eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
364 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
901 ویدیو
239 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• شب قدر شبی که قدر و قیمتِ آدمها مشخص میشه شبی که درکِ حضورش از هر چه در این عالم هست و نیست با ارزش تره خدایا تو چه میکنی با ما آدمها ؟ پرنده نیستیم ولی به خواستِ تو هر لحظه میتونیم پر بکشیم و از یک نقطهء این دنیای بزرگ سر در بیاریم مثل حالا که در اولین شبِ قدرِ زندگیِ مشترک ، سر بر دیوارِ مسجدی تکیه دادم و دعای جوشن کبیر رو زمزمه میکنم که تا امروز نامش رو هم نشنیده بودم تهران کجا چمخاله کجا ! من کجا احسان کجا ! نفرتی که چند روز قبل در قلبم لانه کرده بود کجا و عشق و ارادتی که الان نسبت به همسرم داشتم کجا ؟ یا عِمادَ مَن لا عِمادَ لَه ... یا سَنَدَ مَن لا سَنَدَ لَه یا ذُخرَ مَن لا ذُخرَ لَه ... یا حِرزَ مَن لا حِرزَ لَه یا غیاثَ مَن لا غیاثَ لَه ... یا فَخرَ مَن لا فَخرَ لَه یا عِزَّ مَن لا عِزَّ لَه ... یا مُعینَ مَن لا مُعینَ لَه یا اَنیسَ مَن لا اَنیسَ لَه ... یا اَمانَ مَن لا اَمانَ لَه ای اعتمادِ بیچارگان و ای نگهدارِ افتادگان! ای ذخیرهء بینوایان و ای نگهبان درماندگان ! ای پناهِ بی پناهان و ای افتخار آنکه افتخارش تنها به توست ! ای عزت بخش آنکه تنها از تو عزت می طلبد و ای یاور بی یاوران ! ای انیس بی مونسان و ای امان بخش بی پناهان ! تنها به درگاه تو پناه می آورم که رهایی از آتش جهنم در دستان با قدرت توست !!! پاسی از شب گذشته که میانِ جمعیتِ عزادارانِ امیرالمومنین ، قرآن بر سر گرفته و زمزمهء " بِکَ یا الله " شوری به پا میکنه گر چه امشب در عزای شاهِ مردان زیاد اشک ریختم ولی با این اتصالِ مجدد به درگاه خداوند ، حسِ خوبی دارم یه جور ، رهایی و خلاص شدن از گرفتاری های این دنیای فانی واقعاً وقتی میدونیم بی ارزش ترین چیز همین دنیای با ارزشه پس چرا برای داشتن و نگهداشتنِ سهم بیشتری از اون ، اینطور به هم دیگه ظلم میکنیم و بی توجه به عاقبتِ کار ، حق الناس رو به گردن می گیریم ؟ احسان ازم خواسته بود ده دقیقه بعد از تمام شدن مراسم از مسجد بیام بیرون تا خودش زودتر برسه و من معطل نشم و من که بعد از چند روز محرومیتِ شرعی از نماز و روزه حالا خودمو غرق در ظرفِ عسلِ قرب الهی میدیدم در آخرین لحظات ، به نیتِ سلامتی و طول عمر مامان ، خوشبختیِ دنیا و .... سر به راه شدنِ جهان تاج ، دو رکعت نماز حاجت خوندم و با مسجدی که نمیدونم تا پایان عمر باز هم لیاقتِ ایستادن رو به قبله در اون به من داده میشه یا خیر ، وداع کردم - احسان ! - جانِ دلِ احسان ! - تا کِی هستیم ؟ - دلت تنگ شده ؟ - اون که آره ولی میخوام ببینم اگه نیت ده روزه کردی ، از امروز روزه بگیریم دوباره دستِ راستش و تکیه گاهی که برای سرش درست کرد تا بهتر منو ببینه - چی از این بهتر ؟ تو چی میگی ؟ من نیت نکردم بخاطر همین پابه پای جنابعالی خودمو بدهکار کردم عزیزم ولی اگه دوست داری بیشتر اینجا بمونیم از همین الان نیت کن تا ده روز آینده هستیم - واقعاً ؟ - چرا که نه ؟ فقط میمونه شرکت که ..... - تو شریکی ، معاونی ، مشاوری چیزی نداری به جات بمونه ؟ - نه قربونت برم ... یه شرکت فَکَسَنی که دیگه این همه دَبدَبه و کَبکَبه نداره - واقعاً ؟ - چقدر امشب واقعاً واقعاً میکنی عسل ! تو فقط لب تر کن و نگران هیچ چیز نباش فکر میکنم بعد از چند سال کار کردن ، به خودم دو هفته مرخصی بدهکار باشم ! به کجای دنیا بر میخوره چند روز برای خودم و همسرم زندگی کنم عزیزم ؟ - پس ... پس حالا که موندگار شدیم ، من برم یه چیزی درست کنم که تا دو ساعت دیگه اذان میگن - پاشو بریم با هم یه چیزی درست کنیم ! و در نهایت یه چیزی که قرار بود دونفره درست بشه به یک کته با ماست ختم شد که با کمکِ یه تنِ ماهی به زور خوردیم غافل از اینکه تا غروب باید عطشِ ناشی از این غذا رو تحمل کنیم ! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab