eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
4.8هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
459 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
سرباز کوچک امام (ره): خاطرات اسیر پر آوازه 13 ساله، مهدی طحانیان مولف : فاطمه دوست کامی ویراستار : فرزانه قلعه قوند ناشر کتاب : پیام آزادگان سال نشر : 1395 تعداد صفحات : 688 گزیده کتاب: بخشی از این اثر: دشمن بعثی برای درهم شکستن مقاومت گروهی از آزادگان کم سن و سال و ایجاد تبلیغات علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی و تاثیر گذاری بر روحیه رزمندگان اسلام، اقدام به تدارک برنامه های تبلیغی در اردوگاهی که این نوجوانان اسیر اسارت خود را سپری می کردند نمود. ازجمله راه اندازی مدرسه (که هیچ وقت به حول قوه پروردگار و مقاومت آزادگان شکل نگرفت) آوردن خبرنگار به آن اردوگاه و توزیع لباس شیک بین آزادگان و ... یکی از روزهای سخت اسارت که با این اقدامات دشمن شرایط کاملا اسارت در اسارت شده بود .گروهی خبرنگار (واقعا قلم به مزد) وارد اردوگاه شدند. درمیان این گروه زن خبرنگار هندی تبار و شاغل در کانال چهار تلویزیون فرانسه نیز حضور داشت که از همه افراد آن گروه کار بلد تر بود و برای انجام مصاحبه اش طراحی صحنه و کارگردانی نیز می کرد. او گروهی از آزادگان را در آسایشگاهی نشاند و دور آسایشگاه چرخی زد. سپس جلوی کوچکترین ودر عین حال چغرترین آزاده نشست.شاید کار خدا بود که مهدی طحانیان را انتخاب کرد. او تا اینجای کار طبق برنامه پیش رفت اما با طرح اولین سوال هم برنامه ریزی بعثیها و خانم خبرنگار واربابانش نقش برآب شد. «من مصاحبه نمی کنم چون حجاب نداری». انصافا آن خانم هم فقط روسری نداشت اما طحانیان به او نگاه هم نکرد.
🔸 🔹روایت زندگی _الدین از کودکی تا شهادت 🔸 ▪️312 صفحه | رقعی 20.000 تومان 🍀درباره کتاب «تنها زیر باران» روایت زندگی و شهادت سردار «مهدی زین الدین» فرمانده لشکر ۱۷ امام علی بن ابی طالب (ع)، می باشد. کتاب مذکور در برگیرنده خاطراتی منتشر نشده مربوط به زندگی و رزم و شهادت زین الدین از زبان خانواده، همسر و همرزمان وی است. 📕برشی از کتاب گفت: «اعلام کن همه جمع بشن. می‌خوام براشون صحبت کنم.» نگران گفتم: «آقامهدی حرف از موندن بزنی، خودت رو سبک کردیا. این بنده‌های خدا از بس سختی کشیدن و برای عملیات امروز و فردا شنید‌ن، خسته شد‌ن. خدانکرده حرفت رو زمین می‌زنن. شما فرمانده‌لشکری، خوب نیست اعتبارت رو از دست بدی.» یک لبخند روی لبهایش کاشت. دست روی شانه‌ام زد و گفت: «من از خدا یه آبرو گرفتم، همون رو هم خرج راه خودش می‌کنم. تو نگران نباش.» والسلام علیکم را گفته و نگفته، صدای صلوات دشت را پر کرد. در یک چشم‌به‌هم‌زدن، دورش شلوغ شد؛ شلوغ و شلوغ‌تر. از دور، هرچه چشم چرخاندم نتوانستم ببینمش. داشتم نگران می‌شدم که دیدم روی شانه بلندش کردند، بردندش توی دل جمعیت. همان‌هایی که یک‌صدا ساز رفتن می‌زدند، حالا یک‌صدا شعار می‌دادند: فرمانده‌ی آزاده، آماده‌ایم آماده. فرمانده‌ی‌ آزاده، آماده‌ایم آماده... 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ انتشار بدون ذکر لینک زیر جایز نمی باشد https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
1_475550017.pdf
896K
. 📚 قسمتی از کتاب روایت زندگی _الدین از کودکی تا شهادت 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ انتشار بدون ذکر لینک زیر جایز نمی باشد https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
