#روضه_حضرت_ام_البنین_س
"لا حول و لاقوة الا بالله العلی العظیم حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر"
ام البنین شدم که شوم یاور حسین
تا گل بیاورم، بشود پرپر حسین
قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین
هستند دختران علی در بر حسین
هستند مثل مادرشان مضطر حسین
*وقتی میخواست کاروان حرکت کنه، دیدن ام البنین اومد زانو زد جلو ابی عبدالله..*
عهدی ست بین ام بنین و خدای خود
غیر از رضای دوست نخواهم برای خود
من دل نبسته ام به دلِ بچه های خود
اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود
عباس من فدای علی اصغر حسین
گفت آقا..
شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند
قسمت نبود زودتر از این فدا شوند
حالا بناست راهی دشت بلا شوند
حتی اگر که تک تک شان سر جدا شوند
جای گلایه نیست، فدای سر حسین
هر چند او دگر پسر خویش را ندید
*الهی قربونت برم مادر یا ام البنین، بخدا خیلی از تو این روضه حاجت گرفتن، اگر کاری داشتن گره خیلی کوری داشتن به دست با کفایت ام البنین حاجت گرفتن، مادر ابالفضله، مگر میشه نگاه نکنه..*
هر چند او دگر پسر خویش را ندید
اما غمین نبود که عباس شد شهید
*برا این غمگین نبود که عباسشو کشتن..*
دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید
بودند دیو و دد همه سيراب و میمکید
خاتم ز قحط آب لب انور حسین
کارش دگر نشستنِ در آفتاب شد
آب زلال در نظر او مذاب شد
شرمنده ی نگاه غریب رباب شد
از اینکه هم قبیله ی شمر است آب شد
رو میگرفت نزد دو تا خواهر حسین
دیگر مدینه خنده به لب های او ندید
او نیز مثل زینب کبری قدش خمید
گرچه صبور بود کم آورد تا شنید
یک مرد بی حیا وسط مجلس یزید
با دست اشاره کرد سوی دختر حسین
شام یک محشر کبری ست، کجایی عباس؟
خواهرت بی کس و تنهاست، کجایی عباس؟
به نوامیس خدا پیر و جوان خندیدند
آستین معجر زن هاست، کجایی عباس؟
گاهی از طشت غضب کن که نگاهم نکنند
بی حیا روبروی ماست، کجایی عباس؟
https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af
2. از آن موقعی.mp3
2.99M
#روضه_حضرت_ام_البنین_س
#گریز_به_حضرت_اباالفضل_ع
#مرحوم_کوثری
از اون موقعی که این کاروان از مدینه بیرون آمد ، اُم البنین ( سلام الله علیها ) ، می آمد کنار قبرستان بقیع صدا میزد دیگه به من اُم البنین نگویید
دیگر مرا اُم البنین نخوانید
دیگر مرا به این سِمَت ندانید
من نبودم کربلا ،
ببینم با عباسم چکار کردند ؟
ولی برام خبر آوردن ،
دست هاشو از بدنش جدا کردند ..
. واویلا ...
چه موقعی رو این بی بیِ مُجلّله ،
در نظر داشت ؟
همان موقعی که « «لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْکِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ »
در زیارت نامه اش بخوانیم : « أَشْهَدُ أَنَّكَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً » مظلوم شهید شدی
آقاجان ، ... چون در میدان شجاعت ،
اگه از یک طرف دشمن بیاد ،
دفاع برای شجاع خیلی آسانه ،
اما درباره اباالفضل داره : « وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ » ... از همه طرف حمله شد به اباالفضل ، ... یاالله ...
عرض کنم یا نکنم ، برادرها ، دیده اید آدم از بالای بلندی ،
بخواد رو زمین بیاید ،
باید این دستها رو جلوی صورت بگیره ، با صورت نیاد به روی زمین ، ... یاالله ...
ابالفضل که دست در بدن نداشت ، بمیرم ، یه وقت دیدند آقا با صورت ، به روی زمین ..
ای اهل حرم
میرو علمدار نیامد
علمدار نیامد ، علمدار نیامد
« حسین ... »
سقای حسین سید و سالار نیامد
علمدار نیامد ، علمدار نیامد
« حسین ... »
وَ قَتَلْ عَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ، وَ سَقَطَ الْعَبَّاسْ ...
https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af
مداحی_آنلاین_نفس_در_گوشه_ی_این_سینه.mp3
1.99M
#روضه_حضرت_ام_البنین_س -
#دشتی
#حاج محمود کریمی
نفس در گوشه ی این سینه بسته
وای ترک بر چهره ی آیینه بسته
ای گلم زبس خاک بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
بیرون مدینه وارد خیمه زنها شد.
چند باری بین زنها رو نگاه گرد
بعدام البنین...گفت...بگین زینبم کجاست
زینب جلو امد
ای مادر...ای مادر
تا چشمبه زینب افتاد دو دستی تو سرش زد
عزیز دلمپس چرا اینقدر پیرشدی..
یکسپری داد به ام البین.ای ن یادگاری عباس .
بعضی ها مشک رو همگفتند
گفت اینها رو کار ندارم.
بگین حسینم چی شد
گفتند عباس تو کشتند
گفت حسینم چی شد
گفتند دستها ی عباس تو از بدن جدا کردند
گفت ..حسینم چی شد.
گفتند...گفتند
ام البنین
فقط میگفت..حسین...حسین..
..حسین.چی شد.
زینب گفت مادر..
خودم دیدم گلویش را بریدند
صحبت که به اینجا رسید
دیدندام البنین از خیمه بیرون امد
رو خاکا به زمین خورددیدند.
خاکا ها رو برمیداره روسرش میریزهومیگه حسین.
هی میگه حسین ام البنین برات بمیره
نکه کاش می مردم.
اینروز و نمیدیدم ....حسین.حسین.
حسین و خیلی دوست داشت..
گفتند ام البنین چرا همه ش میگی حسین.
اسم عباس تو نمیگی
گفت اخه حسین مادر نداره..
https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af
روضه حضرت ام البنین سلام الله علیها .mp3
13.29M
۲۴ آذر ۱۴۰۳
#روضه_حضرت_ام_البنین_س
سوی دروازه های شهر نبی
کاروانی زدور می آید
کاروانی که از میانه ی آن
عطر عشق و حضور می آید
زودتر زانکه قافله برسد
قاصدی آمده ز جانبشان
قاصدی که سیاه پوشیده
مو پریشان و دیده اش گریان
در میان مدینه با ناله
میدود داد میزند: مردم
"پور شیر خدای را کشتند
عوض چند کیسه ی گندم
همه از خانه ها برون آیید
حاجی داغ دیده آمده است
دختر سید زنان جهان
قدو بالا خمیده آمده است
عمه زینب زدور شیون کرد
شهر را غرق شور و غوغا کرد
ام کلثوم از نفس افتاد
یاد لبخندهای سقا کرد
سیدالساجدین به اشک روان
شعر ذبح عظیم می خواند
طفل عباس را نموده بغل
او "فاما الیتیم" می خواند*
ناگهان شهر از نفس افتاد
بغض شهر مدینه شد سنگین
زینب از ناقه خویش را انداخت
چونکه از ره رسید ام بنین
مادر ساقی و خدای ادب
دستهای عقیله را بوسید
با دو چشمی ز اشک آکنده
پرسشی را ز زینبش پرسید
گفت: بی بی تصدق سرتان
مجلس آرای عالمینم کو
ذوالجناحش چرا هویدا نیست
زینب من بگو حسینم کو
ناله زد دختر امیر عرب
گشت افلاک جمله مدهوشش
گفت ام البنین مپرس مپرس
رفت در جان پناه آغوشش
سر پاک برادر من را
از بدن از قفا جدا کردند
حجت الله را به دشت بلا
کوفیان خارجی صدا کردند
درمیان دو نهر آب روان
گشت یک طفل شیرخواره شهید
پیش چشمان بیقرار رباب
دست و پا زد ز گاهواره پرید
https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af