eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
366 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
710 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• من بودم و عشق بود و ماه ! من بودم و عشق بود و زندگی ! من بودم و عشق بود و احسانِ عزیزم ! - قیافشو نگاه ! سرم را به معنی چی شده تکون دادم که که دوباره گفت : - شدی عینِ بچه ای که افتاده وسط ظرفِ سِرِلاک ! - بلال همینه دیگه وقتی میخوری لذت میبری ولی بعدش سیاهیِ روی دندونا ، حرصِ آدمو در میاره - ایهیم با دو گازِ دیگه ، جنازهء بلال رو کنارِ پاش گذاشت و خیره به من منتظر موند تا به قولِ خودش ببینه کیِ مثلِ جوجه نوک زدنم تمام میشه ! خوب بود هم بلال و هم ماه و هم دریا ! هم احسان و هم مهربونی هاش و هم آرامشی که به قلبم سرازیر شده بود گرچه عاشقانه هاش در پوششی از غرور و سرسختی پیچیده شده بود ، ولی من از این عشقِ آمیخته به زورگویی هم لذت میبردم - میگم ... - جان ؟ - میگم سوغاتی بخریم ؟ نگاهِ عاقل اندر سفیهی به چشمهای منتظرم انداخت و بعد از زدنِ دو ضربهِء آروم به پیشانیم گفت : - خودت بگو این تو مخه یا گچ عزیزم ؟ - احساااان ! - مگه دروغ گفتم که جوش آوردی جیگر ؟ از چمخاله چی بخریم ببریم بگیم از ترکیه آوردیم ؟؟؟ - راست میگی ولی .... ولی خودمون چی ؟ من از اون کولوچه ها دوست دارم لحنِ خاصی که برای همین یک جمله به کار بُردم دلِ خودمو آب کرد چه برسه به احسان که حسابی پُشتِ این چراغ قرمزِ جسمی و اجباری متوقف شده بود و راه به جایی نداشت - یعنی من مونوم تو کار خدا ! اگه این ناز و غُمزه و لوندی رو از شما زنا بگیره چه افساری دارید واسه رام کردنِ ما مردای بدبخت !!! خندید و خندیدم ... بلند و مردانه ..... نازک و ریز و زنانه - عاااااشقتم ! بعد از چند شب تحمل بی خوابی و بد خوابی و دردِ روح و جسم ، دیشب شبِ شیرینی رو پشت سر گذاشتیم . یه جورایی احساس میکردم تبدیل شدم به شخصیتهای کارتونی که وقتی ذوق زده و متاثر میشن بالا سرشون قلب میترکه احسان از همون لحظه ای که داخل ماشین نگاهش به نگاه ترسیده و شرمندهء من گره خورد انگار گرهِ کورِ بین ابروهاش از بین رفت و تا همین لحظه که کم کم هوا داره روشن میشه و صبح از راه میرسه دیگه هیچ شباهتی نه به آدمِ دو ماه قبل و نه به آدمِ دو شب قبل نداره شده یه آدمِ دیگه ...... گاهی وقتا با خودم فکر میکنم هیولای اون شب ، اصلاً احسان نبود ! روحِ آدمی بود که جسم و روحِ اونو تسخیر کرده و افسارِ اختیارشو بدست گرفته بود تا از اون یه موجودِ خبیث و بی وجدان بسازه چند دقیقه ای هست که بیدار شدم و چشمهامو به میهمانیِ چهرهء مهربونش دعوت کردم تا به اندازهء این دو روز تحریمِ اجباری و دوری سیراب بشم از دیدنِ روی ماهش هر کاری کردم نتونستم بر هوسِ نوازشِ موهای سیاهش غلبه کنم و حالا که انگشتام لای موهاش به حرکت در اومده ، انحنای لبخند هم لبهاشو آراسته کرده این سکوت یعنی " ادامه بده عزیزم ! من بیدارم " - دلم واسه رقصِ انگشتات میونِ موهام تنگ شده بود دیبا جان - منم لای یکی از چشمهاشو باز کرد و با بدجنسی گفت : - دلم میخواد یه بار دیگه این کلمه رو در جوابِ عشقولانه های من بگی تا حالتو اساسی بگیرم - منم - ببین که خودت خواستی هنوز دردِ دندهء شکسته ام ادامه داشت و همین دست و پایش را برای شیطنت می بست - حیف که دست و بالم زیادی بسته .... اگر نه ... - من گشنمه ! - ای خدا ... من چی میگم خانوم چی تحویلم میده - خب وقتی گشنمه بگم بیا گرگم به هوا بازی کنیم ؟ - یه امروزم بتازون که چند روز دیگه باید دوباره روزه بگیری - حیف شد چند روز روزه رو از دست دادیم دلم تنگ شده واسه لحظه های سحر و افطار - منم اینبار نوبت احسان بود که سوزنش روی " منم " گیر کنه و باعث بشه صدای خنده هام حسابی اتاقو پر کنه - بخند عزیزم بخند که فقط خنده لیاقتِ نشستن توی صورتتو داره عشقم 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab