.
📗#جان_بها
.
🔸به رفتارهایش با دقت نگاه میکنم مدام از اتفاقهایی که در خیابان میافتد، از جمعیت و نیروهای ضد شورش فیلم میگیرد و با شور و هیجان از اغتشاشات و درگیری با نیروهای پلیس روایتگری میکند! فیلمبرداریاش مبتدی نیست. جملات را با غیظ خاصی ادا میکند و خوب بلد است احساس مخاطبش را تحریک کند.
👆🍉#برشی_از_کتاب رمان امنیتی #جان_بها اثر #سید_مصطفی_موسوی را چشیدید.
🔸این رمان امنیتی با نگاهی متفاوت به وقایع انتخابات #آبان_سال_۱۳۹۸ میپردازد. در جان بها درباره #سربازان_گمنام_امام_زمان میخوانیم که جان خویش را برای حفظ امنیت کشورمان فدا کردند. این اثر در خلال داستانی نفسگیر و پرکشش مخاطب را به دل مأموریتهایی جاسوسی میبرد.
🔸با این #رمان ذره از خطرات محافظان امنیت کشور عزیزمان را لمس خواهید کرد و در برابر نعمت #امنیت #سجده_شکر خواهید کرد.
🖌به قلم:سید مصطفی موسوی
📚ناشر: کتابستان
📖تعداد صفحات: ۱۵۲ صفحه
👤مخاطب: عمومی
💳قیمت: ۶۰/۰۰۰ تومن
🌷🌷🌷🌷
آیدی مشاوره و خرید @Jo_zm_sh
📚@ketabkadeh_tasnim
... دست می کنم تا خاک و سنگریزه های موهایم را بتکانم. چشم هایم را می بندم تا صورتم را هم با چفیه پاک کنم. حسین از جایش بلند می شود. لباس و شلوارش را می تکاند، دستی به موهای به هم ریخته اش می کشد و آرام به سمت در می رود. صدای پوتین های حسین، صدای چرخیدن در چوبی، در لولای زنگ زده و بعد صدای شلیک ممتد اسلحه در گوشم می پیچد! گلوله ها دیوانه وار به سرعت تمام دیوار روبه رو را پر می کند. ناخودآگاه دستم را روی گوش هایم می گذارم و بدنم را جمع می کنم تا حجم کمتری را اشغال کنم و سیبل کوچک تری باشم برای تیرهایی که بی رحمانه به سمتم می آید. حسین زخمی روی زمین افتاده و از درد به خود می پیچد. خون از شانه اش شره می کند روی زمین سیمانی کف اتاق. دست می اندازم و از همان شانهٔ زخمی شده می کشمش سمت خودم. آهش بلند می شود! سینه خیز به سمت بشکهٔ آهنی نزدیکمان می رویم. حسین سرفه می کند، فریاد می زند و لخته های خون از دهانش بیرون می پاشد. ناگهان متوقف می شویم، زمین با صدای مهیبی می لرزد. صدای هواپیما به گوش می رسد و بعد صدای خردشدن شیشه ها. گوش هایم دیگر چیزی نمی شنود و پلک هایم می پرد. هوا از گردوخاک پر شده و گلویم را به سرفه می اندازد. برای لحظه ای همه جا را سکوت می گیرد. صدای تیراندازی دیگر از بیرون اتاق نمی آید. حسین خودش را می کشد به سمت دیوار و به آن تکیه می دهد. با پشت دست، خون دهانش را پاک می کند و نفس نفس زنان زل می زند به چشم های نگرانم. نگاهم را از چشم های بی رمقش می گیرم و دنبال اسلحه ام می گردم. کمی آن طرف تر زیر حجمی از آوار پیدایش می کنم. اسلحه را به هر زحمتی شده برمی دارم و با احتیاط از اتاق خارج می شوم. بیرون از اتاق همه چیز با خاک یکسان شده! جایی در انتهای سوله که احتمالا انبار بوده، آتش گرفته و دودش کم کم می رود تا تمام فضا را اشغال کند. آرام از کنار جنازه هایی که معلوم است چند روزی از مرگشان می گذرد، رد می شوم. بوی جسدشان بینی ام را آزار می دهد. بوی خون و گوشت پخته و دود از همه طرف می آید. هنوز چند قدمی برنداشته ام که ناگهان صدای دختربچه ای در گوشم می پیچد. بی تاب سر می چرخانم تا پیدایش کنم. ضربان قلبم بالا رفته و چشم هایم تار می بیند. نفس هایم به سختی راه خودش را از سینه پیدا می کند و قدم هایم سنگین می شود. چقدر این صدا آشناست! یک آن می بینمش که از پشت دیواری بیرون می آید! قلبم تندتر از قبل می زند و عرق سرد روی پیشانی ام می نشیند. چندبار چشم هایم را باز و بسته می کنم تا با دیدن صحنهٔ پیش رو مطمئن شوم که بیدارم. صدای آشنا برای زینب است؛ دخترم! بلندبلند گریه می کند و می دود. به دنبالش قدم های سنگین و آرام فاطمه در فضای خالی سوله می پیچد، دخترم عروسکش را محکم در بغل گرفته و در خرابه می دود و صدایم می زند: «بابا! بابایی کجایی؟!»
#جان_بها
کتابــ کدهــ تسنیمــ
... دست می کنم تا خاک و سنگریزه های موهایم را بتکانم. چشم هایم را می بندم تا صورتم را هم با چفیه پاک
.
.
اگر می خواهید شبی را در قلب سوریه با وحشی ترین اعضای گروهک تروریستی داعش بگذرانید و روز بعد یک ماموریت عجیب و نفس گیر را درست در وسط خیابانهای تهران تجربه کنید، باید آن را بخوانید👌.
#جان_بها
- کتاب چه هدیه ای🎁 به ما میده؟🤔
✓+فکر
✓+اندیشه
✓+ذوق
✓+هنر
✓+تجربه
#حضرت_آقا💚
📗#تاوان_عاشقی
📝کتاب تاوان عاشقی، روایت واقعی، عاشقانه و پرالتهابیه از زندگی ۲ شخصیت به نامهای «آلا» از غزّه🇵🇸 و «خلیل» از شیلی🇨🇱 زندگی این ۲ در میانهٔ جنگ ۸روزهٔ غزه و اسرائیل به هم گره میخوره.
🔻این روایت مستند و واقعی ایرانی که در ۲۴ فصل نوشته شده، پس از پایان، تصاویری از این ۲ نفر که حالا تشکیل خانواده دادن رو نشون میده😍
🔻نکتهی جالب در مورد کتاب، اینه که این روزها شخصیت اصلی کتاب، آلا، در غزه در حال زندگیه🥺
📚تاوان عاشقی
🖋️نوشتهی محمدعلی جعفری
📖انتشارات نشر معارف
💳قیمت: ۷۰/۰۰۰ تومن
🤍🤍🤍🤍🤍
آیدی مشاوره و خرید @Jo_zm_sh
📚@ketabkadeh_tasnim
عاشق شده بودم . عاشق یکی که هیچ صنمی با هم نداشتیم
او شیعه شیلیایی ساکن ایران بود و من سنی اهل غزه!
او در ایران درس می خواند من در غزه
می دانستم دیوانگی است. اما دوستش داشتم
نمی دانم چرا؟
اول ماجرا انگار مخدری بود که می خواستم درد و رنج غزه را از یادم ببرد.
امتحانی که شد تکلیف روزانه ام
چشم باز کردم دیدم شده نزدیک یک سال که معتادش شده ام ...
ناغافل عکس فرستاد با چمدان، از داخل فرودگاه.
قلبم مثل دُهُل دیوانه وار می زد. نوشته بود ((عروس خانم! دارم می آیم فلسطین !)) ...
🍉 #برشی_از_کتاب
#تاوان_عاشقی📗
📚@ketabkadeh_tasnim
ماجرای اسلام آوردن خلیل و داستان زندگانی او زمانی به اوج خود می رسد که در فیسبوک،با دختری سنی مذهب و اهل غزه به نام (( آلاء )) آشنا می شود.
.
.
راوی این عاشقانه پرالتهاب آلاء است ...