eitaa logo
فرهنگ کتابخوانی
121 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
545 ویدیو
89 فایل
نشر و گسترش #فرهنگ_کتابخوانی و #ارزشهای_اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
« قسمت یازدهم» 📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی 🛑 جنگ و جهاد: 🖋 در روز هفتم جنگ اولین گروه بسیجی که از کاشمر به جبهه اعزام شد گروه ۹۷ نفری ما بود. بعد از طی مراحلی به اهواز رسیدیم و در یک مدرسه مستقر شدیم. با وجودی که در جبهه نیرو کم بود و همه از کمی نیرو می نالیدند مارا به جبهه نمی فرستادند. 🔰 یکشب گفتند دشمن بستان را اشغال کرد، چند روز بعد گفتند سوسنگرد هم به اشغال متجاوزان درآمد و ما فقط غصه می خوردیم. کم کم متوجه شدیم که انگار دستی در کار است تا بسیجی ها را خسته کرده به شهرها بازگرداند، فهمیدیم که کارها را دارند به سمتی پیش میبرند که کنترل تام و تمام به دست بنی صدر خائن بیفتد. تصمیم گرفتیم هر طور شده بایستیم . یک روز برای اینکه سر ما را گرم کنند گفتند عراقی ها دارند به سمت اهواز می آیند بروید جلوی آنها تیرآهن بکارید، بعدها فهمیدیم که آن تیرآهن ها هیچ مانعی بر سر راه پیشروی دشمن حساب نمی آمد ...به هر پس از مدتی توسط ستاد خراسان به جبهه سوسنگرد اعزام شدیم ،اسلحه همه ما ام یک بود و تعداد فشنگهایمان نیز محدود، خط هم سرتاسری نبود بلکه به فاصله چند صدمتری از ما چند سنگر دیگر بود ،گردان ما یک لندرور قراضه داشت که هم ماشین آب بود و هم آمبولانس وهم ماشین تدارکات .تنها یک فانوس داشتیم که مخصوص سنگر فرماندهی بود.بچه ها برای روشنایی درهای شیشه های مربا را سوراخ میکردندوتکه ای از کمربندخود را در آن می گذاشتند و در آن نفت می ریختند و از آن بجای فانوس استفاده می کردند. « ادامه دارد...» 🍀🌺🍀🌺🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت. دوازدهم» 📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی 🛑 جنگ و جهاد: 🖋 بر انکارد در تمام گروهان ما یک دانه هم نبود، بچه ها در خانه‌های جلالیه را کنده بودند و از آنها به عنوان برانکارد استفاده می کردند. اگر ماشین تدارکات در میان راه پنچر می شد و یا خمپاره می خورد ، ما تا چند روز نه آب و غذا داشتیم و نه آمبولانس. وقتی هلیکوپتر ها به ما حمله می کردند ما با ام_ یک هایمان به مقابله با آنان می پرداختیم، یک روز که حمله هلی کوپترها شروع شد ، با ام _یک به آنها تیراندازی کردیم، بلافاصله اسلحه من گیر کرد و چند لحظه بعد اسلحه یکی دیگر از بچه ها هم خراب شد و از سنگر سه نفری ما تنها یک اسلحه یک نفر اصلی داشت. 🔰روزها می گذشت و ما بدون حداقل امکانات در آنجا بودیم. تنها نیرویی که ما را در جبهه ها نگه می داشت ، نیروی توکل به خدا بود وگرنه هیچ چیزی نمی توانست ما را در آنجا نگهدارد » عشق ا از اول سرکش و خونین بود . شاید با در نظر گرفتن وضعیت کنونی جبهه های نبرد مبالغه به نظر آید اما حقیقت آن است که عشق و ایثار و پایمردی علیرضا و امثال این بنده پاکباخته خدا بوده است که جبهه ها را اکنون در موقعیتی که اینچنین قرار داده است و گرنه دشمن هم اکنون نیز در پشت خانه های ما زوزه می کشید. با گذشت زمان بسیجی ساده ای که اینگونه از روزهای اول نبرد سخت می گفت بواسطه تعبد، تعهد ، تیزهوشی و ذکاوتی که داشت تبدیل به فرمانده دلاوری شد که آوازه عشق و ایثار ش از جبهه ها نیز فراتر رفت . « ادامه دارد...» 🍀🌺🍀🌺🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت سیزدهم » 📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی 🛑 جنگ و جهاد: 🖋علیرضا در جبهه بواسطه تحرک فوق‌العاده و دید عمیقی که داشت در اکثر رشته ها سرآمد شد. توپخانه ،دیده‌بانی، اطلاعات و عملیات تخریب و .... سنگر های متعددی بود که علیرضا با توجه به نیاز در جبهه ها در آنها فعال شده و تبدیل به نیروی کارآمد و زبده شد. علیرضا به واسطه معنویتی که در نیروهای تخریب احساس می کرد و با توجه به نقش حساسی که این واحد در پیشروی رزمندگان اسلام بعهده دارد عاقبت در این واحد ماندگار شد. از آن پس جای جای جبهه ها از شمالی‌ترین نقطه کردستان تا پهنه خلیج فارس و تنگه هرمز کمینگاهی شد برای این تازیانه خدا که خصم را لحظه‌ای در آرامش نگذارد و تحقق این وعده الهی شود. اولین عملیات بزرگ علیرضا در کسوت یک تخریچی طریق القدس بود عملیات در حالیکه باران به شدت می بارید، علی رضا به واسطه موج گرفتگی شدیداً مجروح می شود ، به گونه ای که به علت شرایط جوی و شدت زخم و ...‌ تا حدی زیادی از زنده ماندن قطع امید میکند. در این اوضاع و احوال با آخرین بازمانده توانش خود را به سوی یک مین دیگر می کشد و می گوید تا جان در بدن دارم باید وظیفه‌ام را انجام دهم‌. برخورد خمپاره ای با مین مذکور باعث انفجار مین و شکستگی استخوان دست علیرضا می‌شود، به هر شکل هست خود را به کناری می‌کشد تا رزمندگان در حین پیشروی نیروی خود را صرف عقب کشاندن او نکنند و در انتظار شهادت می نشیند ، اما هنوز زود است که جبهه ها علیرضا را از دست بدهند، نیروهای امدادی او را پیدا کرده و به عقب می برند. استراحت اجباری چند ماهه ای که نصیبش شد فرصتی بود تا در همین مدت کوتاه دیپلم خود را بگیرد ودر حالی که هنوز دستش در گچ بود و عصب انگشتش قطع ، مجدداً به جبهه رفت . از آن به بعد هر جا که بوئی از حمله به مشام می رسید علیرضا حاضر بود، علیرضا از ان هنگام حمله ای نبود او را یا درحال پاکسازی میادین مین می دیدی و یا در حال آموزش دادن. علیرضا در جبهه ها رشد عجیبی یافته بود آنگونه که انسان می ماند این همه خصوصیات گاه متضاد چگونه در او جمع شده است. بی هیچ تردید علیرضا اسوه ای بود دست پرورده جنگ و جبهه و جهاد . آنان که باید در فکر و عمل الگو قرار گیرند. « ادامه دارد...» 🍀🌺🍀🌺🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت چهاردهم» 📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی 🛑 قدرت فرماندهی: بارزترین و جامع ترین خصوصیات علیرضا در بعد نظامی قدرت فرماندهی بسیار بالای او بود. او امیر دلها بود. آمیزه‌ای از ابعاد کلاسیک فرماندهی و صفات ویژه فرمانده در اسلام ، از علیرضا مجموعه ای ساخت که گاه لطافت بیش از حدش و گستاخی افراد کم ظرفیت، آنانی را که تنها ویژگی های کلاسیک فرماندهی را باور دارند، نگران می‌ساخت و گاه قاطعیت و سطوت او در هنگامه نبرد کسانی را که توانایی درک لحظه های صلابت را ندارند دچار حیرت می کرد . علیرضا در برخورد با نیروهای تحت امرش آنچنان دقیق و زیبا عمل می‌کرد که رزمنده ها در حالیکه یک لحظه در اطاعت از فرمان او به خود اجازه درنگ نمی دادند، مسائل بسیار خصوصی خویش نیز با او در میان می گذاشتند . علیرضا با وجودی که در طول مدت خدمتش در جهبه مسئو لیت های بسیاری از جمله فرماندهی تخریب قرارگاهی کربلا و نجف و خاتم را برعهده داشت و در این اواخر عضو شورای فرماندهی تیپ ویژه پاسداران بود ،اما نیروهای تحت امرش هیچگاه سنگینی وجود او را به عنوان یک فرمانده در میان خود احساس نکردند. علیرضا دقیقا مانند آنها در کارهای عملی و اجرایی شرکت می‌کرد. مانند انها در صف غذا می ایستاد، مانند آنها در نظافت محیط شرکت می کرد و.... این در حالی بود که کسانی که از نزدیک با این مجموعه ایثار و ابتکار آشنا بودند از وقتی که علیرضا برای این کارها می گذارد، ناراحت بودند و فکر میکردند علیرضا باید وقتش را صرف مسائل گرانبهایی که تنها با سر انگشتان ذهن خلاق او حل می‌شد، بکند. اما علیرضا خوب می دانست چه می کند. علیرضا به شدت محبوب بچه ها بود و وجودش را در جمع بی تردبد تعیین کننده بود. بچه ها هر وقت از لحاظ روحی در موقعیت مطلوبی نبودند دعا می کردند علیرضا از راه برسد زیرا تمامی تلاطمهای روحی با حضور علیرضا جای خودش را به آرامشی عمیق می بخشید و تنها یک لبخند آرامبخش علیرضا کافی بود که چون دم مسیحایی بر کالبد بی رمق روحیه جمع جانی دیگر ببخشد . در هنگام نبرد، اوقاتی عروج خونین یاران غم را به دل جمع میریخت و دنیا را سخت کوچک می کرد، سخنان پر معنای علیرضا تسلی بخش دلهای مجروح یاران بود و گاه خون و حماسه که دشمن سخت درمکر خویش اصرار می کرد: علیرضا قدر نیروهایش را می دانست و برای یکایک آنان دل می سوزاند و برای کوچکترین خراشی که بیهوده برتن انان می افتاد سخت دلتنگ می شد . « ادامه دارد...» 🍀🌺🍀🌺🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1
