eitaa logo
مؤسسه مداحی کریمه
15.1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
175 فایل
آموزش اصول وفنون مداحی،روضه خوانی و سینه زنی ومولودی خوانی و...باتمرکزبرمهارت افزایی 📌به صورت حضوری،مجازی وخصوصی 📌اعطای گواهینامه معتبر 📌اساتید مجرب حوزه و دانشگاه پشتیبانی:@karimeadmin 🏢قم،صفاییه
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹یا سریع الرضا🔹 غصه آورده‌ام، غم آوردم باز شرمنده‌ام کم آوردم باز شرمنده‌ام که خام شدم دانه دیدم اسیر دام شدم آمدم تا حساب صاف کنم باز می‌خواهم اعتراف کنم ای فدای نوازش و خشمت کاش هرگز نیفتم از چشمت... بی نگاه تو عشق کامل نیست دل اگر بی‌تو می‌تپد دل نیست به تماشایت ای همه باقی «تبکی عینی بدمع مشتاقی» گر چه رنگ پریده‌ای دارم جان بر لب رسیده‌ای دارم به تن سردم آفتاب بده به سؤال دلم جواب بده یا الهی! خرابی‌ام کم نیست هیچ چیزم شبیه آدم نیست ای خدا از خرابی‌ام کم کن خانه‌ام را بساز و محکم کن... بارم افتاده با هزار دلیل «و انا عبدک الضعیف و ذلیل» تو مرا از غبارها بتکان ماهی‌ات را به آب‌ها برسان خسته‌ام ای خدا مرا دریاب «یا سریع الرضا» مرا دریاب 📝
؛ فرازی از یک الهی به شور قیام حسین به فریاد سرخ و پیام حسین به آنان که محو نگاهش شدند شهید سرافراز راهش شدند.. به مردانِ در عشق، ضرب‌المثل به مرگی که شیرین‌تر است از عسل به شیدایی مسلم بن عقیل به اول شهید از تبار خلیل.. به دستی که در علقمه، شد قلم وفایش به عالم، عَلَم شد عَلَم به آبی که از چشمۀ مشک ریخت به زینب که از روی تلّ اشک ریخت به گودال بالاتر از طاقِ عرش به خونی که پاشید بر ساق عرش به «روز دهم» زیر چرخ کبود که «خورشید بر نیزه گل کرده بود» به قنداقه‌ای که به معراج رفت به پیراهنی که به تاراج رفت به اسبی که کوبید سر بر زمین به خون‌های جاری در آن سرزمین به ماهی که مهرش شده مشتری به ایثار انگشت و انگشتری به آیات کهف و به آیات نور به مهمانی سر، میان تنور به عاشق‌ترین خواهر روزگار که صبر و وفا را، شد آموزگار به غم‌های بانوی مَحمِل‌نشین به ایراد آن خطبۀ آتشین به شور مناجات مولا علی به جان‌های پیوسته با «یا علی» به تأثیر شب‌ناله‌هایِ کمیل به سوز علی، در دعای کمیل به دل‌های عاشق، قراری ببخش فروغی از آیینه‌داری ببخش که نور دل اهل بینش تویی سرآغاز هر آفرینش تویی به راه تو آنان که سر داده‌اند ز فضل تو ما را خبر داده‌اند.. ندارم کسی جز تو فریاد‌رس تویی داد‌خواه و تویی داد‌رس الهی و ربی! پناهم بده به سرمنزل عشق راهم بده مرا جز تو، با کس سر و کار نیست پذیرندۀ توبه غیر از تو کیست؟ نه چشمی نظر می‌کند سوی من نه راه فراری فراروی من.. تو گرداندی از من بلا را به لطف ندیده گرفتی خطا را به لطف به صد مرحمت ای خدای جلیل پراکندی از من ثنای جمیل ثنایی که شایستۀ من نبود سزاوار تشریف این تن نبود ندیدی به کردار من جز قصور مرا بردی از چاهِ ظلمت به نور منم شرمسار از بَدِ حال خود زمین‌گیرِ زنجیرِ اعمال خود.. نشد دامنم پاک از خار‌ها شکستم حریم تو را بار‌ها سزد گر ببارد بلا بر سرم که در بند نفس جنایت‌گرم نه این بد‌دلی، در سرشت من است حجاب دعا، فعل زشت من است تو آگاهی از زشتی کار من نباشد نهان از تو اسرار من مرا اشک‌باران‌تر از ابر کن عقوبت اگر می‌کنی، صبر کن مرا داد دنیا فریب از غرور به زندانم از آرزوهای دور نباشی اگر دست‌گیرم هنوز به نادانی خود دلیرم هنوز مرا خواب غفلت گرفتار کرد مرا نفس فرمان‌روا خوار کرد پی خواهش دل شدم سال‌ها شکسته‌ست از من پر و بال‌ها هوای دلم گشت دام فریب دچارم به این سرنوشت غریب چرا بی‌اثر اشک و آه من است؟! که سَدّ اجابت گناه من است گناهم، زیان جای سود آورد بَلا بر سر من فرود آورد.. به کف غیر اندوه چیزی نماند ز‌ مُلک تو راه گریزی نماند الهی و ربّی! کرم کن کرم بخوان چون کبوتر مرا در حرم.. تو پوشیده‌ای عیب‌های مرا ببین گریۀ های‌های مرا من آنم که بَر خود ستم کرده‌ام و کسبِ رضای تو کم کرده‌ام دلم در حریم تو نااهل بود دلیری من از سَرِ جهل بود مرا نیست هر چند قلب سلیم مکن چیره بر من عذاب الیم الهی و ربّی! من آن بنده‌ام که اینک تهی‌دست و شرمنده‌ام ضعیفم من و دردمند و حقیر ذلیلم من و مستمند و فقیر ز بیم تو در چشم من خواب نیست به روز عقوبت مرا تاب نیست عقوبت ز اعمال خود می‌کشم که طعم عذاب تو را می‌چشم به جُرمی که کردم در آن سال‌ها اسیرم اسیر سیه‌چال‌ها.. چو با یادت آورده‌ام شب به روز امیدم تویی، هستی‌ام را مسوز اگر بر عذابت صبوری کنم صبوری کی از داغ دوری کنم؟ به اکرام تو چشم اگر دوختم به امید عفوت چرا سوختم؟ تو زنجیرِ جانِ مرا باز کن در آتش، زبان مرا باز کن که شیون بر‌آرم در آن آستان شوم با دل خسته هم‌داستان به حسرت بنالم ز دل مثل نای بگریم بر احوال خود، های‌های بخوانم تو را از سویدای جان که اِی آرمانِ دلِ عارفان! پشیمانم و سرپناهی نماند به جز آستان تو راهی نماند «عقوبت مکن عذرخواه آمدم به درگاه تو روسیاه آمدم» ندارم به جز لطف تو دادرس تو بیچارگان را به فریاد رس که غیر از تو بخشد گناه مرا؟ که رحم آوَرَد اشک و آه مرا؟.. نجاتم از این روسیاهی ببخش به این بی‌نوا آنچه خواهی ببخش ✍
. هِلِه ای کربلائیان مژده عاشقان! ای حسینیان مژده سر به تربت نَهید و شکر کنید به ولای حسین فکر کنید میِ قالوا بلا ثمر داده باده‌ی کربلا ثمر داده صحبت از باده‌ی طهور آمد باز موسی به کوهِ طور آمد شده صادر به حکمِ ده فرمان شد حسین، منجیِ زمین و زمان باده‌های حسین، جوشان شد عشق در عالمی، خروشان شد عاشقان را خدا صَلا زده است که حراجِ میِ ولا زده است باده نوشِ ازل، حسین آمد شافعِ روز نَشئَتین آمد هر که در عشق، سرگِرانی کرد هوَسِ عمرِ جاودانی کرد زندگی را همه امید، حسین اَشهَدُ اَنَّهُ شهید، حسین بندگی را تمام اگر خواهی پس روا نیست، جان و سر خواهی دین و دنیا، حسین و دیگر هیچ همه عقبا، حسین و دیگر هیچ اَبرِ رحمت، سحاب باریده سوی شیطان، شهاب باریده کوهِ آتشفشانمان دادند روی حق را نشانمان دادند ای همه مَحرمانِ سِرُّالله خون بریزید، پای ثارُالله سَر به کف دادِگان، ز جا خیزید بر لِقاءِ خدا درآویزید مستِ جامِ الَست آمده است ساقیِ چیره دست آمده است با حسین، عشقِ ناب بخشیدند باده‌ی بوتراب بخشیدند احمد و مرتضی به یک تصویر کوثر و مجتبی به یک تصویر بسکه یکرنگ و یکصداست حسین همه‌ی آل مصطفاست حسین ساغرِ چشمه‌ی حیات آمد صاحبِ کشتیِ نجات آمد سَرورِ عالمین را عشق است انقلابِ حسین را عشق است انقلاب، انقلابِ زهرایی است بعدِ کوچه قیام، صحرایی است پابپای قیام، باید رفت در