« قسمت ششم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 معنویات:
🖋 عشق علیرضا به حضرت امام خمینی، علیرضا در یک کلام مرید تمامعیار امام بود.اطاعت محض علیرضا از امام امت که ناشی از فهم عمیق او از مسئله ولایت فقیه بود ، اعمال و رفتار این بزرگوار را جلای دیگر بخشیده بود. درباره انقلاب اسلامی و رهبری آن مینویسد:
« آن چیزی را که قرنهای متمادی مستضعفین جهان و محرومان انتظارش را میکشیدند به دست پرتوان ملت ایران به رهبری امام خمینی عزیز تر از جان ، استوارتر از کوه خروشنده تر از دریا و با یاری الله به وقوع پیوست».
علیرضا همیشه مشتاق دیدار امام بود و عاقبت طی ماجرای جالبی این توفیق را به دست آورد .یکی از روزهای ماه مبارک رمضان بود و یکی از دوستان علیرضا توفیق زیارت امام و ادای نماز جماعت را به امامت ایشان به دست آورده بود و آنرا با لذتی خاص برای دیگران تعریف میکرد،
علیرضا که در جمع حضور داشت با لحن مظلومانه ای گفت : چندین سال است در جبهه ها حضور دارم و هنوز خدا توفیق زیارت امام خمینی را نصیبم نکرده است. تنها دو یا سه ساعت بعد بود که تلفن زنگ زد و دوستی خبر داد که امکان ملاقات با امام برای یک نفر فراهم شده است و بی تردید آن یک نفر علیرضا بود و بدین ترتیب مسبب الامور این آرزوی بنده مقرب خودش را برآورده کرد.
علیرضا نقش امام را برای امت به منزله دیده بان یک سپاه میدانست و میگفت:« امام با درایت و توکلی که دارند در صحنه های گوناگون نبرد با استکبار مانند یک دیدهبان هوشیار ، تلاشها و تحرکات دشمنان را زیر نظر داشته و با توجه به نقاط ضعف و قوت دشمن حملات فرهنگی_ اجتماعی _نظامی سپاه اسلام را شکل می دهند ».
علیرضا از نظر بینشی نیز درک بالایی از اسلام داشت .به یقین خدا را عامل هرکاری می دانست و در همه چیز و همه جا او را جستجو می کرد. مدام به یاد قیامت و روز حساب بود .
یکی از همرزمانش تعریف میکرد:
در عملیات آزادسازی فاو ، به علت شرایط بدی جوی( مرداب , رودخانه و ....) فعالیت بدنی به سختی صورت می گرفت و همه از این بابت در زحمت بودند ، وقتی با گروه تخریب برای اجرای ماموریت میرفتیم در سر راه به یک محوطه باطلاق مانند رسیدیم. عبور برادران از این منطقه به علت شرایط زمین ، وسائل و سلاح هایی که با خود داشتند به سختی صورت گرفت. آخرین نفری بودم که مرداب عبور کرده و به آن سو سیدم. برای یک لحظه از این موفقیت لبخند رضایتی بر لب آوردم , علیرضا به آرامی به من نزدیک شد و ذر گوشم زمزمه کرد :
« هرکه از پل بگذرد خندان بود » که کنایه ای بود به این مطلب که اگر از پل صراط گذشتی میتوانیم بخندی و گرنه این موفقیتها ارزشی ندارد.
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#عشق_ایثار
#شهید_عاصمی
#پل_صراط
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت هفتم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 زندگی سخت:
🖋 علیرضا از آیات قرآن نیز برداشتی بسیار قوی و ارزشمند داشت و تفاسیر و تعابیری که از آیات قرآن برداشت و نقل میکرد حکایت از انس و آشنایی نزدیک این بنده مخلص خدا با روح قرآن داشت.
🔸 در عملیات والفجر ۸ برای چند روز هر وقت بچه های تخریب می خواستند به ماموریتی بروند مسئله ای پیش می آمد. یا ماموریت لغو می شد و یا به دلخواه انجام نمی گرفت.
علیرضا سخت گرفته و غمگین بود، مدام در خودش بود و فکر میکرد. یک روز به یکی از برادران گفت : من هر وقت در قرآن آیه « من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا» را می خواندم معنای آن را نمی فهمیدم، ولی این روزها حس می کنم از ذکر خدا غافل شده ایم که خدا زندگی سختی را برایمان فراهم کرده و توفیق خدمت در راهش را به ما عطا نمیکند.
برادر عزیزی که علیرضا این مطلب را به او گفته بود خود طلبه آگاه و وارسته ای است که با تفاسیر و حدیث آشنایی خوبی دارد، وی می گفت: « معیشت ضنک » یا زندگی سخت همیشه تفاسیر گوناگونی را در بر داشته است،
اغلب آن را به فقر مادی تعبیر کرده اند، عدهای که در مرحله بالاتری به سر میبرند زندگی سخت را عدم توفیق در ادای عبادات دانسته اند و عده ای دیگر.... ولی اینکه معیشت ضنک اینگونه عمیق و عارفانه تعبیر شود بسیار بدیع و زنده است و کلام حضرت امام خمینی را یادآور میشود که بعضی از این رزمندگان علیرغم سن و سال کمشان یک شبه ره صد ساله رفته اند....
علیرضا در مسائل سیاسی نیز بسیار باهوش و مسلط بود، اما هیچگاه جو حاکم بر خودش را سیاسی نمی کرد در عین آگاهی از اخبار و تحولات، از برخورد سیاسی با مسائل به شدت پرهیز می کرد.
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#زندگی_سخت
#شهید_عاصمی
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت هشتم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 بعد اجتماعی:
💠ساده زیستی
🖋مهمترین خصلت اجتماعی علیرضا ساده زیستی او است . علیرضا همواره از فقر خود خواسته رنج می برد. فقر خودخواسته گفتیم چرا که برای علیرضا امکان فراهم آوردن زندگی راحت برای خود و خانواده اش به آسانی میسربود ولی با عنایت به تذکرات مکرر امام خمینی مبنی بر ساده زیستی و فرار از خوی کاخ نشینی علیرضا همواره به حداقل امکاناتی که برای یک زندگی بسیار ساده لازم است قناعت می کرد ، تا هنگامی که در جنوب زندگی می کرد با همسر دلسوخته و رسول از جان عزیز ترش در اتاقی محقر که بسیار حتی از تصور زندگی در چنین مکانی برخود می لرزند زندگی می کرد.
این اتاق که ابعاد سه درصد داشت هم آشپزخانه بود، هم محل استراحت ، نشیمن و هر چه که برای یک زندگی عادی لازم است. این محل محقر ولی پور نو که نشان از خانه گلی حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها داشت آنقدر کوچک بود که هنگام آمدن میهمان، همسر علیرضا چاره ای جز رفتن به خانه همسایه ها نداشت.
هنگامی که در غرب نیز مشغول خدمت شد و در باختران خانه ای برایش فراهم آمد از وسعت بیش از حد آن خانه ( دو اتاق) نگران بود. و عاقبت یکی از آندو اتاق را به محل تعاون رزمندگان تبدیل کرد !
علیرضا آنقدر صمیمی و ساده و روان برخورد میکرد که هیچکس با او فاصله ای احساس نمیکرد، تبسم همیشگی و معصومیت چهره اش در اولین برخورد آرامش عظیم بر جانها میریخت و این باور را در انسان تقویت می کرد که انگار سالهاست او را می شناسد .بیان بسیار شیرینی داشت و هر جا میرفت در همان لحظات اول شمعی میشد و پروانه های عاشق حقیقت گرداگرد او را فرا میگرفتند.
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#زندگی_سخت
#شهید_عاصمی
#ساده_زیستی
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت نهم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 بعد اجتماعی:
💠ساده زیستی
🖋مهمترین خصلت اجتماعی علیرضا ساده زیستی او است . علیرضا با هرکس درحد خودش برخورد می کرد، از همین رو حضورش در هیچ محفلی سنگینی نمی کرد. در حالی که در محافل نظامی تحلیل های نابی از جریانات جنگ ارائه می کرد در همین حال می توانستی او را در جمعی دیگر در حال شکافتن مبانی دیپلماسی در سطح جهان بیابی و یا در میان بسیجیان دلباخته جهاد، راوی صدیقی که با تذکر ایثار و ازخودگذشتگی شهدای حال و هوایی دیگر به مجلس می دهد.