«قسمت پانزدهم» 📚گزیده ای از کتاب ؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی 🛑 ادامه قدرت فرمانده: 🖋علیرضا به واسطه دید عمیق برداشت محکمی که از انقلاب اسلامی و جنگ و نبرد داشت ، به رشد کیفی نیروها و کارسازی اهمیت فوق العاده میداد .به جرأت می‌توان گفت کارهای قوی و توانایی که علیرضا با برخورد تنگاتنگ و آموزش مدام اخلاقی_ نظامی به جبهه ها نبرد تقدیم کرد، استوانه‌های تخریب و انفجارات در جبهه‌های نبرد هستند . علیرضا خوب می دانست که در جبهه های اسلام که فرماندهان و نیروهای کارآمد همیشه در صف مقدم نبرد جای دارند و در معرض شهادت، کادرسازی و پرورش افراد زبده یک وظیفه و نیاز مبرم است. از همین رو به کیفیت آموزش بسیار بهاء میداد و همیشه در صدد دستیابی به شیوه های نوین آموزشی بود. ویژگی دیگری که علیرضا را به عنوان یک فرمانده بسیار قوی محسوب می کرد نظم العاده کارهای او بود. هیچ کاری ولوجزئی را فراموش نمی کرد و در جای خود به آن می پرداخت. دفترچه کار روزانه او معرف نظم فوق‌العاده‌ای است که در کارهای این فرمانده دلاور به چشم می‌خورد. این نظم از علیرضا چهره ساخته بود که هیچگاه، برای هیچ کاری وقت کم نمی‌آورد. علیرضا در شناخت نیروها بکارگیری مناسب آنها نیز سخت توانا بود و این امر قدرت سازماندهی او را تقویت می کرد. سازماندهی نیروها در هنگامه نبرد و زیر آتش بی امان خصم یعنی چه و چه قدرت خارق العاده ای می‌خواهد، و علیرضا در آن اوقات با همان خونسردی و تسلط خاص خود همیشه بهترین ترکیب را روانه میدان می‌کرد. علیرضا از قدرت تجزیه و تحلیل و جمع بندی بالایی برخوردار بود . هیچگاه تابع شرایط محیط نمی‌شد و همیشه با در نظر گرفتن کلیه جوانب و جمع بندی سریع و دقیق از اتفاقات سعی در حل مسائل می کرد .برای کلیه حرکات دشمن علت جستجو می کرد و تمامی تاکتیک هایی که اتخاذ می کرد به دلایل علمی و عینی محکمی تکیه می زد. علیرضا بسیار پر تحرک و فعال بود، رودخانه خروشان می مانست که ماندن را مرداب و نابودی می داند ویا سینه سرخ مهاجری که شکوه پرواز را با هیچ چیز قابل قابل مقایسه نمیداند. سخت این اصل محکم نظامی معتقد بود که انسان در جبهه یا باید در حال عملیات باشد یا در حال آموزش. به همین خاطر بیکاری ظاهری که بعضی مواقع نیروها را انجام می‌هد در واحدهای تحت امر او کمتر به چشم می خورد. علیرضا در برابر مشکلات و تنگاهایی که در تمامی ۲۳ بهار عمرش او را در رنج و تعب انداخته بود چون قله سر افراز کانی مانگا استوار و مقاوم بود. علیرضا برادری داشت به نام عباس که در خلق و خوی سخت به او شبیه بود و علیرضا بسیار دلبسته او، به حدی که تنها وصیت علیرضا این بود که من را در کنار عباس دفن کنید و بالای سرمان بنویسید: 🌷« الهی رضا برضائک و تسلیما لامرک»🌷 عباس در رزم و حماسه و ایثار سایه پررنگ علیرضا آباد بود .عباس پنج سال از علیرضا کوچکتر بود و با وجود صغر سن یکی از تکیه گاههای علیرضا‌‌. در یک کلام علیرضا و عباس یک روح در دو بدن بودند و یک جان در دو کالبد . در عملیات والفجر ۳ عباس پس از رشادت های بیشمار به شهادت میرسد علیرضا بی خبر از هجرت یار به رزم خود ادامه می‌دهد . واحد تخریب در مسیر رشد و شکل گیری خود با مشکلات بسیاری روبرو بود ، از کمبود امکانات گرفته تا حتی بحث درباره ضرورت وجود مستقل آن. و به شهادت تمامی آنانی که با امورات تخریب آشنایی دارند تنها استقامت ، تلاش و تعهد علیرضا با درک ویژه‌اش از جنگ مهندسی بود که تخریب را به اینجا رساند. « ادامه دارد.‌.‌‌.» 🍀🌺🍀🌺🍀 https://eitaa.com/ketabkhani1