AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
🔴وقتی طلاق گرفتم دخترم فقط ۱۲ سالش بود من رفتم خونه بابام دخترم با پدرش موند در هفته فقط یبار میدیدمش هر بار که دخترم میاومد خونه پدرم هر روز بیشتر از هفته قبل افسرده تر میشد فکر میکردم بخاطر جدایی منو پدرش تا اینکه یه هفته که قرار بود بیاد خونه پدرم نیومد نگران شدم زنگ زدم گفتن دخترت حالش بده سریع بیا بیمارستان بعد دو سه روز بستری بودن از دخترم دلیلشو پرسیدم گفت ...👇😭
https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1139 گذر از طوفان✨ در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم آقا حشمت سم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1140
گذر از طوفان✨
چادر و کیفم رو روی تخت گذاشتم و نشستم و نفسی کشیدم با صدای طاها سرم رو چرخوندم
_به چی فکر میکنی ؟
_وسایل بزارم داخل چمدون زشت نیست؟
صدای خنده ش بلند شد
_چرا بد بشه؟ولی کمد پایین هم هست
_میدونم گفتم الان بزاریم داخل چمدون بعد اونجا داخل کمد بچینمشون
سمت کمد رفت درش رو باز کرد
_کدوم چمدونم بیارم
نگاهم بین دوتا چمدون جابجاشد
_وسایل هر دوتامون داخل چمدون سورمه ای جا میشه؟
بیرونش آورد چرخوندش
_آره ،اگر نشه لباس هاورو میندازم روی دستم میبریم
_برای پایین نمیگم
سوالی به چشم هام زل زد
_پس واسه کجا؟
_سفرمون دیگه
لبخند روی لبهاش نشست
_آها ،آره فکر کنم خوبه
_لباس های روی رگال میاری
_باشه عزیز دلم
بلند شدم سمت دراور رفتم کشو ها رو باز کردم چند دست لباس برداشتم و گوشه تخت گذاشتم طاها چمدون رو باز کرد وسایلی که لازم داشتیم رو مرتب داخل چمدون گذاشت بستش، لبه تخت نشست با نگاه پر از ذوقش گفت
_نورا چشم هات رو ببند
تعجب کردم و ابروهام رو بالا انداختم
_چرا؟
_یه لحظه ببند میخوام یه چیزی بهت بگم
تعجبم بیشتر شد
_با چشم باز نمیشه بشنوم!
_نه چند ثانیه ببند
_میخوای بترسونیم ؟
چشم هاش گرد شد
_عه مگه دیونه م توی این وضعیتت بترسونمت ،ببند که زودتر بریم پایین تا دنبالمون نیومدن
_نه دور از جان ،فقط زود حرفت رو بزن
_باشه فداتشم
پلک هام رو روی هم گذاشتم ،با آویزون شدن چیزی روی لباسم دستم رو بالا آوردم روی گردنم کشیدم
صداش از کنار گوشم بلند شد
_چشم هات رو باز کن
به پلاک الله ای که کف دستم گرفت بودم خیره شدم و حیرت زده گفتم
_وای طاها چقد قشنگه
صورتم رو بوسید
_مبارکت باشه خانمی
دستم رو پایین آوردم رو به آینه چرخیدم نگاهم روی پلاک و زنجیری که روی لباس میدرخشید ثابت موند
_طاها ممنون خیلی نازه
سمتش چرخیدم
_حالا مناسبت این کادوی زیبا چیه؟
به کلمه الله خیره شد
_خیلی وقت پیش برات خریدمش، میخواستم شبی که با مامان اینا بیایم خواستگاری بهت بدمش بگم بندازش گردنت که الله همه جا مواظبت باشه
نفس عمیقی کشید و ادامه داد
_با اون اتفاق های که افتاد دیگه نشد بهت بدمش چند روز پیش در کمد باز کردم دیدمش گفتم الان بندازمش گردنت که خدا مواظب عزیزانم باشه
لبخند ملیحی زدم به شوخی گفتم
_دستت درد نکنه ،خوشبحال عزیزانت
با انگشتش ضربه آرومی روی بینیم زد
_حسودی نکن که اصلا بهت نمیاد ،بعدشم هیچکسی نمیتونه جای خانومم بگیره حتی فسقلی هامون
با خنده گفت
_پس خیالت راحت
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #اخبار_شیعه 🎤 #مداحی
🎬 نماهنگ بیمردم
🔰 رهبر معظم انقلاباسلامی بعد از مراسم دیشب به حاج مهدیرسولی فرمودند: این مرثیهی شما (اشاره به مداحی #بی_مردم) کار یک منبر نه بلکه کار چند منبر رو با هم کرد.