علیرضا در زمانهای محدود که به پشت جبهه می آمد نیز یکدم از جنگ و جهاد غافل نبود و مدام با سخنرانی و حضور در محافل گوناگون سعی در انتقال فرهنگ جبهه و جهاد به شهرها و جذب افراد به جبهه داشت. سرکشی به خانواده های شهدا و رسیدگی به مشکلات آنان را جزو وظایف خود بشمار می آورد و به این مسئله سخت پایبند بود.
علیرضا با وجود درگیری با مشکلات و مسائل فراوان در خانواده همسر و پدری مهربان و دلسوز بود. البته علیرضا از ابتدای تشکیل خانواده، راه را مشخص کرده بود. مهمترین شرط علیرضا برای ازدواج این بود که تا پایان جنگ در جبهه خواهد ماند به همین علت همسرش را نیز با خود به مناطق جنگی برده بود و در آنجا زندگی می کردند و تنها اوقات بسیار محدودی را به خانه سرکشی می کرد، اما در همین مدت کم ، مهربانی و عطوفتی که به خانه ارمغان می آورد تمامی سختی ها را از دل همسر و فرزند خردسالش می زدود.
در خانه که بود همیشه سعی کرد با نقل خاطرات گرانبار خویش همسر و همدم صبورش را بیش از پیش به فرهنگ جبهه آشنا سازد.
🔸برخوردهای هوشیارانه علیرضا با مسائل زندگی ذکاوت فراوان این بنده صالح خدا را حکایت می کند، همسرش می گوید: «هنگامی که در باختران بودیم چند هفته بود که از او میخواستم مرا به بازار ببرد تا ما تا مقداری مایحتاج زندگی فراهم کنم، زیرا روزها بود که واقعاً هیچ چیز در خانه نداشتیم و او مدام میگفت وقت ندارم تا اینکه یکروز هنگامیکه چندین فروند هواپیمای دشمن بعثی به دختران حمله کرده بودند و من و رسول در زیرزمین منزل پناه گرفته بودیم و از هر طرف صدای انفجار و شلیک گلوله های ضد هوایی بگوش می رسید زنگ در بصدا در آمد، با تعجب در را باز کردم دیدم علیرضا است با همان لبخند همیشگی ، گفت حاضر شو برویم بازار الان وقت پیدا کردم. ابتدا فکر کردم جدی نمیگوید، اما اصرار و قاطعیت علیرضا نشانگر جدی بودن تصمیم او بود، گفتم در این وضعیت که نمیشود، گفت من فقط حالا وقت دارم اگر احتیاج به خرید داری آماده شو برویم.
بناچار با او به بازار رفتم در حالیکه مدام به حکمت این کار او فکر میکردم .علیرضا در راه با قصد قبلی در نزدیکی یکی از پدافند ضد هوایی ایستاد و در حالیکه غرش ضد هوایی گوش را کر میکرد،
گفت :انسان باید از نزدیک جنگ را حس کند، اینجا بود که فلسفه و حکمت زیبای اینکار را دریافتم ، علیرضا می خواست من با تمام وجود و در تمامی ابعاد به زندگی در جنگ عادت کنم» .
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#زندگی_سخت
#شهید_عاصمی
#ساده_زیستی
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
«قسمت دهم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 بعد اجتماعی:
💠ساده زیستی
🖋مهمترین خصلت اجتماعی علیرضا ساده زیستی او است .او در خانواده نمونه کاملی بود که همسرش در جای جای حرکات او اخلاص و ایثار را تجربه ای تازه می کرد .
او در تمامی ابعاد زندگی همدم و همراز دوستانش بود.نیروهای تحت امرش و دوستانش در پشت جبهه ، حتی خصوصیترین مسائل خود را با او در میان می گذاشتند و علیرضا با درایتی فوق العاده و برخورد هدایتی با مسائل سعی در حل مشکلات آنان می کرد.
در اوج گرفتاری ها او را می دیدی که مثلاً درصدد تهیه وام برای ازدواج یکی از دوستان است و یا مشکل شخصی یک نفر دیگر را دارد حل میکند.
علیرضا گذشته از مسائل نظامی در مسائل اجتماعی نیز از قدرت مدیریت فوقالعادهای برخوردار بود، بسیار دقیق و منظم بود، ذهن خلاق و مبتکر او همیشه راهگشای مشکلات دوستانش بود. در هر کاری مشورت می کرد و با آگاهی و شناخت کامل تصمیم میگرفت.
انتقاد پذیر بود ، در بحث ها و چاره جوئیها همیشه منطقی برخورد میکرد و هیچگاه عقیده خودش را بر کسی تحمیل نمی کرد. علیرضا در یک کلام بعد اجتماعی نیز اسوه حسنه ای بود که فقدانش جویبار غمگین دریغ و درد را در جان هر کسی که با او حتی اندک آشنا بود جاری ساخت.
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#زندگی_سخت
#شهید_عاصمی
#ساده_زیستی
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت یازدهم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 جنگ و جهاد:
🖋 در روز هفتم جنگ اولین گروه بسیجی که از کاشمر به جبهه اعزام شد گروه ۹۷ نفری ما بود. بعد از طی مراحلی به اهواز رسیدیم و در یک مدرسه مستقر شدیم. با وجودی که در جبهه نیرو کم بود و همه از کمی نیرو می نالیدند مارا به جبهه نمی فرستادند.
🔰 یکشب گفتند دشمن بستان را اشغال کرد، چند روز بعد گفتند سوسنگرد هم به اشغال متجاوزان درآمد و ما فقط غصه می خوردیم.
کم کم متوجه شدیم که انگار دستی در کار است تا بسیجی ها را خسته کرده به شهرها بازگرداند، فهمیدیم که کارها را دارند به سمتی پیش میبرند که کنترل تام و تمام به دست بنی صدر خائن بیفتد.
تصمیم گرفتیم هر طور شده بایستیم . یک روز برای اینکه سر ما را گرم کنند گفتند عراقی ها دارند به سمت اهواز می آیند بروید جلوی آنها تیرآهن بکارید، بعدها فهمیدیم که آن تیرآهن ها هیچ مانعی بر سر راه پیشروی دشمن حساب نمی آمد
...به هر پس از مدتی توسط ستاد خراسان به جبهه سوسنگرد اعزام شدیم ،اسلحه همه ما ام یک بود و تعداد فشنگهایمان نیز محدود، خط هم سرتاسری نبود بلکه به فاصله چند صدمتری از ما چند سنگر دیگر بود ،گردان ما یک لندرور قراضه داشت که هم ماشین آب بود و هم آمبولانس وهم ماشین تدارکات .تنها یک فانوس داشتیم که مخصوص سنگر فرماندهی بود.بچه ها برای روشنایی درهای شیشه های مربا را سوراخ میکردندوتکه ای از کمربندخود را در آن می گذاشتند و در آن نفت می ریختند و از آن بجای فانوس استفاده می کردند.
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#جنگ_جهاد
#شهید_عاصمی
#عشق_سرکش_خونین
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت. دوازدهم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 جنگ و جهاد:
🖋 بر انکارد در تمام گروهان ما یک دانه هم نبود، بچه ها در خانههای جلالیه را کنده بودند و از آنها به عنوان برانکارد استفاده می کردند.
اگر ماشین تدارکات در میان راه پنچر می شد و یا خمپاره می خورد ، ما تا چند روز نه آب و غذا داشتیم و نه آمبولانس.
وقتی هلیکوپتر ها به ما حمله می کردند ما با ام_ یک هایمان به مقابله با آنان می پرداختیم، یک روز که حمله هلی کوپترها شروع شد ، با ام _یک به آنها تیراندازی کردیم، بلافاصله اسلحه من گیر کرد و چند لحظه بعد اسلحه یکی دیگر از بچه ها هم خراب شد و از سنگر سه نفری ما تنها یک اسلحه یک نفر اصلی داشت.
🔰روزها می گذشت و ما بدون حداقل امکانات در آنجا بودیم. تنها نیرویی که ما را در جبهه ها نگه می داشت ، نیروی توکل به خدا بود وگرنه هیچ چیزی نمی توانست ما را در آنجا نگهدارد »
عشق ا از اول سرکش و خونین بود .
شاید با در نظر گرفتن وضعیت کنونی جبهه های نبرد مبالغه به نظر آید اما حقیقت آن است که عشق و ایثار و پایمردی علیرضا و امثال این بنده پاکباخته خدا بوده است که جبهه ها را اکنون در موقعیتی که اینچنین قرار داده است و گرنه دشمن هم اکنون نیز در پشت خانه های ما زوزه می کشید.
با گذشت زمان بسیجی ساده ای که اینگونه از روزهای اول نبرد سخت می گفت بواسطه تعبد، تعهد ، تیزهوشی و ذکاوتی که داشت تبدیل به فرمانده دلاوری شد که آوازه عشق و ایثار ش از جبهه ها نیز فراتر رفت .
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#جنگ_جهاد
#شهید_عاصمی
#عشق_سرکش_خونین
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت سیزدهم »
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 جنگ و جهاد:
🖋علیرضا در جبهه بواسطه تحرک فوقالعاده و دید عمیقی که داشت در اکثر رشته ها سرآمد شد. توپخانه ،دیدهبانی، اطلاعات و عملیات تخریب و .... سنگر های متعددی بود که علیرضا با توجه به نیاز در جبهه ها در آنها فعال شده و تبدیل به نیروی کارآمد و زبده شد.
علیرضا به واسطه معنویتی که در نیروهای تخریب احساس می کرد و با توجه به نقش حساسی که این واحد در پیشروی رزمندگان اسلام بعهده دارد عاقبت در این واحد ماندگار شد. از آن پس جای جای جبهه ها از شمالیترین نقطه کردستان تا پهنه خلیج فارس و تنگه هرمز کمینگاهی شد برای این تازیانه خدا که خصم را لحظهای در آرامش نگذارد و تحقق این وعده الهی شود.
اولین عملیات بزرگ علیرضا در کسوت یک تخریچی طریق القدس بود عملیات در حالیکه باران به شدت می بارید، علی رضا به واسطه موج گرفتگی شدیداً مجروح می شود ، به گونه ای که به علت شرایط جوی و شدت زخم و ... تا حدی زیادی از زنده ماندن قطع امید میکند.
در این اوضاع و احوال با آخرین بازمانده توانش خود را به سوی یک مین دیگر می کشد و می گوید تا جان در بدن دارم باید وظیفهام را انجام دهم. برخورد خمپاره ای با مین مذکور باعث انفجار مین و شکستگی استخوان دست علیرضا میشود، به هر شکل هست خود را به کناری میکشد تا رزمندگان در حین پیشروی نیروی خود را صرف عقب کشاندن او نکنند و در انتظار شهادت می نشیند ، اما هنوز زود است که جبهه ها علیرضا را از دست بدهند، نیروهای امدادی او را پیدا کرده و به عقب می برند. استراحت اجباری چند ماهه ای که نصیبش شد فرصتی بود تا در همین مدت کوتاه دیپلم خود را بگیرد ودر حالی که هنوز دستش در گچ بود و عصب انگشتش قطع ، مجدداً به جبهه رفت . از آن به بعد هر جا که بوئی از حمله به مشام می رسید علیرضا حاضر بود،
علیرضا از ان هنگام حمله ای نبود او را یا درحال پاکسازی میادین مین می دیدی و یا در حال آموزش دادن.
علیرضا در جبهه ها رشد عجیبی یافته بود آنگونه که انسان می ماند این همه خصوصیات گاه متضاد چگونه در او جمع شده است.
بی هیچ تردید علیرضا اسوه ای بود دست پرورده جنگ و جبهه و جهاد . آنان که باید در فکر و عمل الگو قرار گیرند.
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#جنگ_جهاد
#شهید_عاصمی
#عشق_سرکش_خونین
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت چهاردهم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 قدرت فرماندهی:
بارزترین و جامع ترین خصوصیات علیرضا در بعد نظامی قدرت فرماندهی بسیار بالای او بود. او امیر دلها بود.
آمیزهای از ابعاد کلاسیک فرماندهی و صفات ویژه فرمانده در اسلام ، از علیرضا مجموعه ای ساخت که گاه لطافت بیش از حدش و گستاخی افراد کم ظرفیت، آنانی را که تنها ویژگی های کلاسیک فرماندهی را باور دارند، نگران میساخت و گاه قاطعیت و سطوت او در هنگامه نبرد کسانی را که توانایی درک لحظه های صلابت را ندارند دچار حیرت می کرد .
