اتاق بیرون اومد _بله آبجی؟ _بابا کجاست؟ _عمو اومد دنبالش رفتن ورزش کنه از کلمه ورزشش خنده م گرفت _چرا ناراحتی ؟ _مامان گفت یه بار دیگه بگی گرسنمه میزنم تو دهنت گرسنگی یادت بره دلم براش سوخت و سعی کردم لبخند بزنم دستش رو بالا آوردم بوسیدم _نماز بخونم خودم نهار درست میکنم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از دُرنـجف
▫️دعای روز پنجم ماه رمضانـــ✨ ⊹ ⊹ ▪️ ▪️ ✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت755 گذر از طوفان✨ در هال رو باز کردم بوی پیاز سوخته توی دماغم
گذر از طوفان✨ سجاده و چادر و نمازم رو جمع کردم گوشیم روبرداشتم شماره پریسا رو گرفتم _جانم ترانه _پریسا برای نهار زحمت نکش _مامان خیلی زیاد درست کرده نامزد پونه هم میخواد بیاد اینجا منم میام پیش تو نهار میخورم _خوش اومدی ،وقت هست یه چیزی درست میکنم _مامان یه قورمه خوشمزه درست کرده هیچی درست نکن برنج دم بکشه میام زنگ میزنم در رو برام باز کنی _باشه دستت درد نکنه شرمنده خیلی از مامانت تشکر کن _برو بابا حالا انگار چی شده میگی شرمنده فعلا خداحافظ _خدا نگهدار تا پریسا نرسیده یه زنگ به فروغی بزنم شماره شو گرفتم گوشی کنارگوشم گذاشتم بعد از خوردن چند بوق جواب داد _الو _سلام ناراحت و طلبکار گفت _علیک سلام یه رفع اشکال انقد طول میکشه حق به جناب گفتم _مگه چقد طول کشیده؟ _چهار ساعت کمه؟ با حرص گفتم _نخیر زودتر برگشتم خونه نماز خوندم کمی کار داشتم الان تونستم زنگ بزنم وقتی میگید برگشتی پیام بده دیگه این همه زنگ زدن و پیام فرستادن برای چیه؟ طلبکار تر از قبل گفت _حتما لازم بوده زنگ بزنم و پیام بفرستم تو چرا بهت بر خورده! چه رویی داره چون قول دادم به حرفش گوش بدم فکر کرده هر طوری که میخواد میتونه باهام حرف بزنه اصلا اشتباه کردم بهش گفتم میرم باید نمیگفتم تا الان اینطوری حرف نزنه زاپاس نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از دُرنـجف
حکمت های۲۳۴_۲۲۹_2024_01_15_06_54_15_745.mp3
15.06M
📌 📒با موضوع: 👇 قناعت ، حسن خلق ، مشارکت مالی ، عدل و انصاف ، احسان و تفضل ، دعوت به جنگ ، بهترین خصلت های بانوان و و و و و 📆 ۲۵ دی ۱۴۰۲ 🎤 با سخنرانی: ❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم. 🌺 👇👇لیـــــــــنک دعوت 👇 📤 https://eitaa.com/mahdavi_arfae
هدایت شده از دُرنـجف
آیات مهدوی در قرآن کریم🍃✨ روز ششم
هدایت شده از دُرنـجف
Tahdir joze6.mp3
3.98M
جزءخوانی "جز ۶ " قرآن کریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
❤️ صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین است ای جان دلم صبح من آن روز بخیر است 🌿
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ _چرا بهم بر نخوره؟اگر گوشیم داخل جیبم نبود و روی سکوت نبود پریسا شماره رو میدید نمیگفت آقای فروغی چرا داره زنگ میزنه چرا پیام داده نفس کلافه ای کشید _فعلا که ندیده میدید هم مشکلی پیش نمی اومد متعجب گفتم _مشکلی پیش نمی اومد؟میگفتم چکاری بامن داشتید ؟ لحنش کمی تند تر شد _عه نورا چته فعلا که چیزی نشده یه درس توضیح دادن انقد طول نمیکشه پیام ندادی گفتم خودم زنگ بزنم شلوغش کردی _آها پس وقتی سه ساعت شرکت برامون کلاس میزارید اونجا هرچقد توضیح دادن شما طول بکشه اشکالی نداره الان چون برادر پریسا توضیح داده ایراد داره _باشه کوتاه بیا انقد حرص خوردی هرچی خوندی هم یادت رفت بعد بهت زنگ میزنم جوابی نداره بده میگه کوتاه بیا خود خواه _فعلا زنگ نزنید پریسا میخواد بیاد نفسش رو محکم بیرون فرستاد _پس وقتی رفت خبر بده با کنایه گفتم _اگر امان بدید و سیل تماس و پیامک راه نندازید خبر میدم دلخور گفت _اگر نگرانت نبودم که زنگ نمیزدم با حرص گفتم _وقتی میدونید خونه پریسا ایناهستم بابا میدونه نگران چی شدید حرفتون خنده داره وقتی شما برای ما کلاس میزارید خانواده منو پریسا صد بار زنگ میزنن و پیام میدن ؟ _تا بحث به جای باریکتر نکشوندی قطع میکنم بعد حرف میزنیم اصلا نمیدونم چرا اینطوری جبهه گرفتی _خداحافظ قبل از اینکه جواب حرفش رو بدم قطع کرد نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از دُرنـجف
☝️دعای روز «ششم» ماه مبارک رمضان 🤲 🌹اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلٖیِکَ الفَرَجَ بِحَقِّ هٰذَا الشَّهْرِ الرَّمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرآنَ🌹
هدایت شده از خیریه جهادی حضرت زینب سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز پانزدهم کاری رفقا در حال سفید کاری خونه فاطمه دختر معلولی هستن که همراه با دیگر خواهر معلول خود زندگی می‌کنه ✅ شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 6273817010138661 خیریه جهادی حضرت مادر 👇 5892107046105584 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
یا رب گشایشی ایجاد کن برای دلهایی که با بغض صدایت می زنند...💔
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ نور/۳۵ خدا نور آسمانها و زمین است. صبح میشه... هر دری بسته‌ست باز میشه... معجزه میاد... نور میرسه... روزای خوب برمیگرده... خوشحالی برمیگرده... نور برمیگرده... خدا نگاهت میکنه... و نگاهش پررنگ و پررنگتر میشه... 🍃
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت757 گذر از طوفان✨ _چرا بهم بر نخوره؟اگر گوشیم داخل جیبم نبود و
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ سرم رو به دیوار تکیه دادم و چشم هام رو بستم ،نازبانو اعصابم رو ریخت بهم فروغی هم از اون بدتر بهش اضافه شد حرصم رو بجای ناز بانو روی سر فروغی خالی کردم حالا پیش خودش میگه این دختره چقد نمک نشناسه این همه هواشو داشتم چطوری جوابم رو میده نفسم رو محکم بیرون فرستادم چشم هام رو باز کردم گوشی رو برداشتم به فروغی پیام بدم توضیح بدم چرا عصبانی بودم صفحه گوشی رو باز کردم چشمم به پیام هاش افتاد نه بهش پیام نمیدم، به چه دلیل به برادر پریسا گیر داده فکر کرده فقط خودش میتونه کلاس برامون بزاره اگر بهش پیام بدم بازم ممکنه اینطوری باهام حرف بزنه فکر کنه قهرم بهتره باصدای زنگ آیفون دستم رو روی زمین گذاشتم و بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم کلید باز شدن در رو برای پریسا زدم چرا زنگ نزد برم کمکش _نیلو بیا نهار بخوریم در هال باز کردم و بیرون رفتم شتاب زده پشت سرم اومد داخل حیاط _آبجی چی درست کردی ؟ پریسا قابلمه بدست داخل اومد نیلو لبخندی زد باصدای آرومی گفت _غذا آورده؟ سرم رو تکون دادم _بله _برای مامان ایناهم هست؟ این بچه طفل معصوم بفکر مادرشه بعد اون برخوردش باهاش چطوره _آره عزیزم برای همه س جلو رفتم یه قابلمه رو از پریسا گرفتم _دستت درد نکنه خیلی زیاد آوردی _نه بابا کم نیاد زیاد نیست زاپاس نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
.گذر از طوفان پارت اول تقدیم به نگاه مهربونتون✨ نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . .
جز صدای ترسناک خان که از چوب و فلک حرف میزد هیچی نشنیدم. صدای گریه‌ی طلا دختر کوچیک پنج روزم بلند شد. توی این وضع اصلا توان بغلش کردنش رو ندارم. جوری بی تابی میکنه که انگار زمان زیادیه گریه میکنه. نتونستم طاقت بیارم سمتش رفتم و بغلش کردم. صدای نعیمه دایه‌ی خان که هر لحظه نزدیک تر میشد پاهام رو سست کرد و اگر طلا بغلم‌نبود حتما میفتادم _فرامرز صبر کن... با تو ام در اتاق با شتاب باز شد و خان با صورتی سرخ و عصبی داخل اومد. با دیدن ترکه‌ایی که توی دستش بود از ترس قدمی به عقب برداشتم _فرامرز زنت تازه زاییده! نعینه نفس نفس زنون داخل اومد. خان خیره و عصبی بهم‌زل زد به دایه‌ش گفت _ بچه رو بگیر برو پایین. توی این مورد حق دخالت به هیچ‌کس رو نمیدم نعیمه نگاه نا امیدی به خان انداخت و سمتم اومد. طلا رو ازم‌گرفت و آهسته گفت _فقط بگو ببخشید https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
جز صدای ترسناک خان که از چوب و فلک حرف میزد هیچی نشنیدم. صدای گریه‌ی طلا دختر کوچیک پنج روزم بلند شد. توی این وضع اصلا توان بغلش کردنش رو ندارم. جوری بی تابی میکنه که انگار زمان زیادیه گریه میکنه. نتونستم طاقت بیارم سمتش رفتم و بغلش کردم. صدای نعیمه دایه‌ی خان که هر لحظه نزدیک تر میشد پاهام رو سست کرد و اگر طلا بغلم‌نبود حتما میفتادم _فرامرز صبر کن... با تو ام در اتاق با شتاب باز شد و خان با صورتی سرخ و عصبی داخل اومد. با دیدن ترکه‌ایی که توی دستش بود از ترس قدمی به عقب برداشتم _فرامرز زنت تازه زاییده! نعینه نفس نفس زنون داخل اومد. خان خیره و عصبی بهم‌زل زد به دایه‌ش گفت _ بچه رو بگیر برو پایین. توی این مورد حق دخالت به هیچ‌کس رو نمیدم نعیمه نگاه نا امیدی به خان انداخت و سمتم اومد. طلا رو ازم‌گرفت و آهسته گفت _فقط بگو ببخشید https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
هدایت شده از دُرنـجف
حکمت های ۲۳۷_۲۳۵.mp3
16.59M
📌 📒با موضوع: تعریف عاقل و جاهل ، تشبیه تعلق دل به دنیا ، نیت عبادت و و 📆 ۲۶ دی ۱۴۰۲ 🎤 با سخنرانی: ❇️روزانه 15 دقیقه از کلام امیر لذت ببریم و دیگران را نیز دعوت کنیم تا در ثوابش شریک شویم. 🌺 👇👇لیـــــــــنک دعوت 👇 📤 https://eitaa.com/mahdavi_arfae