هدایت شده از حضرت مادر
9ـ احترام به کودک.mp3
12.12M
🔸 درس نهم: احترام به کودک از بدو تولد
استادغلامی🍃✨
#تربیت نسل مهدوی
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهیدرسولخلیلی
۲۷آبان ۱۴۰۳
یازدهمین سالگرد شهادت
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1140 گذر از طوفان✨ چادر و کیفم رو روی تخت گذاشتم و نشستم و نفسی
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1141
گذر از طوفان✨
در کمد رو بستم کف دستم رو روی زمین گذاشتم و بلند شدم، گیر پشت سرم رو باز کردم و دستم رو توی موهام کشیدم طاها سینی به دست داخل اومد در رو بست
نگاهش توی صورتم چرخید
_خسته نباشی ،خانم حرف گوش نکن مگه نگفتم صبر کن خودم میام لباس ها رو میچینم.
موهام رو روی شونه م مرتب کردم
_گفتم میچینم چمدون بر نمیدارم، صبر کردم بیایی
آروم خندید سینی رو روی میز گذاشت چمدون رو برداشت و بالای کمد گذاشت
_با این وضعیتت فقط چمدون برداشتنت رو کم دارم
لبم رو جمع کردم
_مگه وضعیتم چشه؟
لیوان شیر رو برداشت فاصله ش رو باهم پر کرد بین خندیدنش گفت
_اینطوری خودتو لوس نکن ،یه چمدون یه نفر رو میخوای سه نفری بردارید بعد بگی سنگین بود
یهوی صدای خنده م بلند شد سریع دستم رو روی دهنم گذاشتم
_خیلی مسخره ای، الان مامان اینا میگن نورا زده به سرش این وقت شب با صدای میخنده
_بیا شیر و خرمات رو بخور فعلا که بیدارن بخوابن هم صدات تا اتاقشون نمیره
وا رفته گفتم
_طاها مسواک زدم خودت هر دوتا لیوان بخور
ابروهاش رو بالا انداخت
_بخاطر یه مسواک زدن شیر نمیخوری ،عه تنبلی اینطوری نداشتیم ها
_تنبل نیستم سخته برام با این وضعیت بخاطر مسواک زدن برم داخل هال شاید یهویی بابا از اتاق بیاد بیرون اون وقت خجالت میکشم
_وقتی روشویی داخل حموم هست چرا داخل هال بری؟
متعجب گفتم
_برم سرویس که راحت ترم بعد میخوای برم داخل حموم مسواک بزنم؟برای حموم رفتن هم وقتی کسی خونه نباشه میرم
از حرفم جا خورد
_منظورم داخل اتاق
چشم هام گرد شد
_مگه اینجا حموم هست!
لیوان شیر رو جلوی صورتم گرفت
_بله عزیزم شیرتو بخور، پیش خودت فکر نکردی اون در کنار پنجره چیه؟
نگاهم ببین طاها و مسیری که بهش چشم دوخته بود جابجا شد
_نه فکر کردم انباری یا یه اتاق دیگه ای باشه
خنده صدا داری کرد
_بگیر بخور از دهن افتاد
_دستام کثیف برم بشورم میام
یکی از خرماها رو برداشت و سمت دهنم گرفت
_لازم نیست دست بشوری تا بری و برگردی شیر یخ کرده
لبخندی زدم دهنم رو باز کردم خرما و چند جرعه از شیر رو خوردم ناخواسته سر تا پای مردی که یه روز نامرد ترین فرد زندگیم میدونستمش ولی الان تحمل یک ساعت نبودنش رو ندارم رو برانداز کردم
صدای شوخ طبعش بلند شد
_قرار شد شیر و خرما بخوری نه با نگاهت منو قورت بدی
سریع چشم ازش برداشتم برای اینکه انکار کنم گفتم
_توی فکر بودم تو رو هم نگاه نمیکردم
خندید لیوان رو روی سینی گذاشت
_تو گفتی و منم باور کردم برو مسواکت رو بزن
آینده😐🙄🙄🙄
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
- بیوه برادرتون چند ماهشه؟
دندان هایش را با غیظ روی هم کشید
- چهار ماه...
دکتر عینکش رو روی میز گذاشت
- امضای #همسر_دومشون لازمه برای ورود به اتاق عمل هر چه زودتر خبرشون کنید
با درد لب گزیدم و اون با نفرت نگاهش رو از روی صورتم بالا کشید.
- کجا رو باید امضا کنم؟
دکتر که کم حوصله بود، تشر زد
- شما #برادرشوهرش نیستید مگه?
- دیروز صبح شدم شوهرش!
- یعنی الان همسر قانونی این خانوم هستی؟
شناسنامه رو که روی میز انداخت سریع بلند شدم
من این کله شق را خوب می شناختم.
- آره شوهرشم
https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1141 گذر از طوفان✨ در کمد رو بستم کف دستم رو روی زمین گذاشتم و
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1142
گذر از طوفان✨
مسواکم رو سر جاش گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم به سقف خیره شدم
طاها چراغ رو خاموش کرد سمت تخت اومد
_حواسمون نبود چراغ خواب رو بیاریم پایین
_یکی کنار تخت خودت بود برش داشتن
_آره صبح از مامان میپرسم ببینم گذاشتن داخل اتاق آبجی اینا یا انباری
صورتم رو چرخوندم
_صبح میخوایم بریم کجا؟
_بریم آزمایشگاه بعد برسونمت خونه، برم سرکار چطور مگه؟جایی کار داری؟
کاش این سه ماه رو میتونست کارهاش رو بیاره خونه انجام بده وقتی نیستش همش دل نگران میشم و دلتنگیم زیاد میشه
خدایا نمیدونم زیادی بهش وابسته شدم یا اینا همه ش علائم عشق و دوست داشتنه که تلاش میکردم پسش بزنم و بهش دل نبندم ولی الان یه کاری بهم کرده که تحمل دور بودن ازش رو ندارم، بهش بگم من هم باهاش میرم شرکت شاید قبول کنه
با صداش به خودم اومدم
_نورا حواست کجاست ؟شنیدی چی گفتم؟
_آره شنیدم، نه جایی کار ندارم ولی دوست دارم بیام شرکت.
ابروهاش بالا پرید
_بیایی شرکت که چی بشه؟
_مگه قبلا کار نمیکردم الانم میام توی کار بهت کمک میکنم
بلند شد و روی تخت نشست
_با این وضعیت بیایی به من کمک کنی؟
نوچی کردم، چی بهش بگم که راضی بشه برم
_خب داخل خونه م حوصله م سر میره اونجا سرگرم کار میشم
_از فردا میشینی درس میخونی شب هاهم رفع اشکال میکنیم ،بعدشم مدت طولانی روی صندلی بشینی برات ضرر داره
چند لحظه ای سکوت کردم و به چشم هاش خیره شدم توی ذهنم دنبال جوابی که باعث راضی شدنش بشه گشتم
_هر وقت از روی صندلی نشستن خسته شدم میرم داخل اتاق بایگانی زیر انداز میندازم اونجا میشینم و درس میخونم
بی صدا خندید
_عزیزم وقتی توی خونه راحت تر میتونی درس بخونی چه کاریه بیایی شرکت بخونی،
مامان و باباهم متوجه بشن پوست من رو میکنن
نفس کلافه ای کشیدم
_خب نمیشه این چند روز هم سر کار نری که من شیمی رو خوب تمرین کنم
لبخند دندون نمایی روی صورتش نشست
_عزیزدلم اینطوری پیش برم کلی کار روی هم انباشته میشه صدای بقیه هم در میاد و از همه مهم تر زندگی خرج داره ها بدون سر کار رفتن پول از کجا بیاریم؟
با اخلاقی که این چند وقت ازش شناختم یه ریال هم نداشته باشه برای پول از خانواده ش در خواست نمیکنه فعلا باید این چند وقت رو اینطوری بگذرونم تا بعد از به دنیا اومدن بچه هامون ببینم قبول میکنه برگردم سر کار یا بازم مخالفت میکنه
بوسه آرومی که روی دستم زده شد از فکر بیرونم آورد
_انقد توی فکر نرو بخوابیم که صبح زود بیاد بریم آزمایشگاه، خواب نمونیم
لبخندی زدم
_چشم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا ۖ وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲﴾
🔸 دری که خدا از رحمت به روی مردم بگشاید هیچ کس نتواند بست و آن در که او ببندد هیچ کس جز او نتواند گشود، و اوست خدای بیهمتای با حکمت و اقتدار.
💭 سوره: فاطر
هدایت شده از حضرت مادر
10ـ انتخاب نام نیک.mp3
12.03M
🔸 درس دهم: انتخاب نام نیک و با معنا
استادغلامی🍃✨
#تربیت نسل مهدوی
هدایت شده از حضرت مادر
تسبیحاتحضرتزهرا(علیهاالسلام )
روبدونِ تسبیحبگید..!
بابندبندھایِانگشتکهبگی
روزقیامتهمینابهحرفمیان
شھادتمیدنکهباهاشونذکرگفتی...!
شھیدحمیدسیاهکالیمرادی
هدایت شده از دُرنـجف
این روزا زیاد بگید السلام علیک یا امیرالمومنین
آخه یه همچین روزایی جواب سلام آقا رو توی مدینه نمیدادن...
هدایت شده از حضرت مادر
33.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ختمدهصلواتیکحمدوتوحید
هدیه به
#شهیدمهدیزینالدین
27 آبان سالروز شهادت
🔹 صوت ماندگار از شهید مهدی زین الدین
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1142 گذر از طوفان✨ مسواکم رو سر جاش گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1143
گذر از طوفان✨
ضربه آرومی به در اتاق زده شد مدادم رو روی میز گذاشتم با صندلی سمت در چرخیدم
با اینکه امروز چند باری زهرا خانم رو مامان صدا زدم ولی هنوز گفتنش برام راحت نشده وقتی هم گفته خودم بلند نشم در رو باز کنم بیشتر خجالت میکشم ،نفس عمیقی کشیدم
_بله مامان ؟
دستگیره در پایین کشیده شد با ورود طاها و شاخه گلی که دستش بود لبخند عمیقی روی لبم نشست
_سلام کی اومدی؟
جلو اومد شاخ گل رو بهم داد و خم شد صورتم رو بوسید
_سلام به روی ماهت
همین الان اومدم، گفتم نهار پیش خانمم بخورم بعد دوباره یه سر بر میگردم شرکت
دستم رو روی حلقه داخل انگشتش گذاشتم ،نمیدونم چرا هنوز ازش خجالت میکشم و نمیتونم مثل خودش ابراز احساسات کنم
رایحه خوش بوی که روی گل رز اسپری شده بود رو استشمام کردم
_چه کار خوبی کردی اومدی ،میخواستم این دوتا تست آخر حل کنم زنگ بزنم بهت غر بزنم کی بر میگردی
صدای خنده ش توی فضای اتاق پیچید
_عصر بچه ها شرکت نیستن تست هات رو حل کن بعد نهار یه کم استراحت کنم باهم بریم شرکت ،فقط از پله ها بالا بریم اذیت نمیشی؟
ذوق زده گفتم
_تعدادش زیاد نیست،راستی مگر قرار نبود ساختمان شرکت عوض بشه ؟
_چرا منتظریم کار نصب ها تموم بشه بعدش جابجایی انجام میشه
_اونجا دیگه آسانسور داره درسته؟
لبخندی گوشه لبش نشست
_آره عزیزم
کت و کیفش روی تخت گذاشت سمت در اتاق رفت
_ برم دو لیوان آب میوه بیارم بخوریم ،تا میام اون دوتا تست رو حل کن ببینم با تست های امروز چکار کردی
لبخندی زدم و سرم رو کج کردم
_چشم
_حواست به این دلبری کردن هات باشه ها
آروم خندیدم
_یه چشم گفتم ها
چشم هاش رو ریز کرد
_همون که گفتم دلبری بود
وسط خندیدنم گفتم
_نخیر چشم بود
با شیطنت گفت
_ببین دروغ گفتن زشته ها بچه ها میشنون یاد میگیرن پس انکار نکن
لبخند ملیحی زدم
_حالا بهش فکر میکنم
_باشه نورا خانم
تنبیه طاها😅😅😅
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
- بیوه برادرتون چند ماهشه؟
دندان هایش را با غیظ روی هم کشید
- چهار ماه...
دکتر عینکش رو روی میز گذاشت
- امضای #همسر_دومشون لازمه برای ورود به اتاق عمل هر چه زودتر خبرشون کنید
با درد لب گزیدم و اون با نفرت نگاهش رو از روی صورتم بالا کشید.
- کجا رو باید امضا کنم؟
دکتر که کم حوصله بود، تشر زد
- شما #برادرشوهرش نیستید مگه?
- دیروز صبح شدم شوهرش!
- یعنی الان همسر قانونی این خانوم هستی؟
شناسنامه رو که روی میز انداخت سریع بلند شدم
من این کله شق را خوب می شناختم.
- آره شوهرشم
https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e