eitaa logo
کتابــ کدهــ تسنیمــ
1هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
229 ویدیو
49 فایل
خوش اومدین به اینجا 💐 کتابکده تسنیم با گلچینی از کتاب ها و محصولات ناب فرهنگی ،آموزشی برای شما خوبان ✨ فروش به صورت مجازی و ارسال وحضوری ⇦زیرزمین مطلب خان @Jo_zm_sh🆔 ۰۹۱۹۶۶۹۲۷۱۶📲 محصولات فرهنگی م :) @ghorfeh_tasnim
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر دلت می خواهد جان تازه بگیری و محبت امام به دلت مزه کند این رمان را از دست نده!💝 📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 لحظاتی از بازدید امروز رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب 🤍🪴
آدمی هر صبح به امیدی چشم باز می‌کند امیدی که شب قبل در خود نمی‌دیده این خاصیت نور است چشمتان روشن به اتفاقات خوب سلاااام صبح سه شنبتون بخیر و کتابی💛♡؛)
کتابــ کدهــ تسنیمــ
✅ رمان بی نظیر تنها گریه کن 📕کتاب تنها گریه کن زندگینامه اشرف سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
. مچ دست هایش را گرفتم، قدرتم را جمع کردم و همانطور که عقب عقب میرفتم، به زحمت می کشیدمش سمت خودم. پاهایش تکان میخورد و ردّ خون می ماند روی زمین. نگاهش از خاطرم دور نمی شود. مات شده بود. زدم توی صورتش و فریاد کشیدم: «نفس بکش!» ولی بی جان تر از این حرف ها بود. محکم تر زدم شاید به هوش بیاید؛ فایده نداشت. دست انداختم و بچه را از شکمِ پاره زن بیرون آوردم، به این امید که حداقل بتوانم طفل معصومش را نجات دهم؛ ولی بدن سرخ و سفید نوزاد ماند روی دستم؛ بی اینکه مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد! ✂️ قیمت :۱۲۵/۰۰۰ تومان 💳 📚@ketabkadeh_tasnim
کتابــ کدهــ تسنیمــ
. مچ دست هایش را گرفتم، قدرتم را جمع کردم و همانطور که عقب عقب میرفتم، به زحمت می کشیدمش سمت خودم. پ
. "تنها گریه کن" از عجیب ترین کتاب های سیره شهدا که آقا در تقریظ براش فرمودن: «همه چیز در این کتاب عالی است؛ روایت عالی راوی عالی نگارش عالی سلیقه تدوین و گرداوری عالی»🌱 .
‌- میگفت: گاهۍاوقات‌‌باخدا‌خلوت‌‌ڪنید نگویید‌کہ‌ماقابل‌‌نیستیم.. هرچہ‌ناقابل‌‌ترباشیم‌خدا‌بیشتر‌اهمیت‌میدهد. خداکسۍنیست‌‌کہ‌فقط‌‌خوب‌هاراانتخاب‌‌کند🗞♥.! [ - 🎙]
📗کتاب باب الجواد ( ۱۱۰داستانک درباره ی امام جواد علیه‌السلام) 🍉 اسماعیل فقر شدیدی داشت.توی نداری دست و پا می زد. یکبار پیش امام جواد نشست و سفرۀدلش را بازکرد. شروع کرد ازفقرش حرف زدن. امام جواد سجاده ای که کنارش بود را کنار زد. یک مشت خاک از زمین برداشت و توی دست اسماعیل ریخت. اسماعیل متعجب شد که امام جواد چرا این کار کرد و اصلا این مشت خاک چه ارزشی دارد؟! اسماعیل نگاهی دوباره به کفِ دستش انداخت. آنچه می دیدخاک نبود.طلا، را برد بازار و فروخت. شانزده مثقال بود. همۀ مشکلات مالی اش حل شد. باهمان یک مُشت خاک فهمیدچه باب الجوادی است جواد! 🔺مناسب نوجوان و بزرگسال ✍نویسنده: محسن نعما 📚ناشر: انتشارات جمال 💰قیمت: ۷۹۰۰۰تومان 🌴🌾🌴🌾🌴 آیدی مشاوره و خرید @Jo_zm_sh 📚@ketabkadeh_tasnim
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی میام تو حرمِت وا مِره عقده‌ی دِلُم... 🔹نماهنگ «حضرت گل» با لهجه‌ی مشهدی 📚@ketabkadeh_tasnim