eitaa logo
در هر حال کتــاب💕
81 دنبال‌کننده
533 عکس
44 ویدیو
16 فایل
❀|یا ناصرنا یا حافظنا|❀ #در_هر_حال_کتاب 📚 کسے کہ با #کتاب آرامش یابد، هیچ آرامشے را از دست نداده است..🍃 🔵ثبت سفارش: @sefaresh_ketabekhoobam
مشاهده در ایتا
دانلود
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب فرشته ای در برهوت، #خواستگاری پر ماجرا که به چالش بین #سنی و #شیعه کشیده میشود. دانش
📌 عبدالحمید پرسید: - اسم پدرت چیست؟ رسول گفت: - علی. عبدالحمید سری تکان داد و گفت: - باز هم علی. همه جا علی. انگار میان شما شیعه ها همیشه پای یک علی وسط است. اسم پدربزرگت چیست؟ رسول لبخندی زد و گفت: - اسم او هم علی ست. عبدالحمید با تعجب و حیرت نگاهش کرد و با صدای بلندی گفت: - هر دو علی؟ هم پدر و هم پسر؟ رسول گفت: - بله. چه اشکالی دارد؟ اتفاقا از امام حسین(ع) سوال کردند که چرا اسم تمام پسرهایت را علی گذاشته ای؟ امام جواب دادند اگر خدا پسرهای بیشتری به من میداد، من اسم تمام شان را علی می گذاشتم. از شدت علاقه زیاد به پدرشان امام علی(ع). عبدالحمید همان طور که حواسش به جاده بود، لبخندی زد و گفت: - باز خوب است اسم تو را رسول گذاشتند. رسول بی آنکه به عبدالحمید نگاه کند، گفت: - اسم من هم توی شناسنامه علی است. بچه های دانشگاه رسول صدایم می زنند. عبدالحمید دهانش از تعجب باز ماند...... 〰〰〰〰 🔹 کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب داعش، #طالبان، #القاعده... چنان سر و صدا راه می اندازند که گوش عالم را کر میکند. این
📌 کشتن یک آدم خیلی سخت است. گفتنش سخت است. نوشتنش سخت است. تجربه اش سخت است؛ اما فکر کنم از آن سخت تر روز های بعدش باشد. نه... همان ثانیه های بعد... همان اولین ثانیه.. درست به اندازه یک تیکِ عقربه ثانیه شمار ساعت ها! سخت تر از کشتن آن است که مجبوری تا آخر عمر درباره اتفاقی که در چند ثانیه رخ داده است فکر کنی.. حتی اگر در کل یک نفر هم پیدا نشود که بفهمد دستت به سرخی خون کسی آغشته است، باز وقتی تو در برابر آینه ی اتاقت قرار می گیری، آینه تو را در شمایل یک نشان خواهد داد. این ذات آینه هاست که نمی گویند. شاید آینه ها کمی کدر و تار و غبار گرفته نشان دهند، اما هرگز اجازه ندارند واقعیتی را کتمان کنند! شاید برای همین است که قاتل ها نمی توانند لحظات طولانی برابر آینه بایستند.... 〰〰〰〰〰 🔹 کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 🍁 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب جوان است و عاشق و سر به هوا... همه لذت های دنیا را با هم میخواهد. به هیچ چیز هم اعتقا
📌 شمشیردار با نوک شمشیر سکه های بر زمین افتاده را پس و پیش می کند. --باقی اش کو؟ پینه دوز نگاهش می کند. - باقی؟ تنها همین بود؟ --دروغ نگو پیرمرد. تمام دارایی تو تنها همین دو کیسه است؟ میخواهی باور کنم؟ شمشیردار نگاهش را تیز می کند و شمشیرش را بالا می آورد و به راحله اشاره می کند. --و آنکه در دست های توست؟! پینه دوز سر تکان می دهد: -او با خود کیسه ای ندارد. --شمشیردار می خندد: خودش را می گویم، خودش از هزار سکه بیشتر می ارزد، نمی ارزد؟! پینه دوز ترسیده، راحله را تنگ در آغوش می گیرد. -هرگز اجازه نمی دهم. راحله ترسیده، در خود می لرزد: "پدر.. مبادا بر من دست یابد!" 〰〰〰〰 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب داستانی درباره #اسلام_هراسی در غرب. داستان یک پلیس انگلیسی که به شدت از مسلمان ها متن
📌 (1) -تو یه مسلمون رو بردی خونه ما؟ کارولین می گوید: -اون چندین روز توی بیمارستان بستری بوده توماس، بدون اینکه کوچک ترین مزاحمتی برای کسی فراهم کنه. توماس از تعجب دو دستش را بر سرش میگذارد. -الان اون توی خونه ما تنهاست؟ کارولین نگاهش میکند و سری تکان میدهد. -باور کن اون یه قاتل فراری و یه جلاد تحت تعقیب نیست. یه نویسنده است، فرقش با من اینه که من به مسیح معتقدم اون به محمد.. .... -آدم خوبیه توماس. فقط کافیه باهاش رو به رو بشی. -چه طور میتونیم به آدمی که نمیشناسیم بگیم آدم خوب؟ کارولین به طرف پنجره میرود و به حیاط نگاهی می اندازد. - خب آدم خوب مشخصه! از رفتارش، نگاهش، حرف زدنش. برمیگردد طرف توماس و نگاهش میکند. -احتیاط بله اما این همه سخت گیری لازمه؟ توماس کتاب نارنجی را نشان کارولین میدهد. - گفتی این کتاب را اون نوشته؟ این کتاب درباره محمد نوشته شده. کارولین توی نگاه توماس دقیق میشود. -خب آره. توماس ادامه می دهد: -خب برات مهم نیست اون آدم چه طرز فکری داره؟ کارولین میداند الان سخت ترین قسمت راضی کردن توماس است. لبخندی میزند و خیلی خونسرد میگوید: -اون کتاب درباره محمد نیست. درباره یکی از فرزندان محمد به نام حسین هست. توماس با تعجب می گوید: -حسین؟ کارولین سری تکان می دهد و می آید طرف توماس. کتاب را از دستش میگیرد ورق میزند. -بله داستان غم انگیز حسین و خانواده اش. اغراق نکردم اگر بگم که من تا به حال داستان غم انگیزی مثل این داستان نخوندم... ➖➖➖➖➖ 📌 (2) خواب دیدم تمام مردم منچستر، شاید هم تمام انگلیس و تمام مردم دنیا، توی کوچه ها و خیابان ها ایستاده اند و آسمان را تماشا میکنند... باران شدیدی میبارید و با این حال هیچ کسی خیس نشده بود! همه به جایی خاص در آسمان نگاه میکردند. هیچکس تکان نمیخورد... کنجکاو سرم را بلند کردم و با تعجب به آن چیزی که آدم ها تماشا میکردند، نگاه کردم. آنجا جایی بالای ابرها مسیح نشسته بود و هق هق گریه میکرد و فرشته ها داشتند اشک های مسیح را از روی گونه هایش پاک میکردند! 〰️〰️〰️〰️ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 📚 @ketabekhoobam
در هر حال کتــاب💕
📚 #معرفی_کتاب این کتاب، ماجرای چهار روز از زندگی مردی را تعریف می کند که دوبار می میرد؛ او حافظه اش
📌 (1) زن با ناراحتی ادامه میدهد: - " از یکی از معلم هاتون گلایه دارم. این خانم اسدی، معلم قرآن تون دیگه شورش رو در آورده. اون از دعای سلامتی واسه امام زمان که بیشتر از ده خط بود و این هم از کار هفته قبلش که آتلانتیس رو مجبور کرده سوره قدر رو حفظ کنه. من آتلانتیس رو نفرستادم اینجا که سردرد بگیره. مگه گنجایش حافظه ی یه دختربچه ی معصوم چقدره؟! کجای قرآن اومده که بچه کلاس سومی باید قرآن رو حفظ کنه؟" موسیقی رقص آوری از موبایل زن بلند میشود. زن بی توجه به موبایل ادامه می دهد: - " برگشته سر کلاس گفته روز قیامت آدم ها به حساب اعمالشون میرسن. روح آتلانتیس نحیفه. اون هنوز بچه س. ظرفیت این همه خیالات وحشتناک رو نداره. یعنی واقعا کشورهای پیشرفته اروپایی هم این جوری با بچه ها برخورد میکنن؟ تولد بچه خواهرم به زور تونستم روسری رو از سرش بردارم. مدام میگفت: آقای فیلم بردار نامحرمه، آقای فیلم بردار نامحرمه. آبروم جلوی فامیل رفت. پس ما کی قراره پیشرفت کنیم؟ به خدا این مسائل توی کشورهای پیشرفته جهان حل شده س." 〰️〰️〰️〰️ 📌 (2) - "سر ماجرای بنی صدر شرط بستم. من بنی صدر رو خیلی قبولش داشتم. فکر می کردم آدم خوبیه و دارن پشت سرش حرف میزنن،به هر حال امام هم با انتخابش موافق بود. بعد، وقتی پشت سرش حرف ها شروع شد و گفتن که داره کم کاری و خیانت میکنه، من و علی حامدی شرط بستیم. من گفتم اگه بنی صدر خیانتش ثابت بشه، گوشم را می بُرم. بالاخره بصیرت علی بیشتر از ماها بود. ما گول ظاهر افراد رو می خوردیم." می خندد: - " هفته ی قبل زنگ زده میگه میرحسین موسوی میخواد بشه کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری. گفتم خب بشه، چه ایرادی داره؟ گفت حاضره باز شرط ببنده، خندیدم و گفتم: بابا! میرحسین امتحانش رو پس داده. برگشت گفت: خیلی ها توی جنگ بدر در رکاب پیامبر جنگیدن اما همون آدم ها در جنگ جمل روی علی شمشیر کشیدن. این بشر تحلیل هایی میکنه که آدم وحشت میکنه." ➖➖➖➖ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 📚 @ketabekhoobam
📚 بگو راوی بخواند: طلب گشایش چشم سر را داشت، چشم دلش باز شد… این کتاب درباره جوانی نابینا به نام عمران است که برای شفا گرفتن به شام هدایت می‌شود تا حضرت رقیه(س) را ببیند و از دستان گره‌گشای این دردانه امام حسین(ع) شفای چشمانش را بگیرد، اما وی زمانی به شام می‌رسد که حضرت رقیه سلام الله علیها از داغ و غصه به شهادت رسیده‌اند. عمران از طریق شامیان، از جفاکاری که نسبت به اهل بیت روا شده و واقعه کربلا با خبر می شود و کم کم خود نیز داغدار این سوگ عظیم می‌گردد. او در می‌یابد که طبیب سه ساله چشم‌هایش، زیر خاک خفته و او باید سیه پوش این واقعه باشد. در آخر عمران از این که هنوز کور است و چشم‌هایش شامیان خائن و جفاکار را نمی بیند، راضی است. او اگر چه چشم هایش را بدست نیاورده، اما بصیرتی نو نسبت به امام حسین علیه السلام و واقعه عاشورا و اهل بیت علیهم السلام به دست آورده است. ➖➖➖➖ 🔹سفارش کتاب از طریق آی دی: 🆔 @sefaresh_ketabekhoobam 🥀 @ketabekhoobam
•┈┈••✾•✨📚✨•✾••┈┈• عبدالحمید نیم نگاهی به رسول انداخت و با لبخند گفت: حالا چرا می گویی امیرالمؤمنین؟ بگو امام علی. یا مثل خودتان که می گویید امام حسن، امام حسین، امام رضا. رسول که نگاهش به جاده بود گفت: به ماامرشده بگوییم امیرالمومنین، ماهم اطاعت می کنیم و می گوییم امیرالمؤمنین. توی تمام امامان دوازده گانه ما تنها به امام علی علیه السلام لقب امیرالمومنین می دهیم. تازه این لقب را هم خود خدا به امام علی داده و ما فقط اطاعت امر می کنیم . عبدالحمید با تعجب به رسول نگاه کرد و گفت: اما من چنین امری از خداوند به گوشم نخورده. رسول گفت: احتمالا از چشم شما پنهان مانده، چون این مطلب توی کتاب های شما هم آمده! در روایت ها آمده است که رسول خدا فرموده اند وقتی می خواهید به علی سلام دهید، او را امیرالمؤمنین خطاب کنید واین لقبی است که خدا برای علی قرار داده است. 💚 @ketabekhoobam