eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
13.3هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  حضرت مادر
سلام مهربونا قربانی عید قربان هم با کمک شما عزیزان انجام شد😍 خدا خیر دنیا و آخرت بهتون بده ،ان شاءالله بزودی زود دستتون به ضریح آقا امام حسین جانمون برسه ♥️ ممنون که همراهمون هستید 🙏🌸 خداحفظتون کنه بمونید برامون 🌹
خب خب حالا بریم برای عید غدیرآماده بشیم😍
هدایت شده از  حضرت مادر
عزیزانی که میخوان مثل پارسال برای پخت غذای عید غدیر کنارمون باشن و سهیم باشن یاعلی بگید برای یکی از شماره کارت هات واریز بزنید بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه 5894631547765255 محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید واریزی رو برای ادمین ارسال کنیددوستان اگربیشترجمع بشه برای کارهای خیردیگه هزینه میشه @Karbala15
‌ 🔸 به اعیاد سعید رسیدیم ان شاءالله این هفته عید سعید قربان هفته بعد عید سعید غدیر و هفته بعدش عید سعید جلیلی را جشن بگیریم 😁 عید سعید قربان مبارک باد...
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت897 گذر از طوفان✨ کمی آب خوردم و به بشقاب نگاهی انداختم اگر نم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ قاشق رو برداشتم و مشغول شدم از آشپزخونه بیرون اومد کنارم نشست یه پیاله ماست روی میز گذاشت _غذات تموم شد ماست رو کامل بخور منتظر جوابم نموند رو به شوهرش گفت _خواستم آب پرتقال بگیرم چند تا پرتقال بیشتر داخل یخچال نیست یه زنگ به طیب بزن بگو سر راه میوه بخره بیاره _چشم برم وضو بگیرم بعد بهش زنگ میزنم _چشمت سلامت ،دستت درد نکنه آخرین قاشق رو خوردم دستمالی روبرداشتم گوشه لبم کشیدم و زیر لب گفتم _ممنون _نوش جانت ماستمم بخور اگر نخورمش کوتاه نمیاد یه چیزی بهش بگم شاید بیخیال شد _فکر کنم برای معده م خوب نیست بعضی وقتها هم ضعف میکنم _زیادش ضرر داره این چند قاشق طوری نمیشه نفسم رو بیرون فرستادم کلافه پیاله رو برداشتم و زیر نگاهش همه ماست رو خوردم و تشکر کردم و نوش جانی گفت ظرف ها رو داخل سینی گذاشت سینی رو برداشت و سمت آشپز خونه رفت و بعد از چند دقیقه برگشت و کنارم نشست دستش رو روی دستم گذاشت به چشم های قرمزم خیره شد زیر نگاهش دوام نیاوردم و سرم رو پایین انداختم _میدونم حالت خوب نیست و زمان میبره تا آروم بشی نمیخوام بگم حالا یه اتفاقی افتاده فراموش کن این حرفها شعاره حال بد کسی به سادگی خوب نمیشه و هر اتفاقی هم فراموش شدنی نیست ،ولی یه خواهشی ازت دارم میدونم خیلی سخته ولی ازت میخوام سعی کنی این چند روزی که خواهرای طاها و عروس ها میان برای خرید و کارهای عقد وعروسی یه طوری رفتار نکنی متوجه اتفاقهای که افتاده بشن دوست ندارم هیچکسی متوجه بشه چون نمیخوام بعدأ تو طاها اذیت بشید باشه؟ چشم هام با شنیدن حرفهاش پر اشک شد بزور لب زدم _عقد و عروسی لازم نیست هیچی هم نمیخوام بخرم زاپاس نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
خب خب حالا بریم برای عید غدیرآماده بشیم😍