🌷پای وصیت شهیدان
پشتیبان ولایـت فـقـیـه باشـید که ضامـن انقلاب اسلامی ما ولایـت فـقیـه است. و
در مورد مسائل سیاسیِ اجتماع، بی تفاوت نباشید که ضرر می کنید.
🌷شهید علی سیفی نسب
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
صعود چهل ساله.pdf
19.32M
📚 معرفی کتاب
«صعود چهل ساله؛ از سیدمحمدحسین راجی»
👈🏻مروری بر دستاوردهای چهل ساله انقلاب اسلامی براساس آمارهای بینالمللی
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برایعضویت درکانال لایک کنید ♡
🍃برگی از تاریخ
۲۶ رجب سالروز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
امام باقر علیه السلام
إنَّ إِيمَانَ أَبِي طَالِبٍ لَوْ وُضِعَ فِي كِفَّةِ مِيزَانٍ وَ إِيمَانُ هَذَا الْخَلْقِ فِي كِفَّةِ مِيزَانٍ لَرَجَحَ إِيمَانُ أَبِي طَالِبٍ عَلَى إِيمَانِهِم
اگر ایمان ابوطالب در یک کفّۀ ترازو و ایمان این مردم در کفّۀ دیگر قرار داده شود، ایمان ابوطالب بر ایمان آنها برتری خواهد یافت.
📚فخار بن معد، إيمان أبي طالب، ص58.
📚ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، ص68
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
امشب که شب مبعث احمد باشد
مشمول همه عطای سرمد باشد
یارب چه شود طلوع صبح فردا
صبح فرج آل محمد باشد
🌺🌺🍃🌺🌺🌺🍃🌺🌺
عید سعید مبعث مبارک😍
❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀❀
ނގމ
برای عضویت لایک کنید ♡
🌙داستان شب
سالها و قرنها بود که غریب و دلشکسته به یک کوه سنگی تکیه داده بود و گاه و بیگاه همصحبت آن کوه یا پرندهای رهگذر میشد. به او غار حرا میگفتند؛ امّا روزی از روزها صدای پایی به گوشش رسید. فوری پلکهای سنگیاش را بالا داد. یعنی چه کسی بود که بعد از سالها و قرنها داشت با گامهای نرم و آهستهی خود به او نزدیک میشد؟! غار حرا با خود فکر کرد:
- «شاید باران باشد، شاید هم یک ابر...
گفتم شاید باران است
یا یک سنگی بیجان است
شاید یک ابر تنهاست
یا باد گرم صحراست.»
امّا آن صدا، صدای پای یک انسان بود. خیلی زود بوی یک عطر خوب و دلنشین در سرتاسر کوه به پرواز درآمد.
او آمد، لبخند آورد
شادی و پیوند آورد
دستش بوی باران داشت
بوی گل و ریحان داشت
وقتی چشم در چشم آن مرد غریبه دوخت، با خوشحالی زیاد برایش آغوش باز کرد و به او خندید. انگار سالها بود که او را میشناخت.
اسم آن مرد مهربان «محمّد» بود. مردم شهر مکّه به خاطر امانتداری و راستگوییاش به او «محمّد امین» میگفتند. محمّد با دیدن غار حرا نفس راحتی کشید و جلو رفت. هوا گرم و سوزان بود.
او خندید، من خندیدم
از لبخندش، گُل چیدم
با من از غمهایش گفت
ازشهر زیبایش گفت
به زودی محمّد با غار حرا مأنوش شد. او هر روز به آنجا میرفت یا دعا میخواند یا غرق در فکر میشد. مردم مکّه بتپرست بودند؛ امّا محمّد از آنها بیزار بود و خدای بزرگ را میپرستید.
بالاخره آن روز بزرگ از راه رسید؛ روزی که آسمان پُر از فرشته شد و زمین پیراهن ایمان و امید بر تن کرد. محمّد(ص) داشت دعا میخواند که فرشتهی بزرگ خدا جبرئیل پا به غار حرا گذاشت. او از طرف خدا مأمور بود تا محمّد(ص) را برای رسالتی بزرگ انتخاب کند؛ رسالت پیامبری و هدایت مردم. جبرییل به محمّد سلام کرد و گفت: «بخوان!»
محمد پاسخ داد: «نمیتوانم!»
فرشتهی بزرگ دوباره گفت: «بخوان!»
جبرئیل برای سوّمین بار خواستهی خود را، که دستور خداوند بود، تکرار کرد.
«بخوان به نام پروردگارت.»
محمّد(ص) شروع به خواندن کرد، فرشته خواند و او خواند:
اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ
حضرت محمد(ص) چهل ساله بود که به پیامبری انتخاب شد. دنیا لباس تازهای از نور و ایمان بر تن کرد. فرشتهها به آخرین و بزرگترین پیامبر برگزیدهی خدا تبریک گفتند.
فرشته خواند و او خواند
غم از دلهای ما راند
محمّد، بهترین بود
برای ما امین بود
بخشنده، با ایمان، پاک
گُلی بر دامن خاک
همیشه با خدا دوست
خدا همصحبت اوست
آن روز دلانگیز روز «مبعث» نام گرفت.
✍🏼مجید ملامحمدی
#داستان_شب
✦✦✦✦✦✦
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
🌞
🌿 صبح يعنى
همهى شهر پر از بوى خداست🤍✨
عابرى گفت :
که اين مطلق ناديده کجاست؟!
🦋 شاپرک پر زد و
با رقص خود آهسته سرود :
چشم دل باز کن
اين بسته به افکار شماست🍃
سلام
صبحتونبخیر 🪴
روزتون در پناه خداوند مهربان❣
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عید مبعث مبارک😍
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَ لَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَ خَاتَمَ ٱلنَّبِيِّـۧنَۗ وَ كَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا
ترجمه: محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نيست، ولى فرستادۀ خدا و خاتم پيامبران است؛ و خدا به هر چيزى داناست
💎سوره احزاب آیه۴۰
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
ނގމ
برای عضویت در کانال لایک کنید ♡