#داستان٣٣٠
#حکایت
🌿 جود و بخشش #حاتم_طائی 🌿
#علامه_حسن_زاده_آملی
💠 آن حاتم طائی که می شنوید یک شمّه ای از جود الهی را حکایت می کند.
مهمانخانه حاتم طائی چهل در داشت.
هرکس از هر دری می خواست، وارد می شد.
آدم سخی و بخشنده ای بود.
جناب سعدی در بوستان حکایتش را آورده،
مطلعش اینست:
ندانم که گفت این حکایت به من
که بودهست فرماندهی در یمن
فرماندهی در یمن بود خیلی جود و بخشش داشت.
مردم نشسته بودند بر سر سفره اش، غذا می خوردند؛
یکی به زبان آورده و از حاتم طائی تعریف کرد.
این فرمانده این تمجید را شنید و خوشش نیامد.
زیردستانش را جمع کرد و گفت:
« تا این حاتم طائی زنده است نمی گذارد ما اسم و رسمی پیدا کنیم.
او را از میان بردارید.
می توانید این کار را بکنید؟
چنین و چنان هم جایزه تعیین می کنم.»
یکی از زیردستانش گفت:
« من می روم سرش را برایتان می آورم.»
راه افتاد رفت در میان قبیله ی طی.
به یک نفر برخورد کرد گفت:
« اینجا طایفه ی طی هست؟»
_ « بله»
_ « این آقا که جود و بخشش دارد خانه اش کجاست؟
آقای حاتم .
( البته حاتِم صحیح است)
گفت:
« بفرمایید من شما را می برم و نشانتان می دهم خانه اش کجاست.
امشب پیش من باش،
فردا شما را می برم پیش حاتم طائی.
می خواهی چکار کنی؟ »
گفت:
« می خواهم او را ببینم.»
او را برد خانه.
این مهمان دید میزبان آدم بزرگواری است.
نمی داند که او خود حاتم طائی است.
میزبان او را گرم گرفت و از او پذیرایی کرد.
مهمان هم از برخورد او خیلی خوشش آمد.
_ « از کجا می آیی؟»
_ «از یمن»
_ « برای چه؟»
_ « مشکلی دارم.
نمی توانم با شما در میان بگذارم.»
_ « چرا؟ تو مهمان منی. »
هرچه بود او را به حرف آورد.
او هم اظهار کرد و گفت:
« من مشکلی دارم؛ مأمورم، اگر انجام ندهم خودم و دودمان من در معرض خطر خواهند بود.»
گفت:
« من مشکلت را حل می کنم. مشکلت چیست؟
آیا کاری از من ساخته است یا نه؟»
گفت:
« اگر اظهار نمی کنی و حرفش را جایی نمی زنی مشکل من اینست که از من سر حاتم طائی را خواسته اند.»
گفت:
« پدر آمرزیده،
این که مطلبی نیست که.
( حالا خودش حاتم طائی است)، اینکه خیلی آسان است.
فردا صبح با سر حاتم طائی می روی پیش فرمانده یمن، بدون اینکه کسی خبردار شود.»
برخاست و رفت، شمشیر به دست آمد و گفت:
« بزن».
مهمان گفت:
« چرا؟»
گفت:
« مگر سر حاتم طائی را نمی خواهی؟
فرمانده سر مرا خواسته.»
_ « شما حاتم طائی هستی؟»
_ « بله»
مرد به دست و پای حاتم طائی افتاد و بنا کرد به عذرخواهی و تضرع و زاری.
با جود و سخای حاتم طائی،
زندگی اش خوب شد.
🌸 اینها که جود و سخای خلق را می شنوی،
شمّه ای از آن جود الهی است.
.. آنچه را که در این نشئه می بینید شمّه ای است؛
همه به تعبیر قرآن کریم آیت اند؛
آیات اند.
🍁 آیت یعنی نشانه و نمونه. اگر اینجا قدرت می بینید؛
اینجا علم می بینید؛
دیگر صفات حُسنی،
اسماء علیا،
همه ، هر چه می بینید همه آیات اند.
🌿 پیاده شده از فایل صوتی
🌐 كانال
🌐 #داستانای_خوبان_ روزگار)
✨به نيت هديه به #ارواح_شهداء و #اموات گراميتان وكسب #ثواب با ذڪر صلوات پستها را با دوستان خود به اشتراڪ بگذارید✨
🔽🔽🔽👇
براى عضويت👇🔽🔽🔽
═✧❁🔻🔴🔻❁✧═
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
═✧❁🔺🔴🔺❁✧═
🔷💦🔷💦
#داستان٣٣٠
#حکایت
🌿 جود و بخشش #حاتم_طائی 🌿
#علامه_حسن_زاده_آملی
💠 آن حاتم طائی که می شنوید یک شمّه ای از جود الهی را حکایت می کند.
مهمانخانه حاتم طائی چهل در داشت.
هرکس از هر دری می خواست، وارد می شد.
آدم سخی و بخشنده ای بود.
جناب سعدی در بوستان حکایتش را آورده،
مطلعش اینست:
ندانم که گفت این حکایت به من
که بودهست فرماندهی در یمن
فرماندهی در یمن بود خیلی جود و بخشش داشت.
مردم نشسته بودند بر سر سفره اش، غذا می خوردند؛
یکی به زبان آورده و از حاتم طائی تعریف کرد.
این فرمانده این تمجید را شنید و خوشش نیامد.
زیردستانش را جمع کرد و گفت:
« تا این حاتم طائی زنده است نمی گذارد ما اسم و رسمی پیدا کنیم.
او را از میان بردارید.
می توانید این کار را بکنید؟
چنین و چنان هم جایزه تعیین می کنم.»
یکی از زیردستانش گفت:
« من می روم سرش را برایتان می آورم.»
راه افتاد رفت در میان قبیله ی طی.
به یک نفر برخورد کرد گفت:
« اینجا طایفه ی طی هست؟»
_ « بله»
_ « این آقا که جود و بخشش دارد خانه اش کجاست؟
آقای حاتم .
( البته حاتِم صحیح است)
گفت:
« بفرمایید من شما را می برم و نشانتان می دهم خانه اش کجاست.
امشب پیش من باش،
فردا شما را می برم پیش حاتم طائی.
می خواهی چکار کنی؟ »
گفت:
« می خواهم او را ببینم.»
او را برد خانه.
این مهمان دید میزبان آدم بزرگواری است.
نمی داند که او خود حاتم طائی است.
میزبان او را گرم گرفت و از او پذیرایی کرد.
مهمان هم از برخورد او خیلی خوشش آمد.
_ « از کجا می آیی؟»
_ «از یمن»
_ « برای چه؟»
_ « مشکلی دارم.
نمی توانم با شما در میان بگذارم.»
_ « چرا؟ تو مهمان منی. »
هرچه بود او را به حرف آورد.
او هم اظهار کرد و گفت:
« من مشکلی دارم؛ مأمورم، اگر انجام ندهم خودم و دودمان من در معرض خطر خواهند بود.»
گفت:
« من مشکلت را حل می کنم. مشکلت چیست؟
آیا کاری از من ساخته است یا نه؟»
گفت:
« اگر اظهار نمی کنی و حرفش را جایی نمی زنی مشکل من اینست که از من سر حاتم طائی را خواسته اند.»
گفت:
« پدر آمرزیده،
این که مطلبی نیست که.
( حالا خودش حاتم طائی است)، اینکه خیلی آسان است.
فردا صبح با سر حاتم طائی می روی پیش فرمانده یمن، بدون اینکه کسی خبردار شود.»
برخاست و رفت، شمشیر به دست آمد و گفت:
« بزن».
مهمان گفت:
« چرا؟»
گفت:
« مگر سر حاتم طائی را نمی خواهی؟
فرمانده سر مرا خواسته.»
_ « شما حاتم طائی هستی؟»
_ « بله»
مرد به دست و پای حاتم طائی افتاد و بنا کرد به عذرخواهی و تضرع و زاری.
با جود و سخای حاتم طائی،
زندگی اش خوب شد.
🌸 اینها که جود و سخای خلق را می شنوی،
شمّه ای از آن جود الهی است.
.. آنچه را که در این نشئه می بینید شمّه ای است؛
همه به تعبیر قرآن کریم آیت اند؛
آیات اند.
🍁 آیت یعنی نشانه و نمونه. اگر اینجا قدرت می بینید؛
اینجا علم می بینید؛
دیگر صفات حُسنی،
اسماء علیا،
همه ، هر چه می بینید همه آیات اند.
🌿 پیاده شده از فایل صوتی
🌐 كانال
🌐 #داستانای_خوبان_ روزگار)
✨به نيت هديه به #ارواح_شهداء و #اموات گراميتان وكسب #ثواب با ذڪر صلوات پستها را با دوستان خود به اشتراڪ بگذارید✨
🔽🔽🔽👇
براى عضويت👇🔽🔽🔽
═✧❁🔻🔴🔻❁✧═
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
═✧❁🔺🔴🔺❁✧═
🔷💦🔷💦
#داستان٣٣٠
#حکایت
🌿 جود و بخشش
#حاتم_طائی 🌿
#علامه_حسن_زاده_آملی
💠 آن حاتم طائی که می شنوید یک شمّه ای از جود الهی را حکایت می کند.
مهمانخانه حاتم طائی چهل در داشت.
هرکس از هر دری می خواست، وارد می شد.
آدم سخی و بخشنده ای بود.
جناب سعدی در بوستان حکایتش را آورده،
مطلعش اینست:
ندانم که گفت این حکایت به من
که بودهست فرماندهی در یمن
فرماندهی در یمن بود خیلی جود و بخشش داشت.
مردم نشسته بودند بر سر سفره اش، غذا می خوردند؛
یکی به زبان آورده و از حاتم طائی تعریف کرد.
این فرمانده این تمجید را شنید و خوشش نیامد.
زیردستانش را جمع کرد و گفت:
« تا این حاتم طائی زنده است نمی گذارد ما اسم و رسمی پیدا کنیم.
او را از میان بردارید.
می توانید این کار را بکنید؟
چنین و چنان هم جایزه تعیین می کنم.»
یکی از زیردستانش گفت:
« من می روم سرش را برایتان می آورم.»
راه افتاد رفت در میان قبیله ی طی.
به یک نفر برخورد کرد گفت:
« اینجا طایفه ی طی هست؟»
_ « بله»
_ « این آقا که جود و بخشش دارد خانه اش کجاست؟
آقای حاتم .
( البته حاتِم صحیح است)
گفت:
« بفرمایید من شما را می برم و نشانتان می دهم خانه اش کجاست.
امشب پیش من باش،
فردا شما را می برم پیش حاتم طائی.
می خواهی چکار کنی؟ »
گفت:
« می خواهم او را ببینم.»
او را برد خانه.
این مهمان دید میزبان آدم بزرگواری است.
نمی داند که او خود حاتم طائی است.
میزبان او را گرم گرفت و از او پذیرایی کرد.
مهمان هم از برخورد او خیلی خوشش آمد.
_ « از کجا می آیی؟»
_ «از یمن»
_ « برای چه؟»
_ « مشکلی دارم.
نمی توانم با شما در میان بگذارم.»
_ « چرا؟ تو مهمان منی. »
هرچه بود او را به حرف آورد.
او هم اظهار کرد و گفت:
« من مشکلی دارم؛ مأمورم، اگر انجام ندهم خودم و دودمان من در معرض خطر خواهند بود.»
گفت:
« من مشکلت را حل می کنم. مشکلت چیست؟
آیا کاری از من ساخته است یا نه؟»
گفت:
« اگر اظهار نمی کنی و حرفش را جایی نمی زنی مشکل من اینست که از من سر حاتم طائی را خواسته اند.»
گفت:
« پدر آمرزیده،
این که مطلبی نیست که.
( حالا خودش حاتم طائی است)، اینکه خیلی آسان است.
فردا صبح با سر حاتم طائی می روی پیش فرمانده یمن، بدون اینکه کسی خبردار شود.»
برخاست و رفت، شمشیر به دست آمد و گفت:
« بزن».
مهمان گفت:
« چرا؟»
گفت:
« مگر سر حاتم طائی را نمی خواهی؟
فرمانده سر مرا خواسته.»
_ « شما حاتم طائی هستی؟»
_ « بله»
مرد به دست و پای حاتم طائی افتاد و بنا کرد به عذرخواهی و تضرع و زاری.
با جود و سخای حاتم طائی،
زندگی اش خوب شد.
🌸 اینها که جود و سخای خلق را می شنوی،
شمّه ای از آن جود الهی است.
.. آنچه را که در این نشئه می بینید شمّه ای است؛
همه به تعبیر قرآن کریم آیت اند؛
آیات اند.
🍁 آیت یعنی نشانه و نمونه. اگر اینجا قدرت می بینید؛
اینجا علم می بینید؛
دیگر صفات حُسنی،
اسماء علیا،
همه ، هر چه می بینید همه آیات اند.
🌿 پیاده شده از فایل صوتی
🌐 كانال
🌐 #داستانای_خوبان_ روزگار)
✨به نيت هديه به #ارواح_شهداء و #اموات گراميتان وكسب #ثواب با ذڪر صلوات پستها را با دوستان خود به اشتراڪ بگذارید✨
🔽🔽🔽👇
براى عضويت👇🔽🔽🔽
═✧❁🔻🔴🔻❁✧═
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
@dastanayekhobanerozegar
═✧❁🔺🔴🔺❁✧═