راز احمد: سفر بی بازگشت احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت همراه با CD ناشر : یا زهرا (س) نویسنده : حمید داودآبادی سال نشر : 1399 تعداد صفحات : 457 معرفی کتاب کتاب «راز احمد» روایتی متفاوت از سفر بی بازگشت سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت به قلم «حمید داودآبادی»، برای اولین بار منتشر می شود. محورهای اصلی این کتاب عبارتند از: *چه کسی حاج احمد را لو داد؟ * چه کسی از نیروهای حاج احمد جاسوسی می کرد؟ * چرا حاج احمد می خواست به بیروت برود؟ * چرا حاج احمد به تهران بازنگشت؟ * حاج احمد و یارانش، شب قبل در خانه چه کسی بودند؟ * چرا حاج احمد برای دومین بار به بیروت می رفت؟ * در پست بازرسی برباره چه گذشت؟ * در ماشین عقبی، چه کسانی بودند؟ * چه کسانی شاهد ماجرای پست بازرسی برباره بودند؟ * آن ها چه دیدند؟! * ناگفته ای منتشر نشده از سپهبد شهید قاسم سلیمانی درباره سرنوشت حاج احمد متوسلیان. 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab انتشار بدون ذکر لینک جایز نمی باشد
ارسالی های ۱۳۹۹/۶/۲۶ دکتر پیشدست👈👈👈تهران گنج خانی👈👈👈تهران نجفی👈👈👈قم مربوبی👈👈👈قم
ارسالی های ۱۳۹۹/۶/۲۹ قائینی زاده👈👈👈کرمان بانی👈👈👈تهران سعدی👈👈👈شیراز
ارسالی های ۱۳۹۹/۷/۱ نشاطی👈👈👈شاهرود حسینی👈👈👈کرمانشاه درینی👈👈👈جبالبارز محرمی👈👈👈ملارد خراسانی👈👈👈بهرمان
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
مهاجر سرزمین آفتاب نویسنده گان حمید حسام_مسعود امیرخانی تعداد صفحات ۲۴۸ ناشر سوره مهر مهاجر سرزمین آفتاب دغدغه ی چند ساله نویسنده موفق در زمینه دفاع مقدس آقای حمید حسام است روایت زندگی مادرشهیدی متفاوت خاطرات کونیکو یامامورا ( سبا بابایی ) یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران مادر شهید محمد بابائی برشی از کتاب همین که پا به اتاق گذاشتم . برادرم هیداکی .باتوپ پر به سراغم آمد و درحالی که پدر مادرم می شنیدنند سرم داد زد و با صدای بلند گفت تو هیچ می فهمی زندگی با یک مسلمان چه سختی هایی دارد؟؟ آن ها هر گوشتی نمی خورنند ! شراب نمی خورند ! اصلا تومیدانی ایران کجای دنیاست که می خوای خاک ابا و اجدادیت را به خاطرش ترک کنی ؟! بغض کردم و رفتم توی اتاقم همان جاکه اتسوکو نشسته بود و با غیظ و غضب نگاهم می کرد نا امیدی و دلتنگی بر سرم آوار شد ..... 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ انتشار بدون ذکر لینک زیر جایز نمی باشد https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
🌸«شانزده سال بعد» روایتی است از زندگانی یکی از هزاران سرباز روح خدا که واژه خشونت‌بار جنگ را با حضور شورآفرین خود، به تعبیر کلام روشنگر حضرت امام(ره) به دفاع مقدس مبدل کرد. روایتی ساده، بی‌تکلف و صمیمی درست شبیه خود محمدرضا. 🔹نام کتاب: « 🇮🇷روایت حاج از زندگی شهید محمدرضا شفیعی » 🔹بازنويسي: 🔹 📝 16000 تومان > 12000 تومان | 212 صفحه ✂️برشی از کتاب : دست‌هایم را جلو بردم. قفل شانزده سال دوری و انتظار را باید می‌شکستم. «بسم‌ الله» ‌گفتم و گره کفن را باز کردم. قلبم محکم می‌زد و کم مانده بود از جا کنده شود. شاید اگر می‌توانستم فریاد بزنم و ذره‌ای از حیرتم را بیرون بریزم، تحمل دیدن آن صحنه برایم راحت‌تر می‌شد. آنچه جلوی چشم‌هایم بود، با تمام دیده‌ها و شنیده‌هایم حتی دم تا آن روز تفاوت داشت. پلک‌هایم را چندین بار به‌هم زدم تا اگر خوابم یا در تنگی و تاریکی قبر به اشتباه افتاده‌ام، از فکر و خیال بیرون بیایم؛ ولی نه خواب بودم و نه اشتباه می‌کردم. بغض، گلویم را فشار می‌داد. دلم می‌خواست فریاد بزنم. بگویم خدایا! چرا الان، چرا امروز، چرا این‌طور باید محمدرضا را نشانم بدهی!؟ 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab