eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.6هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دُرنـجف
هرگاه توانایى و دست يافتن بر چيزى فراوان شود؛ علاقه و آن كم گردد...! _اول‌روانشناس‌عالم‌،امام علی‌علیه‌السلام نهج‌البلاغه،حکمت۲۴۵
هدایت شده از  حضرت مادر
اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب العصر و زمان
هدایت شده از  حضرت مادر
اون کارهایی که گمنام انجام میدی، خاکشون میکنی هیچکس نمیفهمه اونها رو خود خدا، رشدشون میده... امروز برای خدا چیکار کردی؟!😉
هدایت شده از  حضرت مادر
سر مزار شهید رئیسی عزیز به یاد همه عزیزان
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1162 گذر از طوفان✨ از شدت دردی که توی کمرم میپیچید گریه م گرفته
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ تحمل چند ساعت درد دیگه توانم رو گرفته بود و بی رمق چشم هام چرخیدو طاها و مامان رو صدا زدم از شدت دردی که چند ساعت بعد از عمل بیشتر شده بود صورتم رو جمع کردم کاش یه مسکنی بهم بزنن دری که دارم کلا از بین بره با این وضعیت خدا میدونه چند روز باید در حال استراحت باشم همین روز اولی از روی تخت بودن خسته شدم ولی دکتر گفت فعلا باید این درد رو تحمل کنم با هیچ مسکنی هم آروم نمیشه نگاهی به تخت نوزاد ها انداختم چرا نمیتونم داخلشون ببینم بی حال لب زدم _طاها ؟مامان؟ طاها سریع خودش رو به کنار تخت رسوند به چشم هام خیره شد _جانم عزیزدلم خوبی؟ چشم هام رو بستم و باز کردم _بهترم، هنوز کمی درد دارم یه کمی آب بهم میدی خم شد پیشمونیم رو بوسید _ این چند بار بیدار شدن و خوابیدنت نگرانم کرد دکتر گفت فعلا طبیعی الان دوازده ساعت گذشته میتونی چیزی بخوری دکتر گفت آبمیوه بخوری مامان گفت نه بیدار شی اول خرما بخوری بعد آب میوه،خیلی تشنته؟اول آب برات بیارم دستم رو بالا آوردم گوشه لبم کشیدم بچها کجان؟مامان رفت؟ _خوابن،مامان رفت نماز بخونه الان میاد _مامان میخواد خرما بیاره؟ _نه عزیزم بابا آورده،همه بیرون منتظر هستن بیان ببیننت _کمک میکنی بشینم _نمیشه بلند بشی دکترت گفته باید صبر کنی بیاد ببینت _دراز کشیده چطوری خرما و آب بخورم لبخندی زد _تا چند ساعت نباید تکونی بخوری نوچی کردم و زیر لب همراه با درد گفتم _ای بابا، طاها _جانم؟ _امشب باید بیمارستان بمونم؟ _آره تا فردا باید باشیم کلافه چشم هام رو بستم و باز کردم _کاش میشید مرخص بشم بطری آب معدنی و بسته خرما رو با یه لیوان آورد _پرستار گفت امروز باید سوپ یا یه غذای میکس شده بخوری _گرسنه م نیست فقط تشنمه _نمیشه که تا فردا هیچی نخوری فعلا این چند تا خرما بخور بخور که به بابا اینا بگم بیان داخل ببیننت _باشه آب دهنم که خشک شده بود رو بزور قورت دادم و پرسیدم _ بابا رفت یا هنوز بیرونه؟ _خوابیدی با دکتر حرف زد خیالش راحت شد گفت میره یه سر به مغازه بزنه دوباره برمیگرده _کار خوبی کرده آینده😢😢😢😢 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از  حضرت مادر
💚 با هر نفسی سلام کردن عشق است آقا به شما احترام کردن عشق است امام خوب زمانم هر کجا هستید با هزاران عشق و ارادت سلام ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
☀️ قرار هرروز منتظران عهد ببندیم محمکتر از همیشه... 🧡
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام از قطعه ای از بهشت ان شاءالله بزودی زود همچین صبحی قسمتتون بشه ✨🤲
هدایت شده از دُرنـجف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانوم سه‌ ساله . . ما هنوز حرمت‌‌ رو‌ ندیدیم . . مددی‌ کن‌ بی‌ بی‌ جان . . 💔
هدایت شده از دُرنـجف
شهدای مدافع حرم
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1163 گذر از طوفان✨ تحمل چند ساعت درد دیگه توانم رو گرفته بود
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ با کمک طاها و مامان سوار ماشین شدم ،مامان چادرم رو مرتب کرد و در ماشین رو بست به طاها گفت _تند رانندگی نکنی، با بابات و بچه ها میرم زودتر برسیم _چشم حواسم هست سوار ماشین شد و در رو بست _طاها ؟ سرش رو چرخوند _جانم؟ _کاش مینا ومحیا با ما می اومدن لبخندی زد _نگران اسماء و امیری؟ _سرم رو کمی جابجا کردم _نگران نیستم دوست داشتم همراه خودمون بودن ،مگه قرار نبود اسم های انتخاب کردیم رو بنویسیم داخل قرآن بزاریم بگیم بابا اینا بردارن ببینیم چه اسمی در میاد ماشین رو راه انداخت بعد از چند ثانیه سکوت گفت _باید برای ثبت احوال اسم هارو میگفتم بین همه اسم ها اسماء و امیر بیشتر دوست داشتی همون هارو گفتم ثبت کنم قشنگم هستن _پس نظر بزرگتر هارو نپرسیدیم ناراحت نمیشن؟ آروم خندید _حق انتخاب اسم بچه با مادره ،وقتی هم اسم های خوبی انتخاب کردی اونام هم بدون شک اسم هارو دوست دارن لبخند زدم _کاش میشد صبر کنیم نظرشون بپرسیم _همه انتخابهات رو پسندیدن گفتن اسم های قشنگیه هرچی نورا گفته همون خوبه _باید همه اسم هارو میگفتی اون وقت نظر میدادن از گوشه چشمش نگاه مهربونی بهم انداخت _همون روزی که در باره ی اسم حرف میزدیم باید فقط تو انتخاب میکردی آروم خندیدم و آخ گفتم هر دوتا دستم رو روی شکمم گذاشتم _خودت رو لوس نکن با این وضعم نمیتونم بخندم آینده😱😱😱😱 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از  حضرت مادر
♦️‌ ❤️ 🔹‌ دیدن روی تو چشم دگری می خواهد. منظر حسن تو صاحب نظری می خواهد.. 🔹‌ باید از هر دو جهان بی خبرش گردانند هر که از کویِ وصالت خبری می خواهد. به نیت سلامتی و فرج امام زمان پنج صلوات 🦋اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🦋
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمت‌دوازدهم سراب🕳 _فائزه به این راحتی که میگی نیست، تا یه کلمه بگم میگن استغ
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 سراب🕳 با صدای باز شدن در اتاق ساعدم رو از روی چشم هام برداشتم دایی درحالی که دست هاش رو پشت کمرش گذاشته بود نگاهی به کل اتاق انداخت با لحن شوخ طبعش گفت _صنم چی توی این اتاق دیدی که از دل نمیکنی؟ از وقتی اومدی خودت رو حبس کردی توی اتاق ،به منم نشونش بده ببینم چیه که به همه ی ما ترجیحش دادی ناخواسته لبخند روی لبم نشست _یه کمی بی حوصله م نگاه چپ چپی بهم انداخت _دیگه حق نداری بیایی داخل اتاق بشینی و غمبرک بزنی بلند شو بریم پیش حاج بابا و خانم جون ‌،صدرا هم زنگ زد پرسید خوابی یا بیدار داره میاد اینجا _عه دایی این چه حرفیه _حرف حق دستم رو کشید از روی تخت پایین رفتم با دایی هم قدم شدم از اتاق بیرون رفتم خانم جون با دیدن من و دایی لبخند زد _مادر بیا بشین بگم زیبا خانم چایی بیاره کنار حاج خانم نشستم دایی سمت مبل یه نفر رفت و نشست _خانم جون صبر کنید داداش صدرا برسه بعد چایی میخوریم دایی ابرو هاش رو بالا انداخت _شاید داداش صدرا جونت چایی نخواد بعد چرا ما منتظر بشینیم ؟ از لحن دایی خنده م گرفت _دایی خب شما بخور من فعلا نمیخورم الان براتون چایی میارم _نه دیگه منتظر صدرا خان میمونم بجای چایی آوردن هم فردا یه کیک خوشمزه درست کن سرم رو تکون دادم _چشم این همه غر زدید به سفارش کیک برسیم صدای خنده خانم جون بلند شد _رضا دخترم رو اذیت نکن دایی روی مبل جابجا شد _خانم جون کی حریف زبون صنم میشه ازش طرفداری نکنید _دایی حسادت خوب نیست ها؟ با دستش بهم اشاره کرد و به خانم جون گفت _بفرمایید مادر من داره به من میگه حسود حاج بابا عصا به دست وارد سالن شد _خب صنم راست میگه دیگه حسودی نکن یهویی صدای خنده هر چهارتامون بلند شد دایی به شوخی گفت _باشه آقا جون صنم خانم یه کاری نکنه امشب من رو بندازید داخل حیاط خیلی خوبه نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ قسمت اول https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932 ✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨ ‌‌‌
هدایت شده از  حضرت مادر
الحمدلله کلام آقا معجزه میکنه
هدایت شده از  حضرت مادر
سلامًا على من مَرَّ على مُرَّنا فحَلَّاه. سلام بر او که بر تلخیمان گذشت و شیرینش کرد... ‌
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1164 گذر از طوفان✨ با کمک طاها و مامان سوار ماشین شدم ،مامان چا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸 گذر از طوفان✨ مامان اسپند رو دور سر من و بچه چرخوند از کنارمون رد شد طاها آب میوه به دست سمتم اومد لیوان رو جلوی دستم گرفت _دستت درد نکنه مهربون به چشم هام زل زد _نوش جانت کمی از آب میوه رو خوردم _با بابا حرف زدی؟ _آره _میخواد بیاد اینجا؟ _گفت تا دو سه روز آینده نمیاد ولی هر روز زنگ میزنه باهات حرف بزنه وا رفته گفتم _عه چرا؟ _عمو و عمه اینا با دایی وخاله اینا همگی گفتن باهم بریم بابا گفت چند روزی استراحت کنی حالت بهتر بشه بعد میان _آها حتما ناز بانو هم میخواد بیاد آروم خندید _آره مگه میشه نیاد ،وقتی بابا بیمارستان بود کنارش نشسته بودم زنگ زد به بابا صدای گوشیش بلند بود نمیدونی چطور شاکی بود چرا بابا نیاوردش بیمارستان ولی با جواب بابا دیگه نشد حرفی بزنه سریع خدا حافظی کرد _عادتشه همیشه شلوغ بازی راه بندازه، بابا چی گفت؟ یهوی خنده ش گرفت _گفت مشکلات این چند سال کم بچه م رو اذیت نکرده دستت درد نکنه اگر اون روزها چند وقت خانواده بابا عجله نمیکردن و ناز بانو رو برای بابا لقمه نمیگرفتن الان این همه مشکلات پیش نمی اومد بابا هم انقد شکسته نمیشد آینده😍😍😍😍 https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
☀️ قرار هرروز منتظران عهد ببندیم محمکتر از همیشه... 🧡
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 #قسمت‌‌سیزدهم سراب🕳 با صدای باز شدن در اتاق ساعدم رو از روی چشم هام برداشتم د
✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨✨🌘✨🌘✨✨ ✨🌘 سراب🕳 همزمان با ورود صدرا دایی از روی مبل بلند شد نگاهش بین چمدون دست صدرا و خانم جون جا بجا شد به شوخی گفت _صدرا اومدی قهر؟چه خبر شده !سوگند و سعید هم میان؟ صدا خنده صدرا بلند شد بعد از حال و احوال کنار حاج بابا نشست خودم رو جلوی میز عسلی کشیدم یکی از استکان ها رو برداشتم و روی میز کنار صدر گذاشتم _ممنون _نوش جان با صدرا گفتن حاج بابا روی مبل جابجا شدم که به صورتش تسلط داشته باشه _جانم حاج بابا _حاج فتاح اینا رفتن خونه شون یا هنوز هستن؟ صدرا جرعه ای از چاییش رو خورد استکان رو روی دسته مبل نگهداشت _بعد از شام مثل لشکر شسکت خورده رفتن دایی بی صدا خندید _مگه برای دعوا اومده بودن؟ _وقتی فهمیدن صنم خونه نیست بدجور توی ذوقشون خورد و ناراحت شدن نگاهش سمت حاج بابا رفت __حاج فتاح گفت خب حاجی و حاج خانم هم امشب می اومدن اینطوری زودتر تکلیف این دوتا جون روشن میشد تاریخ عقد هم مشخص میکردیم چشم ها با شنیدن کلمه عقد گرد شد کنترل صدا رو از دست دادم بُهت زده گفتم _عقد؟ بقیه هم مثل من از حرفی که شنیدن شوکه شدن ‌‌،دایی ابروهاش رو توی هم کشید و گفت _حاج فتاح و خانواده ش چه برنامه ریزی کردن برای خودشون بریدن و دوختن ،اول به بهانه و سر زدن و دور هم بودن اصرار داشت بیان بعد بحث خواستگاری وسط کشیدن الانم گفته عقد !والا عجب رویی دارن نفس عمیقی کشیدم و ناراحت گفتم _وقتی بابا انقد رو بهشون میده اونام سعی میکنن از هر فرصتی سو استفاده کنن خانم جون دستم رو گرفت _عه تصدوقت بشم چرا اینطوری حرص و جوش میخوری یه حرفی زدن ،عملی که نشده دایی سرش رو متاسف تکون داد _مادر من اینا تا حرفی که زدن عملی نکنن کوتاه بیا نیستن صدای لعنت بر شیطون گفتن حاج بابا بلند شد _رضا شلوغش نکن تو دل بچه م خالی شد نگاه مقدرانه ش رو به چشمام دوخت _باباجان نگران نباش مگه الکی میشه کسی رو به عقد کسی دیگه ای در آورد تا وقتی من باشم هیچکی نمیتونه همچین کاری انجام بده ،الانم بجای فکر وخیال الکی کردن و ذهن خودت رو مشغول کردن میوه ت رو بخور به هیچی فکر نکن نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ قسمت اول https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/54932 ✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨ ✨🌘🌘✨🌘🌘✨🌘✨🌘✨
هدایت شده از  حضرت مادر
پنجشنبه اس برای آمرزش روح درگذشتگانمون فاتحه ای بخونیم اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
امام صادق(ع)فرمودند: ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است. از صدقه شب و روز جمعه جا نمونید هزار برابر ثواب داره ها بزنیدروی شماره کارت کپی میشه
5892107046105584
کارت بنام گروه جهادی حضرت مادر اگر برای شماره کارت گروه جهادی واریز نشد به این شماره کارت واریز بزنید بزنید روی شماره کارت کپی میشه
5894631547765255
محمدی https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c رسید رو برای ادمین بفرستید🙏 @Karbala15 اجرتون باحضرت زهرا(س)
شـــهــیــدانـــه🌱
امام صادق(ع)فرمودند: ثواب صدقه در شب و روز جمعه هزار برابر است. #بحار_الانوار از صدقه شب و روز جمعه
تصمیم گرفتیم با کمک شما دوستان برای این عزیزان قدمی برداریم می‌خواهید در ثواب آن لحظه شریک باشید؟ از ده هزار تا هرچقد در توانتونه کمک یا صدقه بدید اجرتون با آقا امیرالمومنین(ع) و خانم حضرت زهرا(س)
نگاه خاص همسری که تازه بهش محرم شده بودم ازارم میداد. _چه موهای قشنگی داری؟ تازه متوجه شدم که روسری سرم نیست. دستم رو کشید مجبور شدم بشینم کنارش. _من چقدر خوشبختم صبح که چشم هام رو باز کردم با یه فرشته ی کوچولو روبرو شدم. سر به زیر گفتم: _اقا اشتباه کردیم بی اجازه ی مادرتون ... _تو درست ترین تصمیم زندگی منی. _شما نمی ترسید؟ _میترسم ولی نه از مادرم، اونو راضی میکنم. _پس از کی میترسید؟ https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
نگار بعد از پدر و مادرش مجبوره تو خونه ای کنه که اونجا بودن غافل از اینکه احمدرضا اون خونه بهش 💯 داره ولی مادش که شدیدا به اصالت خانوادگی🚫 اهمیت میده مخالفه تا اینکه متوجه میشه برادرش رامین♨️ هم به نگار علاقه داره.... https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه شب زیارتی اباعبدالله دعوت شدید به زیارت حضرت رقیه نبین توی خرابه‌هام آسمونا جای منه
نگاه خاص همسری که تازه بهش محرم شده بودم ازارم میداد. _چه موهای قشنگی داری؟ تازه متوجه شدم که روسری سرم نیست. دستم رو کشید مجبور شدم بشینم کنارش. _من چقدر خوشبختم صبح که چشم هام رو باز کردم با یه فرشته ی کوچولو روبرو شدم. سر به زیر گفتم: _اقا اشتباه کردیم بی اجازه ی مادرتون ... _تو درست ترین تصمیم زندگی منی. _شما نمی ترسید؟ _میترسم ولی نه از مادرم، اونو راضی میکنم. _پس از کی میترسید؟ https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17
نگار بعد از پدر و مادرش مجبوره تو خونه ای کنه که اونجا بودن غافل از اینکه احمدرضا اون خونه بهش 💯 داره ولی مادش که شدیدا به اصالت خانوادگی🚫 اهمیت میده مخالفه تا اینکه متوجه میشه برادرش رامین♨️ هم به نگار علاقه داره.... https://eitaa.com/joinchat/3211591697C5c62ed6d17