پیِ این امام، باید رفت هر که در اصل، شیعه‌ی زهراست خاکسارِ امامِ عاشوراست راه، راهِ حسین، باشد و بس حق، نگاهِ حسین، باشد و بس □ □ □ هم‌زمان با حقیقتِ بعثت داده حق، بر حسینِ خود رخصت در مدینه به گوشِ شاهِ شهید حکمِ اُخرُج اِلیَ العَراق، رسید خبر از عرش، سوی خاک آمد سخن از شاءَ اَن یَراک آمد چونکه خونِ خداست، هادیِ عشق این ندا آمد از منادیِ عشق مستقیم از خدا پیام آمد وحیِ تازه بر این امام آمد یاحسین از حجاز بیرون شو راهیِ قتلگاهی از خون شو بهرِ تو هرچه لایقی دارم با تو شرحی ز عاشقی دارم عشق را، شرحه شرحه می‌خواهم من ترا، قطعه قطعه می‌خواهم آری، آندم که مست و تشنه شوی زیرِ بارانِ نیزه کشته شوی من ترا زیرِ دشنه می‌خواهم کودکانِ تو تشنه می‌خواهم پیکرت در عبور می‌خواهم زیرِ سمِّ ستور می‌خواهم جسمِ تو، در مسیر می‌خواهم زینبت را، اسیر می‌خواهم غصه‌ات را، شدید می‌خواهم اکبرت را، شهید می‌خواهم حنجرت را، به نیزه می‌خواهم اصغرت را، به نیزه می‌خواهم ساقی اَت را، به اشک می‌خواهم تیربارانِ مشک می‌خواهم صورتت، روی خاک می‌بینم تا بماند، حقیقت دینم تو بخوان، روی نیزه قرآنم تا هدایت شوند، خوبانم انتقامِ تو نیز با مهدی است روزِ او، روزگارِ هم عهدی است ✍ ┄┅•••✧❁•🌸•❁✧•••┅┄ مرکز تخصصی آموزش مداحی کریمه https://eitaa.com/joinchat/3808494021Cb3e43d17af
┅═┄⊰🌿༻🌺༺🌿⊱┄═┅ 🔹مهر رسولانه🔹 ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ‌ الباب اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب رجز مأذنه‌ها لرزه به ناقوس انداخت راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوسته‌ست نان یک عده به گمراهی مردم بسته‌ست ننوشتند که باران نمی از این دریاست یکی از خیل مریدان محمد، عیساست لاجرم چاره‌ای انگار به جز جنگ نماند قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است بر حذر باش که زنّار، گریبان‌گیر است کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است بهراسید که این معرکه خون‌‌ریزتر است بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد با خود آورد به هنگامه عزیزانش را بر سر دست گرفته‌ست نبی جانش را عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند به صف‌آرایی آن پنج نفر خیره شدند پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده آفتابان ازل تا به ابد تابنده دفترم غرق نفس‌های مسیحایی شد گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد با طمانیۀ خود راه می‌آمد آرام دست در دست یدالله می‌آمد آرام دست در دست یدالله چه در سر دارد حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد ایها الناس من از پارۀ تن می‌گویم دارم از خویشتن خویش سخن می‌گویم آن‌که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است آن‌که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم او علی هست و محمد من و او خویشتنیم نه فقط جسم، علی روح محمد باشد یک‌تنه لشکر انبوهِ محمد باشد دیگر اصلا چه نیازی‌ست به طوفان، به عذاب زهرۀ معرکه را اخم علی می‌کند آب الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند بادها گوش به فرمان عبایش گشتند می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام 📝