علیرضا در برخورد با نیروهای تحت امرش آنچنان دقیق و زیبا عمل میکرد که رزمنده ها در حالیکه یک لحظه در اطاعت از فرمان او به خود اجازه درنگ نمی دادند، مسائل بسیار خصوصی خویش نیز با او در میان می گذاشتند .
علیرضا با وجودی که در طول مدت خدمتش در جهبه مسئو لیت های بسیاری از جمله فرماندهی تخریب قرارگاهی کربلا و نجف و خاتم را برعهده داشت و در این اواخر عضو شورای فرماندهی تیپ ویژه پاسداران بود ،اما نیروهای تحت امرش هیچگاه سنگینی وجود او را به عنوان یک فرمانده در میان خود احساس نکردند. علیرضا دقیقا مانند آنها در کارهای عملی و اجرایی شرکت میکرد. مانند انها در صف غذا می ایستاد، مانند آنها در نظافت محیط شرکت می کرد و....
این در حالی بود که کسانی که از نزدیک با این مجموعه ایثار و ابتکار آشنا بودند از وقتی که علیرضا برای این کارها می گذارد، ناراحت بودند و فکر میکردند علیرضا باید وقتش را صرف مسائل گرانبهایی که تنها با سر انگشتان ذهن خلاق او حل میشد، بکند.
اما علیرضا خوب می دانست چه می کند. علیرضا به شدت محبوب بچه ها بود و وجودش را در جمع بی تردبد تعیین کننده بود. بچه ها هر وقت از لحاظ روحی در موقعیت مطلوبی نبودند دعا می کردند علیرضا از راه برسد زیرا تمامی تلاطمهای روحی با حضور علیرضا جای خودش را به آرامشی عمیق می بخشید و تنها یک لبخند آرامبخش علیرضا کافی بود که چون دم مسیحایی بر کالبد بی رمق روحیه جمع جانی دیگر ببخشد .
در هنگام نبرد، اوقاتی عروج خونین یاران غم را به دل جمع میریخت و دنیا را سخت کوچک می کرد، سخنان پر معنای علیرضا تسلی بخش دلهای مجروح یاران بود و گاه خون و حماسه که دشمن سخت درمکر خویش اصرار می کرد:
علیرضا قدر نیروهایش را می دانست و برای یکایک آنان دل می سوزاند و برای کوچکترین خراشی که بیهوده برتن انان می افتاد سخت دلتنگ می شد .
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#جنگ_جهاد
#شهید_عاصمی
#عشق_سرکش_خونین
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
«قسمت پانزدهم»
📚گزیده ای از کتاب ؛ سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 ادامه قدرت فرمانده:
🖋علیرضا به واسطه دید عمیق برداشت محکمی که از انقلاب اسلامی و جنگ و نبرد داشت ، به رشد کیفی نیروها و کارسازی اهمیت فوق العاده میداد .به جرأت میتوان گفت کارهای قوی و توانایی که علیرضا با برخورد تنگاتنگ و آموزش مدام اخلاقی_ نظامی به جبهه ها نبرد تقدیم کرد، استوانههای تخریب و انفجارات در جبهههای نبرد هستند . علیرضا خوب می دانست که در جبهه های اسلام که فرماندهان و نیروهای کارآمد همیشه در صف مقدم نبرد جای دارند و در معرض شهادت، کادرسازی و پرورش افراد زبده یک وظیفه و نیاز مبرم است. از همین رو به کیفیت آموزش بسیار بهاء میداد و همیشه در صدد دستیابی به شیوه های نوین آموزشی بود.
ویژگی دیگری که علیرضا را به عنوان یک فرمانده بسیار قوی محسوب می کرد نظم العاده کارهای او بود. هیچ کاری ولوجزئی را فراموش نمی کرد و در جای خود به آن می پرداخت. دفترچه کار روزانه او معرف نظم فوقالعادهای است که در کارهای این فرمانده دلاور به چشم میخورد. این نظم از علیرضا چهره ساخته بود که هیچگاه، برای هیچ کاری وقت کم نمیآورد.
علیرضا در شناخت نیروها بکارگیری مناسب آنها نیز سخت توانا بود و این امر قدرت سازماندهی او را تقویت می کرد. سازماندهی نیروها در هنگامه نبرد و زیر آتش بی امان خصم یعنی چه و چه قدرت خارق العاده ای میخواهد، و علیرضا در آن اوقات با همان خونسردی و تسلط خاص خود همیشه بهترین ترکیب را روانه میدان میکرد.
علیرضا از قدرت تجزیه و تحلیل و جمع بندی بالایی برخوردار بود . هیچگاه تابع شرایط محیط نمیشد و همیشه با در نظر گرفتن کلیه جوانب و جمع بندی سریع و دقیق از اتفاقات سعی در حل مسائل می کرد .برای کلیه حرکات دشمن علت جستجو می کرد و تمامی تاکتیک هایی که اتخاذ می کرد به دلایل علمی و عینی محکمی تکیه می زد.
علیرضا بسیار پر تحرک و فعال بود، رودخانه خروشان می مانست که ماندن را مرداب و نابودی می داند ویا سینه سرخ مهاجری که شکوه پرواز را با هیچ چیز قابل قابل مقایسه نمیداند. سخت این اصل محکم نظامی معتقد بود که انسان در جبهه یا باید در حال عملیات باشد یا در حال آموزش. به همین خاطر بیکاری ظاهری که بعضی مواقع نیروها را انجام میهد در واحدهای تحت امر او کمتر به چشم می خورد.
علیرضا در برابر مشکلات و تنگاهایی که در تمامی ۲۳ بهار عمرش او را در رنج و تعب انداخته بود چون قله سر افراز کانی مانگا استوار و مقاوم بود. علیرضا برادری داشت به نام عباس که در خلق و خوی سخت به او شبیه بود و علیرضا بسیار دلبسته او، به حدی که تنها وصیت علیرضا این بود که من را در کنار عباس دفن کنید و بالای سرمان بنویسید: 🌷« الهی رضا برضائک و تسلیما لامرک»🌷
عباس در رزم و حماسه و ایثار سایه پررنگ علیرضا آباد بود .عباس پنج سال از علیرضا کوچکتر بود و با وجود صغر سن یکی از تکیه گاههای علیرضا. در یک کلام علیرضا و عباس یک روح در دو بدن بودند و یک جان در دو کالبد . در عملیات والفجر ۳ عباس پس از رشادت های بیشمار به شهادت میرسد علیرضا بی خبر از هجرت یار به رزم خود ادامه میدهد .
واحد تخریب در مسیر رشد و شکل گیری خود با مشکلات بسیاری روبرو بود ، از کمبود امکانات گرفته تا حتی بحث درباره ضرورت وجود مستقل آن. و به شهادت تمامی آنانی که با امورات تخریب آشنایی دارند تنها استقامت ، تلاش و تعهد علیرضا با درک ویژهاش از جنگ مهندسی بود که تخریب را به اینجا رساند.
« ادامه دارد...»
#درس_زندگی
#جنگ_جهاد
#شهید_عاصمی
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
« قسمت شانزدهم»
📚 گزیده ای از کتاب؛ یادواره سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🛑 ابداعات و ابتکارات:
🖋 علیرضا همیشه در صدد حل مشکلات و مسائل جنگ بود. ذهن خلاق و مبتکر علیرضا در این راه او را سخت مددکار بود. به عنوان مثال عبور از سیم خاردار بخصوص در مواقعی که عمق سیم خاردار های طولانی باشد همواره برای نیروهای اسلام مسئله ساز بوده است، علیرضا با یاری تنی چند تا از چند از دوستان برای حل این مشکل فرش سیم خاردار را تهیه کرد که به تولید نیز رسید و در عملیات مختلف با موفقیت مورد استفاده قرار گرفت.
علیرضا میدانست که عدم یکنواختی آموزش تخریب در مناطق و واحدهای مختلف و نیز توانایی های متفاوت مربیان آموزش در القاء مطالب و همچنین بودن چارچوب مشخصی در زمینه ارائه مطالب لازم به نیروهای آموزشی، کیفیت آموزش تخریب را شدیداً متغیر کرده است. از همین رو با یاری دوستان، ابتدا شروع به مشخص کردن چارچوب آموزش و ریز مواد لازم برای ادامه مطالب نمود، جزوه آموزشی جنگ مین حاصل این تلاش بود.
بههرحال پوسترهای آموزشی تخریب و جزوات آموزشی مین از باقیات صالحاتیست که روح پر عظمت الی الابد از ثواب آن
بهره مند خواهد بود.
از دیگر از ابداعات علیرضا تیربار آرپی چی بود علیرضا در یکی از عملیات ها هنگامیکه هجوم متراکم و بی امان تانک های دشمن را مشاهده کرد به فکر تهیه آتشبار آرپی جی افتاد و با تلاش و پشتکار و شایان تحسین عاقبت اولین تیر بار آرپی جی را با حضور مسئولین طراز اول سپاه ، با موفقیت آزمایش کرد .علیرضا ضمن برخورداری از ذهن فعال و تلاشی در خور ستایش همواره دیگران را نیز همواره دیگران را نیز به تفکر ، ابداع و اختراعات دعوت میکرد و استعدادهای نهفته آنان را به هوشیاری می خواند.
« ادامه دارد....»
#درس_زندگی
#شهید_عاصمی
🍀🌺🍀🌺🍀
👇👇
https://eitaa.com/ketabkhani1
قسمت آخر»
📚 گزیده ای از کتاب؛ یادواره سردار گمنام شهید علیرضا عاصمی
🖋 علیرضا به شهادت خود یقین داشت و همواره در انتظار آن بود، اما از عملیات فتح یک به بعد دلتنگی علیرضا جلوه دیگری یافته بود و هر کس او را میدید تحولات روحی او را بخوبی حس میکرد.
عملیات کربلای ۵ نزدیک بود و علیرضا که در غرب بود دغدغه خاطر داشت که در غرب بماند یا به جنوب برود و در اندیشه که کجا می تواند وظیفه اش را بهتر انجام دهد.سر انجام مانند همیشه به قرآن پناه برد و برای ماندن در غرب استخاره گرفت، خوب آمد و این اولین پیغام یار بود: بمان که برایت بهتر است.و چه چیز برای علیرضا بهتر از شرکت در عملیات میتوانست باشد الا شهادت. تصمیم گرفت بماند.
برای کلیه نیروهای تحت امرش به مقصد جنوب ماموریت گرفت .اما مگر میشود رحمت الهی را به گونه ای دیگر رقم زد؟
داوود ،احسان نیز بدلایلی در در غرب ماندند، ولی هنوز یک نفر دیگر باید بماند! محسن نیز به طور ناگهانی از رفتن به جنوب منصرف شد. همسفران کامل شده اند و ....
اکنون دیگر هر روز که می گذرد و عده یار نزدیک تر و علیرضا و یارانش بر افروخته تر حال و هوای دیگر پیدا میکنند.
علیرضا در یکی از بیسابقهترین حرکاتش چند روز قبل از شهادت نوار نوحه «دستغیب صد پاره شد دیگر نمی آید »را به طور مکرر گوش میدهد و هر بار دلتنگ تر از پیش، گریان ناله میکرد:
« پس چرا ما ماندهایم , چرا ما اینگونه شهید نمی شویم؟ کی میشود که بگویند علیرضا صد پاره شد دیگر نمی آید»
آری شب موعود فرا می رسد . علیرضا و یاران را التهاب دیگری فرامیگیرد .امشب آخرین شبی است که علیرضا رنج بودن را تحمل میکند .آخرین شبی است که داوود و احسان و محسن مجبور به تحمل «دنیا» هستند .
هر چهار تن نماز شب بر پا می دارند و بشکرانه توفیقی که نصیبشان خواهد شد سر بر آستان معبود میستایند . آخرین نجوا های عاشقانه آنان را گوش فرا دهند.
🔸علیرضا در دل درد دل می کند: « مولای من, چه روزهایی که در فراغت خون گریستم ....»
🔹داوود نجوا می کند : « پروردگار مهربان من, بگذار از درد جانسوزم برایت حکایت کنم.... »
🔸 احسان گریان می خواند: « مولای یا مولای، انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم ...»
🔹و محسن زیر لب زمزمه می کند: «عزیزدلم , اگر تو مرا عفو نفرمایی چه کس فریادرس من خواهد بود....»
#درس_زندگی
#شهید_عاصمی
🍀🌺🍀🌺🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1